honest

/ˈɑːnəst//ˈɒnɪst/

معنی: صادق، بامروت، راد، امین، راستکار، درست کار، بی غل و غش
معانی دیگر: درست، دست و دل پاک، پاکدست، راستگو، صدیق، با امانت، قابل اطمینان، بابک، استوان، ارمند، صادقانه، درستکارانه، با درستی، شرافتمندانه، راستین، امانت آمیز، (در اصل) محترم، ارجمند، فربد، (قدیمی) پارسا، پرهیزکار، (امریکا - خودمانی) رجوع شود به: honestly، جلال، عفیف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: truthful or sincere.
مترادف: candid, sincere, straightforward, truthful, veracious
متضاد: deceitful, dishonest, insincere, lying
مشابه: artless, direct, earnest, foursquare, frank, genuine, guileless, ingenuous, open, plain-spoken, right, straight, straight-out

- In describing himself, he was completely honest.
[ترجمه taylor] خودش را که توصیف می کرد فکر می کرد صادق است
|
[ترجمه A.A] در توصیف خودش او کاملا صادق بود
|
[ترجمه مبین] او در توصیف خودش کاملاً صادق بود.
|
[ترجمه Azizullah haidari] در توصیف خودش، او کاملا امین بود
|
[ترجمه گوگل] در توصیف خودش کاملاً صادق بود
[ترجمه ترگمان] با توصیف از خودش، کام لا صادق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Thinking him to be an honest person, I believed him.
[ترجمه A.A] به او اعتماد کردم که آدم ( درستی ) قابل اطمینانی است
|
[ترجمه آیلین عباسی] با فکر اینکه ادم صادقی است بهش اعتماد کردم.
|
[ترجمه Mtn] فکر کنم او فردی صادق است. بهش ایمان دارم.
|
[ترجمه گوگل] با تصور اینکه او فردی صادق است، او را باور کردم
[ترجمه ترگمان] به او اعتماد کردم که آدم شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He decided to be honest about his past life and tell her everything.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت در مورد زندگی گذشته خود صادق باشد و همه چیز را به او بگوید
[ترجمه ترگمان] اون تصمیم گرفت که در مورد زندگی قبلیش صادق باشه و همه چی رو بهش بگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please be honest with me this time; I need to know the truth.
[ترجمه Dn.HsP] لطفا در این زمان با من راستگو باش، من میخوام واقعیت رو بدونم.
|
[ترجمه zahra] لطفا این بار بامن رو راست باش من خوام وافیعت را بدونم
|
[ترجمه گوگل] لطفا این بار با من صادق باشید من باید حقیقت را بدانم
[ترجمه ترگمان] لطفا این دفعه با من روراست باش من باید حقیقت رو بدونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: honorable and upright, as in one's actions or dealings.
مترادف: straight, upright, upstanding
متضاد: corrupt, crooked, cunning, deceitful, dirty, dishonest, fraudulent, scheming, shady, shifty, sneaky, unscrupulous, venal
مشابه: aboveboard, decent, earnest, ethical, honorable, law-abiding, moral, reputable, respectable, right, trustworthy

- They run an honest business and they've never taken bribes.
[ترجمه SADRA] انها یک کسب و کار قابل اطمینان را اداره میکنند و انها هیچ وقت رشوه نگرفته اند
|
[ترجمه گوگل] آنها یک تجارت صادقانه دارند و هرگز رشوه نگرفته اند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک کسب وکار صادقانه را اداره می کنند و هیچ وقت رشوه نگرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Being so honest, she told her boss that she had been overpaid.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که خیلی صادق بود، به رئیسش گفت که دستمزد بیشتری دریافت کرده است
[ترجمه ترگمان] او به رئیسش گفت که بیش از حد پرداخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not deceptive or misrepresented.
مترادف: authentic, bona fide, candid, frank, sincere, true, truthful, valid, veracious
متضاد: deceitful, dishonest, fraudulent, insincere, tricky
مشابه: earnest, genuine, guileless, legitimate, reliable, straight, straight-out, straightforward

- The act was an honest gesture of friendship.
[ترجمه گوگل] این عمل یک ژست صادقانه دوستی بود
[ترجمه ترگمان] این عمل نشانه دوستی صادقانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: fair or just.
مترادف: candid, equitable, fair, just
متضاد: corrupt
مشابه: clean, disinterested, even, evenhanded, impartial, objective, right, square, unbiased

- Under that corrupt regime, one was lucky to get an honest judge.
[ترجمه گوگل] در آن رژیم فاسد، آدم خوش شانس بود که یک قاضی درستکار پیدا کند
[ترجمه ترگمان] تحت این رژیم فاسد، شخص شانس آورد که قاضی صادق را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. honest to god (or goodness)
به خدا،راستی،به خدا قسم،والله

2. an honest effort
کوشش راستین

3. an honest face
قیافه ی نجیب

4. an honest presentation of the facts
ارائه ی صادقانه ی واقعیات

5. an honest shopkeeper
دکاندار درستکار

6. be honest with yourself
نسبت به خودت (خودتان) صادق باش (باشید).

7. the honest man who paid back his debts to the last penny
مرد امینی که قرض های خود را تا شاهی آخر پس داد

8. a very honest person
یک شخص بسیار امین

9. he was honest in his replies
او در پاسخگویی صادق بود.

