[ترجمه Neda Tahoori] تصادم غیر منتظره و استرس زا با پلیس
|
[ترجمه گوگل] برخورد مویی با پلیس [ترجمه ترگمان] یه ملاقات مو با پلیس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a hairy creature
موجودی پوشیده از مو
2. kamali's chest is hairy
سینه ی کمالی پشمالو است.
3. my brother is a hairy man and i am a smooth man
(انجیل) برادرم مردی پشمالو است و من مردی مو تراشیده ام.
4. my uncle had large, hairy hands
عمویم دست های بزرگ و پشمالویی داشت.
5. when the old lady passed out, the situation got a bit hairy
هنگامی که پیرزن غش کرد اوضاع تا اندازه ای وخیم شد.
6. It was pretty hairy climbing down the cliff.
[ترجمه Neda Tahoori] پایین رفتار صخره واقعا هراس انگیز و پرمخاطره بود
|
[ترجمه گوگل]بالا رفتن از صخره بسیار پر مو بود [ترجمه ترگمان]از صخره بالا رفتن خیلی مو نده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She's very hairy for a woman.
[ترجمه علیرضا عبادی] او برای یک زن بسیار سخت ( یا پیچیده یا مشکل ) است.
|
[ترجمه Neda Tahoori] بعنوان یک خانم ، فرد بسیار ریسک پذیر سرسختی است
|
[ترجمه گوگل]او برای یک زن بسیار پر مو است [ترجمه ترگمان]او برای یک زن خیلی پرمو است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. My daughter is just gaga over men with hairy chests.
[ترجمه گوگل]دختر من فقط به مردانی با سینه های پرمو دل می بندد [ترجمه ترگمان]دختر من با سینه های پر مو درگیر شده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Its hairy body suggests a mammal.
[ترجمه گوگل]بدن پرموی آن حکایت از یک پستاندار دارد [ترجمه ترگمان]بدن پشمالوی آن نشان می دهد که یک پستاندار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Driving on icy roads can be pretty hairy.
[ترجمه الهه] رانندگی در جاده های یخ زده میتواند بسیار دشوار باشد.
|
[ترجمه گوگل]رانندگی در جاده های یخ زده می تواند بسیار پر مو باشد [ترجمه ترگمان]رانندگی در جاده های یخ میتونه خیلی پرمو باشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She thinks hairy chests are a turn - on!
[ترجمه گوگل]او فکر می کند سینه های مودار یک نوبت است! [ترجمه ترگمان]اون فکر می کنه سینه های پشمالو نقطه - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We had a few hairy moments when I thought the boat was going to sink.
[ترجمه گوگل]چند لحظه پر مو داشتیم که فکر کردم قایق در حال غرق شدن است [ترجمه ترگمان]لحظاتی بود که فکر می کردم قایق غرق می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She stared in horror at the hairy black spider.
[ترجمه گوگل]او با وحشت به عنکبوت سیاه مودار خیره شد [ترجمه ترگمان]با وحشت به عنکبوت سیاه پشمالو خیره شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Later, her hairy spider tattoo engulfed him.
[ترجمه گوگل]بعداً، خالکوبی عنکبوت مودار او را فرا گرفت [ترجمه ترگمان]بعد، خالکوبی عنکبوت پشمالو او را فرا گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Someone who is as hairy as he is should keep his shirt on.
[ترجمه گوگل]کسی که مثل او پرمو است باید پیراهنش را بپوشد [ترجمه ترگمان]کسی که به اندازه او پرمو است، باید پیراهنش را روی آن نگه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He has hairy nostrils and repulsive furniture.
[ترجمه گوگل]او سوراخ های بینی مودار و مبلمان دافعه دارد [ترجمه ترگمان]بینی پرمو و اسباب repulsive دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Byron rocks away, very hairy, very clean, wringing his hands, like an impeccable spider in his green fatigues.
[ترجمه گوگل]بایرون دور می شود، بسیار مودار، بسیار تمیز، دستانش را مانند عنکبوت بی عیب و نقصی در خستگی های سبزش به هم می زند [ترجمه ترگمان]ب - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Bafflingly for Barry, his hairy chest, toothy grin and even his ale and hearty tum couldn't win her over.
[ترجمه گوگل]برای بری گیج کننده بود، سینه پرمویش، پوزخند دندانی و حتی شکم دلچسبش نتوانست او را جلب کند [ترجمه ترگمان]bafflingly برای بری، سینه پرمو و دهان پر دندان و حتی آبجو او نمی توانست او را به خود جلب کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• covered with hair; resembling hair; nerve-wracking, scary, frightening, dangerous (slang) someone or something that is hairy is covered with hair. if you describe a situation as hairy, you mean that it is frightening or worrying but rather exciting; an informal use.
پیشنهاد کاربران
hairy ( dangerous ) . That was a hairy plane trip. I am glad the storm is over. خطرناک
hairy – complicated; difficult to do or to understand * The politician had a hairy schedule, visiting five states in three days.
مومویی
To get hairy: معنی: سخت شدن مثال: In snowing weather, driving get hairy. تو هوای زمستونی رانندگی کردن سخت میشه. When her father passed away, the situation got a bit hairy. وقتی پدرش فوت کرد وضعیت کمی سخت تر شد. موفق باشی خواننده محترم 😊