guess

/ˈɡes//ɡes/

معنی: حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن، حدس زدن، خیال کردن، تخمین زدن، فرض کردن
معانی دیگر: برآورد تقریبی کردن، گمان کردن، داوری ناشی از حدس و قیاس

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: guesses, guessing, guessed
(1) تعریف: to form an opinion of without enough evidence to be certain.
مترادف: conjecture, reckon, surmise
مشابه: divine, figure, infer, postulate, suppose

- Guess how much money I spent on this suit!
[ترجمه SANIYA] حدس بزنید من چقدر پول بابت این کت وشلوار دادم؟
|
[ترجمه z] حدس بزن برای این کت و شلوار چقدر خرج کردم
|
[ترجمه amir] حدس بزن برای این کت و شلوار چقدر پول خرج کردم
|
[ترجمه sina] حدس زدن سن. . . حدس زدن یک چیز. . . حدس زدن
|
[ترجمه گوگل] حدس بزنید چقدر برای این کت و شلوار خرج کردم!
[ترجمه ترگمان] حدس بزن چقدر پول توی این کت و شلوار خرج کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I guessed his height to be around six feet.
[ترجمه SoGaNd] من حدس زدم قد او حدود/نزدیک به6 فوت است.
|
[ترجمه هري پاتر] من حدس زدم قد او به اندازه ی شش پا بود.
|
[ترجمه Ahoura] حدس زدم که قدر اون حدود 6 پا ( 180 cm ) بود
|
[ترجمه Mona] من حدس زدم حدش حدود شش فوت است
|
[ترجمه شاهین بهمن زادگان] من حدس زده بودم قدش حدود شش پا باشد
|
[ترجمه گوگل] حدس می زدم قدش حدود شش فوت باشد
[ترجمه ترگمان] حدس می زدم که قدش حدود شش پا طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to figure out correctly without strong supporting evidence.
مترادف: divine, reckon, surmise
مشابه: figure, infer, suppose

- Somehow I just guessed the answer, and that's how I passed the test.
[ترجمه A.A] بهرحال فقط جواب را حدس زدم و اینجوری امتحان را قبول شدم
|
[ترجمه شاهین بهمن زادگان] هر چه که باشد من فقط جواب را حدس زده بودم و اینطوری امتحان را گذاراندم
|
[ترجمه گوگل] یه جورایی فقط جواب رو حدس زدم و اینجوری امتحانمو قبول کردم
[ترجمه ترگمان] به هر حال جواب را حدس زدم و این طور بود که امتحان را رد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to think or believe without absolute knowledge of the facts; suppose.
مترادف: believe, expect, fancy, figure, imagine, reckon, suppose, think
مشابه: anticipate, assume, calculate, postulate, suspect

- I don't know for sure, but I guess that it's about twenty miles to the next town.
[ترجمه Cat noir] من اطمینان ندارم اما حدس میزنم تا شهری بعدی بیست مایل فاصله داریم.
|
[ترجمه گوگل] من مطمئناً نمی دانم، اما حدس می زنم که حدود بیست مایل تا شهر بعدی فاصله دارد
[ترجمه ترگمان] مطمئن نیستم، اما حدس می زنم حدود بیست مایل تا شهر بعدی فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He didn't say, but I'd guess he'll be back around six o'clock.
[ترجمه A.A] او حرفی نزد ولی حدس میزنم حدود ساعت شش برمیگرده
|
[ترجمه گوگل] او نگفت، اما حدس می‌زنم حدود ساعت شش برمی‌گردد
[ترجمه ترگمان] او چیزی نگفت، اما فکر کنم حدود ساعت شش برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to form an estimate (often fol. by at).
مترادف: conjecture, estimate, hypothesize, reckon, speculate, suppose, surmise
مشابه: calculate, figure, infer

- She could only guess at the man's age.
[ترجمه گوگل] او فقط در سن مرد می توانست حدس بزند
[ترجمه ترگمان] فقط می توانست به سن و سال آن مرد فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to estimate correctly.
مترادف: divine, reckon, surmise
مشابه: calculate, estimate, figure, infer

- Yes, it's my birthday today! How did you guess?
[ترجمه Harry Potter Hermio grenjer] بله، امروز تولدمه چطور حدس زدی؟
|
[ترجمه Mona] بله ، امروز روز تولدمه ! چطور حدس زدی ؟
|
[ترجمه Cat noir] بله امروز روز تولد منه. چطوری حدس زدی؟
|
[ترجمه گوگل] بله، امروز تولد من است! چگونه حدس زدید؟
[ترجمه ترگمان] بله امروز تولدمه! چطور حدس زدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an estimate or opinion based on little or no evidence.
مترادف: conjecture, speculation, surmise
مشابه: assumption, estimate, hypothesis, inference, opinion, postulate, supposition

- It was a good guess, but it was still incorrect.
[ترجمه گوگل] حدس خوبی بود اما باز هم نادرست بود
[ترجمه ترگمان] حدس خوبی بود، اما هنوز غلط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a lucky guess on that last word, but she was still happy to win the spelling bee.
[ترجمه گوگل] این یک حدس خوش شانسی در مورد آخرین کلمه بود، اما او همچنان خوشحال بود که برنده املا بود
[ترجمه ترگمان] حدس خوبی بود که این کلمه آخر را زد، اما هنوز خوشحال بود که مسابقه هجی کردن زنبور را برنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She didn't know the answer, but she went ahead and made a guess.
[ترجمه گوگل] او جواب را نمی دانست، اما جلو رفت و حدس زد
[ترجمه ترگمان] او جواب را نمی دانست، اما او جلوتر رفت و حدس زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i guess he is sick
گمان کنم مریض است.

