habitude

/ˈhæbɪtjuːd//ˈhæbɪtjuːd/

معنی: عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه
معانی دیگر: خصلت، منش، سرشت، خلق و خو، نهاد، طبع، عادت م، مرسوم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: habitudinal (adj.)
• : تعریف: customary condition or practice.
مشابه: habit

جمله های نمونه

1. B : It is from a Chinese traditional habitude.
[ترجمه گوگل]ب: از یک عادت سنتی چینی است
[ترجمه ترگمان]B: از a سنتی چینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She became more mature and beautiful, and her habitude became more girlish.
[ترجمه گوگل]او بالغ تر و زیباتر شد و عادتش دخترانه تر شد
[ترجمه ترگمان]او بالغ و بالغ می شد و عادت او بیشتر دخترانه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Chapter tuo analysed the cause of Mongolian living habitude changed historical background and societal economy.
[ترجمه گوگل]فصل tuo علت عادت زندگی مغولی تغییر پیشینه تاریخی و اقتصاد اجتماعی را تحلیل کرد
[ترجمه ترگمان]فصل tuo علل زندگی مغولستان را تجزیه و تحلیل کرد و پیشینه تاریخی و اقتصاد جامعه ای را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This paper study on the habitude of cooking wild animal and the faultiness of food Chain.
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی عادت پخت و پز حیوانات وحشی و معیوب بودن زنجیره غذایی می پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله بر روی habitude یک حیوان وحشی آشپزی و the زنجیره غذایی مطالعه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Devil's head was finally reduced to ashes, and people keep the habitude as a festival.
[ترجمه گوگل]سر شیطان سرانجام به خاکستر تبدیل شد و مردم این عادت را به عنوان یک جشن نگه می دارند
[ترجمه ترگمان]سر شیطان در نهایت به خاکستر تبدیل شد و مردم the را به عنوان یک جشنواره نگاه می دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عادت (اسم)
attainment, addiction, wont, acquirement, habit, practice, custom, tradition, use, consuetude, rule, rut, habitude, praxis, folkways

اداب (اسم)
ceremonial, mores, habitude, etiquette, rite

روش (اسم)
rate, style, way, growth, manner, procedure, course, march, system, form, method, how, rut, fashion, habitude, demarche

شیوه (اسم)
pace, style, device, method, technique, habitude

عادت یا خوی همیشگی (اسم)
habitude

عادت روزانه (اسم)
habitude

انگلیسی به انگلیسی

• way of being, inherent character; habit, custom

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : habituate
✅️ اسم ( noun ) : habit / habitat / habitation / habitant / habitude / habituation / habitancy / habitus / habitu� / habitableness / habitability
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : habitual / habitable / habituated
✅️ قید ( adverb ) : habitually

بپرس