hale

/ˈheɪl//heɪl/

معنی: بی نقص، خوش بنیه، سالم، نیرومند، روانه کردن، کشیدن، سوی دیگر بردن
معانی دیگر: (بیشتر در اشاره به اشخاص مسن) سالم، سرو مرو گنده، تندرست و قوی، تندرست و گردن کلفت، بی عیب و نقص، مجبور به رفتن کردن، به زور بردن، (قدیمی) کشان کشان بردن، (به زور) کشیدن، کشاندن، ترابری کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: haler, halest
مشتقات: haleness (n.)
• : تعریف: in good health.
مترادف: chipper, healthy, sound, well
متضاد: infirm, invalid, unwell
مشابه: able-bodied, fine, fit, good, hardy, hearty, robust, rugged, strong, vigorous, whole, wholesome

- All the sailors were hale and hearty at the beginning of the voyage.
[ترجمه حسين] همه ی ملوانان در ابتدای سفر سالم و سرحال بودند
|
[ترجمه گوگل] همه ملوانان در آغاز سفر هولناک و دلچسب بودند
[ترجمه ترگمان] در آغاز سفر، همه ملاحان از ته دل و از ته دل شاد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hales, haling, haled
مشتقات: haler (n.)
• : تعریف: to force to go, as by pulling or dragging; haul.
مترادف: drag, haul
مشابه: call, force, pull, push, shove, summon, tug

- He was haled before the magistrate.
[ترجمه گوگل] او را نزد قاضی بازداشت کردند
[ترجمه ترگمان] قبل از این که رئیس دادگاه را ترک کنند، او را رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She's still hale and hearty at 7
[ترجمه گوگل]او هنوز در 7 سالگی خجالتی و دلچسب است
[ترجمه ترگمان]او هنوز در ساعت ۷ با نشاط و با نشاط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Nathan Hale looked around as a British soldier put the rope around his neck.
[ترجمه گوگل]ناتان هیل در حالی که یک سرباز بریتانیایی طناب را دور گردنش انداخته بود به اطراف نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]ناتان که یک سرباز انگلیسی طناب را دور گردن او حلقه کرده بود، به اطراف نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It took me half an hour to hale the heavy box down the stairs.
[ترجمه گوگل]نیم ساعت طول کشید تا جعبه سنگین را از پله ها پایین بیاورم
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت طول کشید تا جعبه سنگین را از پله ها پایین بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was still hale and hearty in her nineties.
[ترجمه گوگل]او هنوز در نود سالگی خود هولناک و دلچسب بود
[ترجمه ترگمان]او هنوز در دهه نود بود و از ته دل شاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She found her grandfather hale and hearty, walking five miles each day before breakfast.
[ترجمه گوگل]او پدربزرگش را دلچسب و دلچسب یافت که هر روز قبل از صبحانه پنج مایل پیاده روی می کرد
[ترجمه ترگمان]پدر بزرگ پدربزرگش را پیدا کرد و هر روز قبل از صبحانه پنج مایل راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The committee demanded that Hale appear before them on Monday.
[ترجمه گوگل]کمیته خواستار حضور هیل در روز دوشنبه در مقابل آنها شد
[ترجمه ترگمان]کمیته تقاضا کرد که هیل در مقابل آن ها در روز دوشنبه حاضر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hale met in the hogan with committee members and talked for more than three hours about the melodrama.
[ترجمه گوگل]هیل در هوگان با اعضای کمیته ملاقات کرد و بیش از سه ساعت در مورد ملودرام صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]هیل در hogan با اعضای کمیته ملاقات کرد و بیش از سه ساعت در مورد نمایش ملودرام صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hale, Arlene Hale has produced uncountable Nurse Romances, most of which are now out of print.
[ترجمه گوگل]هیل، آرلین هیل عاشقانه های پرستاری بی شماری را تولید کرده است که اکثر آنها اکنون چاپ نشده اند
[ترجمه ترگمان]هیل))))))))))))))))))(((آرلین هیل ((آرلین هیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Larry Foster, chief council aide, said Hale was ordered to appear before the committee next Monday.
[ترجمه گوگل]لری فاستر، دستیار ارشد شورا، گفت که به هیل دستور داده شد دوشنبه آینده در کمیته حاضر شود
[ترجمه ترگمان]لاری فاستر، دستیار ارشد شورای شهر، گفت که به هیل دستور داده شد تا روز دوشنبه آینده در محضر کمیته حاضر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hale hired a management consultant who had experience in state government, Babak Armajani, as her deputy.
[ترجمه گوگل]هیل یک مشاور مدیریتی که تجربه ای در دولت ایالتی داشت، بابک ارمجانی را به عنوان معاون خود استخدام کرد
[ترجمه ترگمان]بابک به عنوان معاون خود یک مشاور مدیریت استخدام کرد که در دولت دولتی تجربه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Police arrested Hale, because they believed the altercation with Tavai had not justified the use of deadly force.
[ترجمه گوگل]پلیس هیل را دستگیر کرد، زیرا معتقد بود درگیری با طاوایی استفاده از نیروی مرگبار را توجیه نکرده است
[ترجمه ترگمان]پلیس هیل را دستگیر کرد، چون آن ها معتقد بودند که درگیری با Tavai استفاده از نیروی کشنده را توجیه نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were Hale and Pace to begin with.
[ترجمه گوگل]آنها برای شروع هیل و پیس بودند
[ترجمه ترگمان] اونا هیل و \"هیل\" بودن که شروع کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When David Hale claims he was pressured into making illegal loans, he is branded a crook and a liar.
[ترجمه گوگل]وقتی دیوید هیل ادعا می کند که برای دادن وام های غیرقانونی تحت فشار قرار گرفته است، او را یک کلاهبردار و دروغگو می دانند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دیوید هیل ادعا می کند که او برای گرفتن وام های غیر قانونی تحت فشار قرار گرفته است، او را دروغ گو و دروغگو خطاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lillian Westcott Hale was more gifted and sought after as a portraitist than her husband, Philip.
[ترجمه گوگل]لیلیان وستکات هیل بیشتر از همسرش فیلیپ به عنوان یک پرتره پراستعداد با استعدادتر و مورد توجه بود
[ترجمه ترگمان]لیلیان Westcott، با استعداد تر از شوهرش، از شوهرش، بیشتر از شوهرش، به دنبال او می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی نقص (صفت)
hale, fault-free

خوش بنیه (صفت)
sturdy, strong, robust, healthy, wholesome, hale, strapping, lusty

سالم (صفت)
well, valid, whole, sound, healthy, wholesome, healthful, lucid, salubrious, hale, intact, safe and sound, in good condition, sane

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

روانه کردن (فعل)
send, dispatch, dismiss, launch, hale

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

سوی دیگر بردن (فعل)
hale

انگلیسی به انگلیسی

• force, compel; drag, haul, pull
robust, healthy; disease-free
if you describe someone as hale, you mean that they are healthy; a literary word.

پیشنهاد کاربران

سرِ حال
مثال: but he was still 'hale' enough to get a few more sons on some nubile girl
ترجمه: اما او هنوز آنقدری سر حال بود که از دختری دمِ بخت یکی - دو پسر دیگر هم به دنیا بیاورد.
عار : یعنی بیکار
she's hale and heartyاون سالم و سلامت
کشیدن
inhale=به درون کشیدن=دم
exhale=به بیرون کشیدن=بازدم

بپرس