1. her hesitation demonstrated her distrust
تردید او حکایت از عدم اعتماد او میکرد (دودلی او نشانگر بیاعتمادیش بود).
2. her hesitation springs from fear
تردید او ناشی از ترس است.
3. he spoke on without hesitation
او بدون تردید به صحبت ادامه داد.
4. a zone of uncertainty and hesitation
دامنهی عدم اطمینان و تردید
5. he was assailed by doubt and hesitation
شک و تردید وجودش را فرا گرفت.
6. there is no room even for one moment of hesitation
جای یک لحظه تردید هم نیست
7. There was a momentary hesitation before he replied.
[ترجمه ترگمان]لحظهای درنگ کرد و در جواب گفت:
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه او پاسخ دهد، یک تردید لحظه ای وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She agreed without the slightest hesitation.
[ترجمه ترگمان]او بدون ذرهای تردید موافقت کرد
[ترجمه گوگل]بدون کوچکترین تردید موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید ...