gumption

/ˈɡəmpʃn̩//ˈɡʌmpʃn̩/

معنی: ظرفیت، ظرافت، ابتکار، عقل سلیم
معانی دیگر: (در اصل) شعور، درایت، فراست، زرنگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) bold initiative; resourcefulness.

- Her plan showed gumption and her boss was impressed.
[ترجمه گوگل] نقشه او نشان از تهوع داشت و رئیسش تحت تأثیر قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] نقشه اش به خودی نشان می داد و رئیسش تحت تاثیر قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) courage; guts.

- It took gumption to stand up to this bully.
[ترجمه گوگل] ایستادن در برابر این قلدر به سخاوت نیاز داشت
[ترجمه ترگمان] برای تحمل این قلدر، به خودش زحمت داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. With his gumption he will make a success of himself.
[ترجمه گوگل]او با تدبیر خود موفق خواهد شد
[ترجمه ترگمان]با gumption خودش موفق خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Surely anyone with marketing gumption should be able to sell good books at any time of year.
[ترجمه گوگل]مطمئناً هر کسی که اشتهای بازاریابی دارد باید بتواند در هر زمانی از سال کتاب های خوب بفروشد
[ترجمه ترگمان]مطمئنا هر کسی با زیرکی بازاریابی قادر به فروش کتاب های خوب در هر زمان از سال خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He didn't have the gumption to keep his mouth shut.
[ترجمه گوگل]حوصله ی بسته نگه داشتن دهانش را نداشت
[ترجمه ترگمان]او برای این که دهانش را بسته نگه دارد، خودش را جمع و جور نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had the gumption to write directly to the company manager and persuade him to give her a job.
[ترجمه گوگل]او این جرات را داشت که مستقیماً به مدیر شرکت نامه بنویسد و او را متقاعد کند که به او شغل بدهد
[ترجمه ترگمان]برای این که خودش را مجبور کند که مستقیما به مدیر شرکت نامه بنویسد و او را قانع کند که کارش را به او بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At least she had the gumption to phone me.
[ترجمه گوگل]لااقل حوصله تماس با من را داشت
[ترجمه ترگمان]حداقل برای تلفن زدن به من زرنگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wilson speeches often praise the gumption of illegal immigrants who take risks and endure hardships to better themselves and their families.
[ترجمه گوگل]سخنرانی‌های ویلسون اغلب ستم‌های مهاجران غیرقانونی را ستایش می‌کند که برای بهتر کردن خود و خانواده‌شان خطر می‌کنند و سختی‌ها را تحمل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]سخنرانی های ویلسون اغلب از زیرکی مهاجران غیرقانونی تعریف می کنند که ریسک می کنند و تحمل سختی ها را برای خود و خانواده های آن ها تحمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But he's got a lot of gumption for trying to do it.
[ترجمه گوگل]اما او به خاطر تلاش برای انجام این کار، دلهره زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]اما اون برای این کار یه عالمه آدم قوی داره که بخواد این کار رو بکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But Hugh had seemed to have the gumption to make himself new.
[ترجمه گوگل]اما به نظر می‌رسید که هیو هوس کرده بود خودش را جدید کند
[ترجمه ترگمان]ولی هیو حاضر شده بود که خودش را تازه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It just takes the gumption and guts to do it.
[ترجمه گوگل]برای انجام آن فقط جرات و جرات لازم است
[ترجمه ترگمان]فقط پول و دل و جرات می ده که این کار و بک نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I thought my Walter had a bit more gumption.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کردم والتر من کمی لجبازتر است
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم والتر یه ذره more داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Russell, you've got no more gumption a bump on a log.
[ترجمه گوگل]راسل، تو دیگر هیچ خرسندی از یک دست انداز روی یک چوب نداری
[ترجمه ترگمان]راسل، تو هیچ ربطی به یک تنه درخت نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With gumption and innovation, the enterprise develops unceasingly.
[ترجمه گوگل]با تدبیر و نوآوری، شرکت بی وقفه توسعه می یابد
[ترجمه ترگمان]شرکت با زیرکی و ابتکار، پیوسته رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We're not talking playing ability. We're talking gumption.
[ترجمه گوگل]ما در مورد توانایی بازی صحبت نمی کنیم ما داریم حرف میزنیم
[ترجمه ترگمان]ما درباره توانایی بازی کردن حرف نمی زنیم ما داریم از gumption حرف می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It takes gumption to quit a good paying job.
[ترجمه گوگل]ترک یک شغل با درآمد خوب نیاز به حماقت دارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت در تلاش است تا یک شغل پردرآمد را کنار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظرفیت (اسم)
capacity, acumen, valence, valency, volume, span, gumption

ظرافت (اسم)
agility, adroitness, delicacy, elegance, grace, airiness, daintiness, concinnity, jocularity, gumption, jocosity, quick-wittedness, wittiness

ابتکار (اسم)
shift, imagination, invention, contraption, improvisation, shebang, lash-up, industry, authorship, novation, initiative, originality, knack, gumption, resource

عقل سلیم (اسم)
common sense, gumption

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) resourcefulness, initiative; common sense; courage, pluck
gumption is the quality of being able to think what it would be sensible to do in a particular situation, and to do it; an informal word.

پیشنهاد کاربران

Gumption refers to having resourcefulness, initiative, and the drive to take action and overcome challenges.
داشتن تدبیر، ابتکار و انگیزه برای اقدام و غلبه بر چالش ها
مثال؛
She has the gumption to start her own business.
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about leadership qualities, a person might say, “A leader needs gumption to make tough decisions. ”
A teacher might encourage their students by saying, “Show some gumption and take charge of your own learning!”

ابتکار . عقل سلیم
در فارسی معنای آن مفهومی بین "صلابت / خلاقیت / شهامت" هست که بسته به پیش زمینه ای که در آن مورد استفاده قرار گرفته معادل مناسب اون یکی از این سه کلمه میتونه باشه
۱. جسارت و شجاعت
۲. درایت ( هنر تصمیم گیری درست و با اطمینان و مصمم بودن و عزم در شرایط سخت و نباختن انرژی )
noun
noncount] informal] :
🔴courage and confidence
◀️It took a lot of gumption to speak up for yourself like that
...
[مشاهده متن کامل]

🌠1: ENTERPRISE, INITIATIVE
◀️lacked the gumption to try
2chiefly dialectal : COMMON SENSE, HORSE SENSE
🌠the ability to decide what is the best thing to do in a particular situation, and to do it with energy and determination :
◀️ She had the gumption to write directly to the company manager and persuade him to give her a job
🌠initiative; aggressiveness; resourcefulness :
◀️With his gumption he'll make a success of himself
🌠 توضیح به زبان ساده :
If you have gumption, you have guts. People with gumption are determined and full of courage — and common sense, too.
If you easily give up, and don't have a lot of confidence or smarts, then you are lacking in gumption. It takes gumption to get things done — especially difficult things. Someone who takes risks without being afraid has gumption. Having gumption is like having "chutzpah. " We all could probably use more gumption. Like common sense, it isn't that common
1. noun
🔴fortitude and determination
synonyms :
backbone, grit, guts, moxie, sand
2. noun
🔴 sound practical judgment
synonyms :
common sense, good sense, horse sense, mother wit

مصمم بودن و زرنگ بودن به طور همزمان در انجام کاری
توانایی یا مصمم برای تصمیم گیری در کار مورد نیاز. عقل سلیم
At least she had the gumption to phone me
شجاعت