guidance

/ˈɡaɪdəns//ˈɡaɪdns/

معنی: راهنمایی، راهنما، رهبری، راهنمایی کردن، هدایت، رهنمود
معانی دیگر: سرپرستی، ارشاد، رهنمون، (دستگاه) هدایت (در موشک و هواپیما و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of guiding.
مشابه: conduct, direction, tutelage

(2) تعریف: counseling or advice.
مشابه: counsel

- educational guidance
[ترجمه گوگل] راهنمایی آموزشی
[ترجمه ترگمان] راهنمایی آموزشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a system that automatically steers and controls a rocket or missile.

جمله های نمونه

1. guidance system
سیستم هدایت کننده

2. er profitable guidance
راهنمایی مفید او

3. under parental guidance
تحت سرپرستی والدین

4. i need your guidance
به راهنمایی شما نیاز دارم.

5. he leans on the guidance of his friends
او به راهنمایی دوستانش اتکا دارد.

6. he blessed us with his guidance
با رهنمودهای خود ما را مستفیض کرد.

7. before the flight, they have to get the bugs out of the missile's guidance system
قبل از پرواز باید عیوب دستگاه هدایت موشک را برطرف کنند.

8. Under his father's guidance, he learned how to swim.
[ترجمه گوگل]او با راهنمایی پدرش شنا را آموخت
[ترجمه ترگمان]به راهنمایی پدرش یاد گرفت که چطور شنا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The laser guidance system dramatically increases the likelihood that the missile will strike home.
[ترجمه گوگل]سیستم هدایت لیزری احتمال اصابت موشک به خانه را به طور چشمگیری افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]سیستم هدایت لیزری به طور چشمگیری احتمال حمله موشکی را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Adam sought guidance from the Almighty.
[ترجمه گوگل]آدم از خدای متعال هدایت طلبید
[ترجمه ترگمان]ادم به دنبال راهنمایی از جانب خدای متعال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I went to a counselor for guidance on my career.
[ترجمه گوگل]برای راهنمایی در مورد شغلم به مشاور مراجعه کردم
[ترجمه ترگمان]من به یه مشاور برای راهنمایی کارم رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I think you should seek guidance from your solicitor on this matter.
[ترجمه گوگل]به نظر من در این مورد باید از وکیل خود راهنمایی بخواهید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم شما باید از مشاور حقوقی خود در این مورد راهنمایی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She often turns to the book for guidance.
[ترجمه گوگل]او اغلب برای راهنمایی به کتاب مراجعه می کند
[ترجمه ترگمان]او اغلب به کتاب راهنمایی تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Children look to their parents for guidance.
[ترجمه گوگل]بچه ها به دنبال راهنمایی والدین خود هستند
[ترجمه ترگمان]کودکان برای راهنمایی به والدین خود مراجعه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Activities all take place under the guidance of an experienced tutor.
[ترجمه گوگل]همه فعالیت ها زیر نظر یک مربی مجرب انجام می شود
[ترجمه ترگمان]فعالیت هایی که همگی تحت راهنمایی یک معلم با تجربه انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The nation looks to them for guidance.
[ترجمه گوگل]ملت به دنبال راهنمایی آنهاست
[ترجمه ترگمان]مردم برای راهنمایی به آن ها نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He did the work with his teacher's guidance.
[ترجمه گوگل]او کار را با راهنمایی معلمش انجام داد
[ترجمه ترگمان]او کار را با راهنمایی های معلم خود انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راهنمایی (اسم)
orientation, lead, aim, instruction, admonition, guidance, leadership, steerage, leading

راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

رهبری (اسم)
direction, lead, aim, guidance, leadership, steer, apostolate, headship, conduction, lead-off

راهنمایی کردن (اسم)
guidance

هدایت (اسم)
direction, lead, guidance, steerage, leading, conductance, conduction

رهنمود (اسم)
guidance, directive

تخصصی

[فوتبال] راهنمایی

انگلیسی به انگلیسی

• instruction; direction; management, leadership
guidance is help and advice.

پیشنهاد کاربران

راهنمایی
هدایت
مشاوره
راهبری
ارشاد
پشتیبانی
توصیه
دستورالعمل
راهبری
توصیه
guidance: راهنمایی
guide: راهنمایی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : guide
✅️ اسم ( noun ) : guide / guidance
✅️ صفت ( adjective ) : guided
✅️ قید ( adverb ) : _
رهنمود
اطلاعات مانند اطلاعات بسیار محدودی در رابطه با. . . .
گزارشی غیررسمی است که شرکت سهامی عام به سهامداران ارائه می دهد و جزئیات سودهایی را که انتظار دارد در سه ماهه مالی آینده یا سال پیش رو کسب کند، بیان می کند.
دستورالعمل
ارشاد و راهنمایی
هدایت کردن
legalism رستگاری کردن
راهنمایی، هدایت
Every bitter end is the beginning of the life of each person with the guidance of his dreams
هر پایان تلخی، آغاز زندگی هر فرد با هدایت رویاهای خود است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس