haggard

/ˈhæɡərd//ˈhæɡəd/

معنی: نحیف، دارای چشمان فرو رفته، رام نشده
معانی دیگر: (به واسطه ی بیماری یا بی خوابی یا غم و غیره) دارای قیافه ی خسته و داغان، زرد و رنجور، نحیف و رنگ پریده، نزار، باز شکاری (که تا هنگام بلوغ وحشی بوده و بعد از آن دستگیر و رام شده است)، نارام، سرکش، (دارای چشمانی که دو دو می زند و سبع می نمایند) چموش چشم، گودافتاده و سبع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: haggardly (adv.), haggardness (n.)
• : تعریف: wasted, exhausted, or wild in appearance, as from hunger, deprivation, or anxiety.
مترادف: drained, drawn, gaunt, spent, wasted
مشابه: beat, cadaverous, emaciated, exhausted, hollow-eyed, wan, weary, worn-out

- He looked thin and haggard after his long and punishing voyage at sea.
[ترجمه گوگل] او پس از سفر طولانی و تنبیه‌آمیز خود در دریا، لاغر و ضعیف به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان] بعد از سفر طولانی و punishing در دریا لاغر و لاغر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. defeated soldiers with bare feet and haggard faces
سربازان شکست خورده با پاهای برهنه و چهره های نزار

2. He was pale and a bit haggard.
[ترجمه گوگل]رنگش پریده بود و کمی خجالتی
[ترجمه ترگمان]رنگش پریده بود و کمی خسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was looking very haggard and worn.
[ترجمه گوگل]او بسیار مات و فرسوده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]خیلی خسته و خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She looked haggard after a sleepless night.
[ترجمه گوگل]او بعد از یک شب بی خوابی خسته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پس از یک شب بی خوابی چشمانش گود افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I recognized those haggard lineaments, those eroded temples.
[ترجمه گوگل]من آن دودمان های مضطر، آن معابد فرسوده را شناختم
[ترجمه ترگمان]خطوط چهره اش را شناختم و آن خطوط فرسوده را که ساییده شده بود شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Quaid plays Frank as an obsessed man, haggard with the burden of his job and with personal worries.
[ترجمه گوگل]کواید نقش فرانک را در نقش مردی وسواسی بازی می‌کند که از بار شغل و نگرانی‌های شخصی خود رنجیده است
[ترجمه ترگمان]قائد اعظم، فرانک را به عنوان یک مرد شیفته بازی می کند، با بار کار و نگرانی های شخصی خود را خسته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He barely recognized her wizened face and haggard features.
[ترجمه گوگل]او به سختی صورت مات و ژولیده او را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]به زحمت صورت و چهره پرچین و چروک او را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He looked pale and haggard.
[ترجمه گوگل]رنگ پریده و بی حال به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]رنگ پریده و خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked haggard and could no longer go through a full day of work without showing fatigue.
[ترجمه گوگل]او خسته به نظر می رسید و دیگر نمی توانست یک روز کامل کار را بدون نشان دادن خستگی پشت سر بگذارد
[ترجمه ترگمان]خسته به نظر می رسید و دیگر نمی توانست یک روز کامل کار کند بدون اینکه خستگی خود را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thelma, haggard and overly lipsticked, gave me a refill.
[ترجمه گوگل]تلما، خسته و بیش از حد رژ لب، به من دوباره پر کرد
[ترجمه ترگمان]سلما، خسته و بیش از حد مست کردن یه لیوان دیگه بهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He looked haggard, he'd lost weight.
[ترجمه گوگل]او خجالتی به نظر می رسید، وزن کم کرده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر خسته می امد، وزن کم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The face he saw was tired and haggard.
[ترجمه گوگل]چهره ای که دید خسته و بی حال بود
[ترجمه ترگمان]چهره ای که دیده بود خسته و فرسوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The jurors looked haggard on their tenth day of deliberations.
[ترجمه گوگل]هیأت منصفه در دهمین روز رایزنی خود دچار افتضاح به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه در دهمین روز مشورت های خود خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A night without sleep found him red-eyed and haggard.
[ترجمه گوگل]یک شب بدون خواب او را چشم قرمز و بی حال یافت
[ترجمه ترگمان]یک شب بدون خواب او را با چشمانی قرمز و گود رفته اش پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

دارای چشمان فرو رفته (صفت)
haggard

رام نشده (صفت)
wild, savage, undaunted, haggard, unbroken, unbacked

انگلیسی به انگلیسی

• wild untamed hawk (falconry)
tired, worn, gaunt
a haggard person looks very tired and worried.

پیشنهاد کاربران

نحیف
adjective
[more haggard; most haggard] : looking very thin and tired especially from great hunger, worry, or pain
◀️She looked tired and haggard
◀️We were shocked by his haggard appearance
◀️ 29 or 45…? You look haggard as fuck
داغون و رنگ پریده

بپرس