صفت ( adjective )
حالات: haler, halest
مشتقات: haleness (n.)
حالات: haler, halest
مشتقات: haleness (n.)
• : تعریف: in good health.
• مترادف: chipper, healthy, sound, well
• متضاد: infirm, invalid, unwell
• مشابه: able-bodied, fine, fit, good, hardy, hearty, robust, rugged, strong, vigorous, whole, wholesome
• مترادف: chipper, healthy, sound, well
• متضاد: infirm, invalid, unwell
• مشابه: able-bodied, fine, fit, good, hardy, hearty, robust, rugged, strong, vigorous, whole, wholesome
- All the sailors were hale and hearty at the beginning of the voyage.
[ترجمه حسين] همه ی ملوانان در ابتدای سفر سالم و سرحال بودند|
[ترجمه گوگل] همه ملوانان در آغاز سفر هولناک و دلچسب بودند[ترجمه ترگمان] در آغاز سفر، همه ملاحان از ته دل و از ته دل شاد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hales, haling, haled
مشتقات: haler (n.)
حالات: hales, haling, haled
مشتقات: haler (n.)
• : تعریف: to force to go, as by pulling or dragging; haul.
• مترادف: drag, haul
• مشابه: call, force, pull, push, shove, summon, tug
• مترادف: drag, haul
• مشابه: call, force, pull, push, shove, summon, tug
- He was haled before the magistrate.
[ترجمه گوگل] او را نزد قاضی بازداشت کردند
[ترجمه ترگمان] قبل از این که رئیس دادگاه را ترک کنند، او را رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از این که رئیس دادگاه را ترک کنند، او را رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید