99 1577 100 1 habitant /ˈhæbɪtnt/ /ˈhæbɪtənt/معنی: ساکن، مقیممعانی دیگر: رجوع شود به: inhabitant بررسی کلمه habitant اسم ( noun )• : تعریف: inhabitant; resident.اسم ( noun )• : تعریف: a farmer of French descent living in Canada or Louisiana. واژه habitant در جمله های نمونه 1. The habitants tried to fight against being moved to another city, but it was no use. [ترجمه ترگمان]habitants سعی میکردند در مقابل این که به شهر دیگری نقلمکان کنند، بجنگند، اما بیفایده بود [ترجمه گوگل]ساکنان سعی داشتند علیه انتقال به یک شهر دیگر مبارزه کنند، اما این امر بدون استفاده بود [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. Question1: With the gradual improvement of construction in habitant community, security guard has become more and more professional occupation. [ترجمه ترگمان]Question۱: با پیشرفت تدریجی ساختوساز در جامعه habitant، حفاظت امنیتی بیشتر و بیشتر حرفهای شدهاست [ترجمه گوگل]سؤال 1: با بهبود تدریجی ساخت و ساز در جوامع محلی، محافظ امنیتی بیشتر و بیشتر حرفه ای شده است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Question1: With the gradual improvement of construction in habitant community, security guard has become more and more professional occupation. Do you agree on it? [ترجمه ترگمان]Question۱: با پیشرفت تدریجی ساختوساز در جامعه habitant، حفاظت امنیتی بیشتر و بیشتر حرفهای شدهاست قبول داری؟ [ترجمه گوگل]سؤال 1: با بهبود تدریجی ساخت و ساز در جوامع محلی، محافظ امنیتی بیشتر و بیشتر حرفه ای شده است آیا شما در مورد آن موافق هستید؟ [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر ... مترادف habitant ساکن (اسم)resident , denizen , inhabitant , occupant , lodger , habitant , occupier , inmateمقیم (صفت)dwelling , biding , resident , residing , domiciled , indwelling , inhabiting , habitant معنی کلمه habitant به انگلیسی habitant• one who inhabits, one who lives in a certain place habitant را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران ebi بومی ، پاگیر(جایی) ، اهل(جایی) معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها علی رضا > ساینا lili > it is okay زهره > هارای Dark Light > tuition علیرضا اکبری > soup to nuts حجت بهمنی > ازدواج (قرآن) شمل اسی > فيلوژني کامران بهمنی > chamber نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FigureFarhoodامین آریاپارسا میریوسفیمحمد حاتمی نژادヴァヒドDark Light حمیدرضا دادگر_فریمان فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته نام کره ای بگسست نگون اقبال طبل غازی صحنه نبرد یک غازی غلتید عجل الله تعالی فرجه