1. to habituate oneself to swimming in cold water
خود را به شنا در آب سرد عادت دادن
2. In my opinion you won't go, you're habituated to luxury.
[ترجمه گوگل]به نظر من نخواهی رفت، به تجمل گرایی عادت کرده ای
[ترجمه ترگمان]به نظر من شما نخواهید رفت، شما به تجملات عادت می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. One can habituate oneself to living alone, though rarely with any pleasure.
[ترجمه گوگل]فرد می تواند خود را به زندگی تنها عادت دهد، هرچند به ندرت با لذت
[ترجمه ترگمان]می توان گفت که در زندگی تنها زندگی می کند، هر چند که بندرت اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. By the end of winter, he was habituated to cold.
[ترجمه گوگل]در پایان زمستان، او به سرما عادت کرده بود
[ترجمه ترگمان]در پایان زمستان، او به سرما عادت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He used to habituate the dirty bars during those days in Europe.
[ترجمه گوگل]او در آن روزها در اروپا به میله های کثیف عادت می کرد
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت در طی آن روزها در اروپا میله های کثیف را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. From his childhood, Jack has habituated himself to getting up early.
[ترجمه گوگل]جک از دوران کودکی خود را به زود بیدار شدن عادت داده است
[ترجمه ترگمان]از دوران کودکی، جک خودش را عادت داده که زود بیدار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Over the centuries, these animals have become habituated to living in a dry environment.
[ترجمه گوگل]در طول قرن ها، این حیوانات به زندگی در یک محیط خشک عادت کرده اند
[ترجمه ترگمان]در طول قرن ها، این حیوانات عادت کرده اند که در محیط خشک زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. People in the area are habituated to the idea of learning from the person above how to do the work.
[ترجمه گوگل]مردم منطقه به این ایده عادت کرده اند که از فرد بالا یاد بگیرند که چگونه کار را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]افراد در این منطقه به ایده یادگیری از فرد بالای نحوه انجام کار عادت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They are habituated to hard work.
[ترجمه گوگل]آنها به کار سخت عادت کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها به کار سخت عادت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Wealth habituated him to luxury.
[ترجمه گوگل]ثروت او را به تجمل عادت داد
[ترجمه ترگمان]ثروت او را به تجمل و تجمل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Some patients with severe headache problems become habituated to ergotamines and other non-narcotic drugs.
[ترجمه گوگل]برخی از بیماران با مشکلات سردرد شدید به ارگوتامین ها و سایر داروهای غیر مخدر عادت می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از بیماران مبتلا به سردرد شدید، به ergotamines و دیگر داروهای غیر مخدر عادت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Walking is the best possible exercise. Habituate yourself to walk very far. Thomas Jefferson
[ترجمه گوگل]پیاده روی بهترین ورزش ممکن است عادت کنید خیلی دور راه بروید توماس جفرسون
[ترجمه ترگمان]پیاده روی بهترین ورزش ممکن است خودت را وادار کن تا خیلی راه بروی توماس جفرسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We humans have inherited a remarkable capacity to habituate to, or become accustomed to, the status quo.
[ترجمه گوگل]ما انسان ها ظرفیت قابل توجهی برای عادت کردن یا عادت کردن به وضعیت موجود به ارث برده ایم
[ترجمه ترگمان]ما انسان ها توانایی قابل توجهی را به ارث برده ایم تا به آن عادت کنیم و یا به وضع موجود عادت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. According to my ancient love manual, I habituate to a extraordinary and humor man.
[ترجمه گوگل]طبق کتابچه راهنمای عشق باستانی ام، من به مردی خارق العاده و شوخ طبع عادت کرده ام
[ترجمه ترگمان]با توجه به کتاب راهنمای قدیمی من، من دارم به یک مرد عجیب و غریب نگاه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید