hospital

/ˈhɑːˌspɪtl̩//ˈhɒspɪtl̩/

معنی: بیمارستان، مریضخانه
معانی دیگر: تیمارستان، تیمارگاه، (در اصل) شبگاه مسافران، مسافرخانه (معمولا توسط راهبان اداره می شد)، (در اصل) نوانخانه، یتیم خانه، (عامیانه) تعمیرگاه (به ویژه برای عروسک و ساعت و ابزار کوچک)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an institution for the medical care of sick persons.
مترادف: infirmary
مشابه: clinic, hospice, institution, sanatorium, sanitarium, sick bay

(2) تعریف: a place for the medical treatment of animals.
مشابه: clinic

جمله های نمونه

1. hospital ancillary workers
کارمندان کمکی بیمارستان (باغبان و راننده و غیره در مقایسه با دکترها و پرستاران)

2. a hospital that serves the entire city
بیمارستانی که همه ی شهر را زیر پوشش دارد

3. a hospital with modern equipment
بیمارستانی با تجهیزات نوین

4. extramural hospital care
پرستاری فرا بیمارستانی (خارج از بیمارستان)

5. the hospital is designed with some thought for the needs of the elderly
بیمارستان را با توجه به نیازهای کهنسالان طرح ریزی کردند.

6. the hospital is within a ten minutes walk
با پای پیاده تا بیمارستان ده دقیقه راه است.

7. the hospital received a $ 5000 grant
بیمارستان 5 هزار دلار اهدایی را دریافت کرد.

8. this hospital has 500 patients
این بیمارستان پانصد مریض دارد.

9. veterans' hospital
بیمارستان سربازان پیشین

10. in hospital
(انگلیس) بستری در بیمارستان

11. a children's hospital
بیمارستان کودکان

12. a lying-in hospital
بیمارستان زایمان،زایشگاه

13. a mental hospital
بیمارستان روانی

14. a well-endowed hospital
بیمارستانی که از موقوفات زیادی برخوردار است

15. a well-maintained hospital
بیمارستانی که خوب اداره می شود

16. a world-class hospital
یک بیمارستان در سطح جهانی

17. in this hospital they follow high standards of hygiene
در این بیمارستان از معیارهای بهداشتی سطح بالا پیروی می شود.

18. the missionary hospital in esfahan
بیمارستان میسیونری در اصفهان

19. the newly-built hospital is a monstrosity
بیمارستان تازه ساز،بزرگ و بدقواره است.

20. funds for the hospital came from two large philanthropies
هزینه ی بیمارستان از طرف دو سازمان بزرگ نیکوکاری تامین شد.

21. he is receiving hospital treatment
او در بیمارستان تحت درمان است.

22. is there a hospital close at hand?
آیا بیمارستان در این نزدیکی ها پیدا می شود؟

23. is there a hospital nearby?
آیا در این نزدیکی ها بیمارستانی وجود دارد؟

24. the very best hospital in town
(واقعا) بهترین بیمارستان شهر

25. he served as a hospital chaplain for ten years
ده سال به عنوان روحانی بیمارستان خدمت کرد.

26. he works in a hospital
در یک بیمارستان کار می کند.

27. the proximity of the hospital to our house
نزدیکی بیمارستان به خانه ی ما

28. to confine to a hospital
در بیمارستان بستری کردن

29. a long stay in the hospital
ماندن طولانی در بیمارستان

30. a private room in a hospital
اتاق خصوصی در بیمارستان

31. an escape from a mental hospital
فرار از بیمارستان روانی

32. an isolation ward in a hospital
بخش ایزوله در بیمارستان

33. she was taken to the hospital but she soon expired
او را به بیمارستان بردند ولی به زودی فوت کرد.

34. the cardiac ward of a hospital
بخش قلب بیمارستان

35. the maternity ward of a hospital
بخش زایمان بیمارستان

36. the new extension to the hospital
ضمیمه ی جدید بیمارستان

37. the surgical wing of a hospital
بخش جراحی بیمارستان

38. they decided to situate the hospital on a hill
تصمیم گرفتند بیمارستان را روی تپه ای بسازند.

39. we rushed him to the hospital
به سرعت او را به بیمارستان بردیم.

40. a doctor who served in this hospital for years
پزشکی که سال ها در این بیمارستان خدمت می کرد

41. an ambulance speeds patients to the hospital
آمبولانس بیماران را به سرعت به بیمارستان می رساند.

42. doctors were shuttled from one field hospital to another
دکترها را از یک بیمارستان صحرایی به بیمارستان صحرایی دیگر می بردند و می آوردند.

43. he is under observation in the hospital
او در بیمارستان تحت مراقبت است.

44. he took them point-blank to the hospital
آنان را مستقیما به بیمارستان برد.

45. it's hard to locate a good hospital
پیدا کردن یک بیمارستان خوب دشوار است.

46. the board of governors of the hospital
هیئت مدیره ی بیمارستان

47. the illness kept her in the hospital
بیماری او را در بیمارستان نگهداشت.

