99 1566 100 1 habitually عادتا، برحسب عادت واژه habitually در جمله های نمونه 1. There's no snake known that will habitually attack human beings unless threatened with its life. [ترجمه Roshanak] هیچ مار شناخته شده ای وجود ندارد که به انسان حمله کند مگراینکه جانش تهدید شود.1|0 [ترجمه ترگمان]هیچ snake نمیداند که عاد تا به انسانها حمله میکند مگر اینکه با جان خود تهدید بشود [ترجمه گوگل]هیچ مار مشخص نیست که به طور عادی به انسان حمله می کند مگر اینکه با زندگی آن تهدید شود [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. Do you habitually use display screen equipment as a significant part of your job? [ترجمه ترگمان]آیا معمولا از ابزار صفحه نمایش به عنوان بخش مهمی از کار خود استفاده میکنید؟ [ترجمه گوگل]آیا شما به طور معمول از تجهیزات صفحه نمایش به عنوان بخش قابل توجهی از کار خود استفاده می کنید؟ [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Tom is habitually late for school. [ترجمه ترگمان]تام معمولا برای مدرسه دیر میکند [ترجمه گوگل]تام به طور مداوم برای مدرسه دیر است [ترجمه شما] ... معنی کلمه habitually به انگلیسی habitually• usually, regularly, customarily, in a habitual manner habitually را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران شهاب عادت فرزاد ک پ by way of habit; customarily.بخاطر عادت؛برحسب عادت.از روی عادت.بنا به عادت.طبق معمول. به طور معمول.عادتا.معمولا."he habitually carried a pocket knife""او به طور معمول (معمولا.از روی عادت)چاقوی جیبی حمل میکنه" Melody Habitually : as a habit از روی عادت معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها . > محیط مادی ژافه > دم زدن mehrnoosh > picky پریا زین العابدین > riveted to the spot Saeb > دسپاچگی سورنا > ولخرج سوسن شریفی > quiet little place امیرحسین > usually نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته اکبر روشنیسیدحسین اخوان بهابادیDark Light Farhoodعلی حیدرمحمدرضا ایوبی صانعحمیدرضا دادگر_فریمانمحمد حاتمی نژاد فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته رب جلیل حی داور تسخیر ناپذیر بنده پروری بگسست هیتر نام کره ای غرق تفکر