habits


معنی: عادات

جمله های نمونه

1. habits are formed through repetition
عادات از طریق تکرار شکل می گیرد.

2. habits which have been superimposed on other habits
عاداتی که بر عادات دیگر منطبق شده اند

3. pernicious habits
عادات مضر

4. old habits die hard
ترک عادت موجب مرض است

5. to implant good habits in children
عادت های خوب را میان کودکان رواج دادن

6. he believed that acquired habits could be transmitted from one generation to another
او اعتقاد داشت که ممکن است عادت های اکتسابی از یک نسل به نسل دیگر منتقل شوند.

7. to slide into bad habits
به عادات بد رجعت کردن

8. to slough off bad habits
عادات بد را به دور افکندن

9. gradually he outgrew his bad habits
کم کم بر عادات بد خود چیره شد.

10. he animadverted upon their drinking habits
از عادت آنان به مشروبخواری انتقاد کرد.

11. he has the pretensions and habits of the rich without their money
او خودنمایی ها و عادات پولداران را دارد،نه پول آنها را.

12. he tried to conquer his bad habits
او کوشید بر عادت های بد خود مستولی (چیره) شود.

13. it is said that the elderly revert to their childhood habits
گفته می شود که سالمندان به عادات کودکی خود بازگشت می کنند.

مترادف ها

عادات (اسم)
customs, habits, traditions

پیشنهاد کاربران

عادات
کارهایی که به صورت روتین انجام میشود
مثل غذا خوردن یا کسی که ورزشکاره و همیشه ورزش میکند و . . .
روال، رویه
عادت
روزمرگی که انجام می دهیم.
عادت، عادت ها،
عادت ها و کار هایی که همیشه انجام میدهیم

رفتاری که به صورت معمول انجام میده شخصی
عادت عامیانه خودمون
عادت ها

بپرس