10. turn an honest penny
با شرافتمندی امرار معاش کردن

11. an accessible and honest man
یک مرد خوش برخورد و امین

12. to make an honest living
با شرافتمندی امرار معاش کردن

13. doubtlessly, he is an honest man
بدون شک آدم درستی است.

14. he taught us to be honest and never steal
او به ما یاد داد که دست و دل پاک باشیم و هرگز دزدی نکنیم.

15. he would rather drone than live by honest labor
به جای کار شرافتمندانه ترجیح می داد مفت خوری کند.

16. the popular conviction is that he is honest
اعتقاد همگان بر آن که او آدم امینی است.

17. there is a feeling that he is honest
چنین احساس می شود که او امین است.

18. The honest penny is better than the stolen dollar.
[ترجمه گوگل]سکه صادق بهتر از دلار دزدیده شده است
[ترجمه ترگمان] اون پنی درستکار بهتر از یه دلار دزدیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. An honest God is the noblest work of man.
[ترجمه گوگل]خدای صادق، شریف ترین کار انسان است
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر که بهترین کار بشر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. An honest man’s word is as good as his bond.
[ترجمه پ] صداقت کلام یک فرد را از پایبندی به تعهداتش بفهم. یا صداقت یک فرد به خوبی تعهداتش است. .
|
[ترجمه Hr] سخن صادقانه ی یک مرد به خوبی تعهدش است
|
[ترجمه گوگل]کلام یک مرد صادق به اندازه پیوند او خوب است
[ترجمه ترگمان]کلمه مرد شریف به اندازه his خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Truth is honest, truth is sure; Truth is strong and must endure.
[ترجمه گوگل]حقیقت صادق است، حقیقت مطمئن است حقیقت قوی است و باید تحمل کرد
[ترجمه ترگمان]حقیقت حقیقت است، حقیقت است؛ حقیقت قوی است و باید تحمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I don't think you've been altogether honest with me.
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم با من صادقانه برخورد کردی
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم که تو کاملا با من صادق بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Can-ada's prime minister will be hoping to play honest broker in the row between the United States and Japan.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر کان آدا امیدوار است در منازعه بین ایالات متحده و ژاپن نقش واسطه ای صادقانه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر نیز می تواند امیدوار باشد که در ردیف بین ایالات متحده و ژاپن دلال شریف بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Be honest rather clever.
[ترجمه ❤Atena❤] صادق و باهوش باشید
|
[ترجمه لایک کنید ♥️] راستگو و زرنگ باشید
|
[ترجمه گوگل]صادق باشید و نه باهوش
[ترجمه ترگمان]صادق باشید، باهوش باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صادق (صفت)
truthful, frank, allegiant, loyal, leal, honest, sincere, veridical

بامروت (صفت)
humane, just, brave, bold, gentle, honest

راد (صفت)
upright, honest, bounteous, free-handed

امین (صفت)
trustworthy, loyal, honest, single-minded, trusty, single-hearted

راستکار (صفت)
honest

درست کار (صفت)
right, upright, honest, righteous

بی غل و غش (صفت)
honest, simon-pure

انگلیسی به انگلیسی

• truthful, frank, candid
someone who is honest about something is completely truthful about it.
someone who is honest does not cheat or break the law and can be trusted with valuable things.
you say `honest' to emphasize that you are telling the truth; an informal use.

پیشنهاد کاربران

اگه honest فقط به صورت یک جمله باشه، مثلا میخواین به یکی بفهمونین که راست میگین، آخر جملتون میگین:
Honest!
یعنی:
وجدانا!
بخدا راست میگم!
خدایی!
honest: راستگو
An Honest person always tells true things and never tells lies
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : honesty
صفت ( adjective ) : honest
قید ( adverb ) : honestly
honest mistake
اشتباه غیرعمدی
با صداقت ، با حسن نیت
فرد با صداقت و راستگو
دوستان میشه حق گویی امیدوارم حق گو باشید و پیش به سوی حق گویییییی راست گفتم😂😂😂😂😐😐😐😐واقعا میشه حق گو یا راستگو یا صادق یا . . . . . .
مترادف
نجیب
باوجدان
بی ریا
قابل اعتماد
با فضیلت
محترم
واقعی
منابع• https://www.thesaurus.com/browse/honest
: to be honest with you •
راستش را بخواهی
honest ( adj ) = uncomplicated ( adj ) , straightforward ( adj )
به معناهای:ساده، سرراست، صریح، شفاف
An honest person always tells true things and never tells lies.
معنی کلمه honest در کانون زبان
ِیکرنگ، بی شیله
بی شیله پیلگی

حامی
We support honest lawyers

I am a witness and I want my testimony to be honest and uncensored.
من یک شاهد هستم و می خواهم اظهارم صادقانه و بدون سانسور باشد.

صادق، راستگو ، درستکار
برای اشخاص استفاده شده و به معنی درستکار، راستگو، صادق میباشد. .

راستگو
صادق . . راستگو ___ person always tells true things and never tells lies - کانون زبان ایران . . ترم Reach 3
آدم با مرام
صاف , راستگو, رک
An honest person always tells true thins and never tells lies.

صادق . . راستگو
روراست
my father is very honest and he tell every thing to my mom
درستکار، راستگو
Opposite of lie and lier
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس