gullet

/ˈɡələt//ˈɡʌlɪt/

معنی: مجرا، نای، کانال، اب گذر، مری، گلو
معانی دیگر: (کالبد شناسی)، لوله ی مری (که دهان را به معده وصل می کند)، حلق، گردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the throat or part of the throat, esp. the esophagus or pharynx.
مشابه: gorge

(2) تعریف: something resembling the throat or esophagus.

(3) تعریف: a channel for water; ravine; gully.

جمله های نمونه

1. Now sheer monotony makes it stick in the gullet like sawdust.
[ترجمه گوگل]حالا یکنواختی محض باعث می‌شود که مانند خاک اره در دهان بچسبد
[ترجمه ترگمان]حالا این یکنواختی فقط باعث می شود مثل خاک اره توی گلویش گیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Remnants were found in the throat and gullet, as some of it had been swallowed.
[ترجمه گوگل]بقایایی در گلو و گلو پیدا شد، زیرا مقداری از آن بلعیده شده بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که بعضی از آن ها آب دهانش را قورت داده بودند، آن ها در گلو و گلوی آن ها پیدا شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A piece of food got stuck in his gullet.
[ترجمه گوگل]یک تکه غذا در گلو گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]یه تیکه غذا تو گلوی اون گیر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Oesophageal (gullet) candidiasis is a more serious condition which can cause pain in the chest that increases with swallowing.
[ترجمه گوگل]کاندیدیاز مری (گولت) یک بیماری جدی‌تر است که می‌تواند باعث درد در قفسه سینه شود که با بلع افزایش می‌یابد
[ترجمه ترگمان]Oesophageal (gullet)یک بیماری جدی تر است که می تواند باعث درد در سینه که با بلعیدن آن افزایش می یابد، ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What sticks in my gullet is the way he always takes the best seat.
[ترجمه گوگل]چیزی که در گلوی من می چسبد این است که او همیشه بهترین صندلی را می گیرد
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که او همیشه بهترین صندلی را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bing could be one himself if he threw enough slugs down his gullet.
[ترجمه گوگل]بینگ می‌تواند خودش یکی باشد، اگر به اندازه‌ی کافی راب‌ها را در گلوله‌اش بیندازد
[ترجمه ترگمان]اگر او به اندازه کافی حلزون از بین ببرد ممکن است که بینگ هم یک گلوله از گلوی او بیرون بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He clutched his throat, gagging on the bone embedded in his gullet.
[ترجمه گوگل]گلویش را گرفت و روی استخوانی که در گلویش فرو رفته بود می بست
[ترجمه ترگمان]گلویش را محکم گرفت و استخوانی را که در گلویش گیر کرده بود، پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This mucus floods the area at the base of the tongue and the entrance to the gullet, adhering to the walls.
[ترجمه گوگل]این مخاط ناحیه قاعده زبان و ورودی گودال را پر می کند و به دیواره ها می چسبد
[ترجمه ترگمان]این خلط سینه را در پایه زبان جاری می کند و در ورودی به شیار می افتد و به دیوارها متصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Riven downed a great gulp of the cold beer and felt it alternately chill and warm his gullet.
[ترجمه گوگل]ریون آبجوی سرد را به طور متناوب نوشید و احساس کرد که به طور متناوب سرد می شود و گلوله اش گرم می شود
[ترجمه ترگمان]riven جرعه بزرگی از آبجوی خنک سر کشید و احساس کرد که به نوبت سرما و گلوی او را گرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Other rhythmic sequences consisted of repetitive simultaneous contractions in the uppermost portion of the gullet.
[ترجمه گوگل]سایر سکانس‌های ریتمیک شامل انقباضات همزمان تکراری در قسمت بالایی گلولت بود
[ترجمه ترگمان]توالی ریتمیک دیگری شامل انقباضات همزمان همزمان در قسمت بالایی of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And again I saw him standing in the refectory and the rubies pouring down his gullet.
[ترجمه گوگل]و دوباره او را دیدم که در سفره خانه ایستاده بود و یاقوت ها در گلوگاهش می ریختند
[ترجمه ترگمان]و دوباره او را دیدم که در تالار غذاخوری ایستاده بود و rubies از گلوی او بیرون می ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sometimes measurements may be made of the muscular activity in the gullet - this is known as manometry.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ممکن است فعالیت عضلانی در روده اندازه گیری شود - این به عنوان مانومتری شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات اندازه گیری ممکن است از فعالیت عضلانی (gullet)باشد که به عنوان manometry شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This thesis simulates the fracture with aluminium slice, and preliminarily researches the response of the point current source field through water gullet and out-door experiments.
[ترجمه گوگل]این پایان‌نامه شکستگی را با برش آلومینیومی شبیه‌سازی می‌کند و به طور مقدماتی پاسخ میدان منبع جریان نقطه‌ای را از طریق گلوله آب و آزمایش‌های خارج از درب تحقیق می‌کند
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه، شکستگی در برش آلومینیومی را شبیه سازی می کند و preliminarily پاسخ میدان منبع جریان را از طریق آزمایش ها gullet و آزمایش های خارج از در مورد مطالعه قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Do you suppose I'm going with that blow burning in my gullet?
[ترجمه گوگل]فکر می کنی با آن ضربه ای که در گلویم می سوزد می روم؟
[ترجمه ترگمان]تو تصور می کنی که من با این ضربتی که از گلوی من بیرون می زند می روم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجرا (اسم)
runway, aqueduct, flume, duct, conduit, channel, canal, tube, gully, strand, gullet, foramen, spiracle

نای (اسم)
throat, windpipe, lane, tube, cane, bronchial tube, trachea, pipe, fistula, gullet

کانال (اسم)
cut, groove, channel, gullet, kennel

اب گذر (اسم)
conduit, dyke, dike, gully, drainpipe, drain, gullet, culvert, gulch

مری (اسم)
gullet, esophagus

گلو (اسم)
fauces, throat, throttle, lane, gorge, gullet, pharynx

تخصصی

[زمین شناسی] آبگذر، راه آب

انگلیسی به انگلیسی

• throat; esophagus
your gullet is the tube from your mouth to your stomach.

پیشنهاد کاربران

اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

Gullet در جانورشناسی:
مجرا، کانال ورودی غذا، مری
Pay attention guys!
Gullet=نای
Esophagus=مری
اگه بدرتون خورد لایک کنید☘️💚
مِری ( لوله ی وصل کننده ی دهن به معده )
gullet ( جغرافیا )
واژه مصوب: آبگذر
تعریف: هر گشودگی یا گودالی مانند تنگ دره یا آبکند یا دیگر آبراهه ها

بپرس