48. to be committed to a mental hospital
به بیمارستان روانی فرستاده شدن

49. to discharge a patient from the hospital
بیمار را از بیمارستان مرخص کردن

50. lands expropriated for the construction of a hospital
زمین مصادره شده برای ساختمان بیمارستان

51. sick or well, she should leave the hospital
چه بیمار و چه سالم (خواه بیمار و خواه سالم) باید از بیمارستان برود.

52. the road between the camp and the hospital was guarded day and night
راه بین سربازخانه و بیمارستان شب و روز پاسداری می شد.

53. in order to relieve the burden on the hospital staff
به منظور سبک کردن بار کارکنان بیمارستان

54. mehri is doing a terrific job at the hospital
کار مهری در بیمارستان معرکه است.

55. our school is in the vicinity of a hospital
مدرسه ی ما در مجاورت یک بیمارستان قرار دارد.

56. pari works in the radiology unit of the hospital
پری در بخش رادیولوژی بیمارستان کار می کند.

57. the bomb caused the complete demolition of the hospital
بمب موجب تخریب کامل بیمارستان شد.

58. the guards whisked the wounded officer to a hospital
قراولان با شتاب افسر زخمی را به بیمارستان رساندند.

59. there is an urgent need for a new hospital
احتیاج مبرمی به یک بیمارستان جدید وجود دارد.

60. this room is the nearest approach to a hospital in the village of fashin
در دهکده ی فشین این اتاق از همه بیشتر به یک بیمارستان شباهت دارد.

61. we live at a reasonable distance from the hospital
ما در فاصله ی قابل قبولی از بیمارستان زندگی می کنیم.

62. as soon as she collapsed we rushed her to a hospital
به مجرد از حال رفتن او را به بیمارستان رساندیم.

63. the referral of patients to the appropriate wards of the hospital
ارجاع بیماران به بخش های مربوطه ی بیمارستان

64. he was beaned by a ball and was taken to the hospital
گوی به سرش خورد و او را به بیمارستان بردند.

65. they commandeered a merchant's villa and turned it into a military hospital
آنها ویلای یک تاجر را مصادره و تبدیل به بیمارستان نظامی کردند.

66. up to that day, she had never set foot inside a hospital
تا آن روز هرگز به درون بیمارستانی گام ننهاده بود.

67. my father gave me a piggyback ride all the way to the hospital
پدرم مرا تا بیمارستان کول کرد.

68. he uses the mornings for seeing patients and the afternoons for visiting the hospital
او پیش از ظهرها بیماران را می بیند و بعدازظهرها به بیمارستان می رود.

69. his father was certified (insane) and spent the rest of his life in a mental hospital
پدرش را دیوانه شناختند و بقیه ی عمرش را در بیمارستان روانی سپری کرد.

مترادف ها

بیمارستان (اسم)
hospice, clinic, hospital, wardroom

مریضخانه (اسم)
hospital

تخصصی

[بهداشت] بیمارستان

انگلیسی به انگلیسی

• location where sick and injured people receive medical treatment
a hospital is a place where sick and injured people are looked after by doctors and nurses.

پیشنهاد کاربران

بیمارستان
مثال: She works as a nurse at the local hospital.
او به عنوان پرستار در بیمارستان محلی کار می کند.
NOTE: American English = in the hospital
British English = in hospital
hospital ( n ) ( hɑspɪt̮l ) =a large building where people who are sick or injured are given medical treatment and care
hospital
تیمارستان
Hospital : بیمارستان
Clinic : درمانگاه
Health Center : مرکز سلامت
Infirmary : درمانگاه ( در مدرسه، زندان، کمپ تابستانی و . . . )
بیمارستان از کلینیک بسیار بزرگتر، مجهزتر و با تجهیزات بیشتره
واژه hospital به معنای بیمارستان
واژه hospital به ساختمان بزرگی گفته می شود که در آن افراد بیمار یا آسیب دیده مورد درمان و مراقبت قرار می گیرند. مثلا:
i have to go to the hospital to have an operation ( من باید به بیمارستان بروم یا یک عمل جراحی داشته باشم. )
...
[مشاهده متن کامل]

در انگلیسی بریتانیایی برای گفتن به بیمارستان یا در بیمارستان از to hospital یا in hospital استفاده می کنند در حالیکه در انگلیسی آمریکایی با hospital حرف تعریف the می آورند. مثلا:
i had to go to hospital ( من مجبور شدم به بیمارستان بروم. ) انگلیسی بریتانیایی
i had to go to the hospital ( من مجبور شدم به بیمارستان بروم. ) انگلیسی آمریکایی
منبع: سایت بیاموز

بیمارستان مریضخانه درمانگاه
بیمارستان
مطب دکتر
he is still in hospital he is better then he was last week
او هنوز در بیمارستان است ، او بهتر از هفته پیش است 🎤🎤🎤
بیمارستان درمانگاه
بیمارستان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس