guest of honor

/ˈɡestəvˈɑːnər//ɡestəvˈɒnə/

مهمان اصلی (که به افتخارش مهمانی داده می شود)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person attending an event, such as a dinner, put on in his or her honor.

(2) تعریف: a distinguished guest, such as a main speaker, brought to such an event by special invitation.

جمله های نمونه

1. It was a wonderful roast. The guest of honor was pleased with the quality of the insults.
[ترجمه گوگل]کباب فوق العاده ای بود مهمان افتخاری از کیفیت توهین ها راضی بود
[ترجمه ترگمان]کباب فوق العاده ای بود مهمان افتخاری با کیفیت توهین بسیار خشنود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Please be seated. This is our traditional seat guest of honor.
[ترجمه گوگل]لطفا بنشینید این صندلی سنتی ما مهمان افتخاری است
[ترجمه ترگمان]لطفا بنشینید این بهترین مهمون افتخاری ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Singh will be the guest of honor on Tuesday at President Obama's first state dinner.
[ترجمه گوگل]سینگ روز سه شنبه مهمان افتخاری اولین شام دولتی پرزیدنت اوباما خواهد بود
[ترجمه ترگمان]سینگ در روز سه شنبه در اولین شام دولت اوباما میهمان افتخاری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let me introduce our guest of honor, Mr. David Morris.
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید مهمان افتخاری خود آقای دیوید موریس را معرفی کنم
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید مهمان افتخاری خود را به شما معرفی کنم، آقای دیوید موریس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. May I propose a toast to our guest of honor, Mr. Zhang!
[ترجمه گوگل]می توانم یک نان تست به مهمان افتخاری ما، آقای ژانگ پیشنهاد کنم!
[ترجمه ترگمان]اجازه بدید به افتخار مهمان افتخاری ما، آقای زاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To leave before the guest of honor would be out of the way.
[ترجمه گوگل]رفتن قبل از مهمان افتخاری دور از ذهن است
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه مهمون افتخاری از اینجا بره بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dr. Yoetz was the guest of honor.
[ترجمه گوگل]دکتر یوتز مهمان افتخاری بود
[ترجمه ترگمان] دکتر \"Yoetz\" مهمان افتخاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A naked girl burst through the crust, and the guest of honor reeled her in on a ribbon leash.
[ترجمه گوگل]یک دختر برهنه از پوسته بیرون زد و مهمان افتخاری او را در یک افسار روبانی به داخل چرخاند
[ترجمه ترگمان]یک دختر لخت از میان پوسته بیرون آمد و میهمانان افتخاری او را دور زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After I deliver a talk on early photography, I am the guest of honor at the usual formal dinner.
[ترجمه گوگل]پس از ارائه سخنرانی در مورد عکاسی اولیه، مهمان افتخاری در شام رسمی معمول هستم
[ترجمه ترگمان]بعد از سخنرانی در مورد عکاسی اولیه، من مهمان افتخاری برای شام رسمی معمولی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was unpretentiously dressed even though she was the guest of honor.
[ترجمه گوگل]او با وجود اینکه مهمان افتخاری بود لباس پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]حتی با وجود اینکه او مهمان افتخاری بود، لباس unpretentiously پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. May we have the honor of having you as our guest of honor?
[ترجمه گوگل]ممکن است این افتخار را داشته باشیم که شما را مهمان افتخاری خود باشیم؟
[ترجمه ترگمان]میشه افتخار داشته باشیم که تو رو به عنوان مهمان افتخاری خودمون داشته باشیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ms. Carrie Jones, allow me to present our guest of honor, Mr. John Brown.
[ترجمه گوگل]خانم کری جونز، اجازه بدهید مهمان افتخاری خود، آقای جان براون را تقدیم کنم
[ترجمه ترگمان]خانم کری جونز به من اجازه بدهید مهمان افتخاری خود را به شما معرفی کنم، آقای جان براون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Harriman, in the highest of spirits, talked everyone down, especially the guest of honor.
[ترجمه گوگل]هریمن، با بالاترین روحیه، با همه، به خصوص مهمان افتخاری صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]Harriman، در اوج روحیه، همه با هم حرف می زدند، به خصوص مهمان افتخاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The king ordered his satellite to attend to the guest of honor.
[ترجمه گوگل]پادشاه به ماهواره خود دستور داد تا مهمان افتخاری شود
[ترجمه ترگمان]پادشاه دستور داد که ماهواره خود را به افتخار مهمان افتخاری ملاقات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• guest being honored or celebrated at an occasion

پیشنهاد کاربران

مهمون افتخاری
the most important person at a social occasion:مهمان اصلی یا افتخاری
ex:
The president was guest of honor at the dinner.

بپرس