2. let's guess he won't come
فرض کنیم که نیاید.

3. an educated guess
حدس بررسی شده،حدس قریب به یقین

4. one can guess from the looks of it
از ظواهر امر می توان حدس زد.

5. miss one's guess
در پیش بینی یا تخمین اشتباه کردن

6. according to my guess
بر طبق تخمین من

7. she didn't once guess the truth
او ابدا اصل قضیه را حدس نزد.

8. to hazard a guess
حدس زدن

9. it is not easy to guess a man's price
تخمین ارزش یک انسان آسان نیست.

10. it is too early to guess the outcome
هنوز خیلی زود است که بتوان نتیجه را حدس زد.

11. my mind raced ahead to guess what she would say next
مغزم به سرعت کار افتاد تا حرف بعدی او را حدس بزنم.

12. I guess he is a business tenderfoot.
[ترجمه گوگل]من حدس می‌زنم که او یک کسب‌وکار است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تازه وارد اهل تجارت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Just guess what is in the parcel.
[ترجمه S.M.A] با یک حدس بگو چه درون بسته است
|
[ترجمه امین] فقط حدس بزن در بسته چیست
|
[ترجمه Mona] کافی است حدس بزنی درون بسته چه است
|
[ترجمه گوگل]فقط حدس بزنید چه چیزی در بسته است
[ترجمه ترگمان]حدس بزن در بسته چیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Guess which number of the following sequence is the odd one out.
[ترجمه گوگل]حدس بزنید کدام عدد از دنباله زیر فرد است
[ترجمه ترگمان]حدس بزنید که کدام یک از ردیف های بعدی فرد عجیب و غریبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It doesn't take much imagination to guess what she meant.
[ترجمه گوگل]حدس زدن منظور او نیاز به تخیل زیادی ندارد
[ترجمه ترگمان]فکر نکنم منظورش از این حرف چه منظوری داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You'll never guess the answer - do you give up?
[ترجمه گوگل]شما هرگز پاسخ را حدس نمی زنید - آیا تسلیم می شوید؟
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت جواب را حدس نمی زنی - تسلیم می شوی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. April is the best guess for first deliveries.
[ترجمه گوگل]آوریل بهترین حدس برای اولین تحویل است
[ترجمه ترگمان]آوریل بهترین حدس برای تحویل اولیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Is what you say a guess or have your proof?
[ترجمه kk] آیا شما حدس میزنید یا مدرک هم دارید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا آنچه می گویید حدس و گمان است یا مدرک خود را دارید؟
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که شما می توانید حدس بزنید یا اثبات کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I can only guess the reason.
[ترجمه گوگل]فقط میتونم دلیلشو حدس بزنم
[ترجمه ترگمان] من فقط می تونم دلیل رو حدس بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Your guess is as good as mine.
[ترجمه گوگل]حدس شما به خوبی حدس من است
[ترجمه ترگمان] حدس تو هم مثل مال من خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حدس (اسم)
aim, guess, conjecture, surmise, supposal

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

تخمین (اسم)
approximation, estimate, guess, conjecture, surmise, assessment, estimation

فرض (اسم)
hypothesis, supposition, liability, assumption, duty, guess, supposal, presumption, obligation

ظن (اسم)
guess, conjecture, surmise, hunch, suspicion

حدس زدن (فعل)
guesstimate, rede, guess, conjecture, surmise, imagine, infer

خیال کردن (فعل)
reckon, suppose, deem, guess, think

تخمین زدن (فعل)
account, compute, estimate, appraise, guesstimate, foreshow, guess

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

تخصصی

[ریاضیات] حدس زدن، حدس

انگلیسی به انگلیسی

• conjecture; supposition; hypothesis
suppose; hypothesize; conjecture
if you guess something, you give an answer or an opinion about something when you do not know whether it is correct.
you also say that you guess something when you give the correct answer to a problem or question, although you did not know the answer for certain.
a guess is an attempt to give the right answer to something when you do not know what the answer is.
if you say that something is anyone's guess or anybody's guess, you mean that nobody can be certain about what will really happen or what is really the case.
you say `guess what' to draw attention to something exciting, surprising, or interesting that you are about to tell someone.
you say i guess to indicate that you think that something is true or likely; used in informal american english.
if you keep someone guessing, you do not tell them what they want to know.

پیشنهاد کاربران

1. حدس ، گمان ، تصور // 1. حدس زدن. 2. پی بردن. فهمیدن 3. فکر کردن. گمان کردن
مثال:
he guessed she was about 40
مرد حدس زد که زن نزدیک 40 ساله بود.
I guess I owe you an apology
{غیر رسمی}: من فکر می کنم که یک معذرت خواهی به شما بدهکارم.
...
[مشاهده متن کامل]

my guess was right
حدس و گمان من درست بود.

حدس زدن، پیش بینی کردن
مثال: Can you guess what's in the box?
می توانید حدس بزنید که در جعبه چیست؟
تفاوت Guess و Suppose:
وقتی شما چیزی رو guess میکنین یعنی در رابطه با درستی حدستون اطمینان کافی ندارین و انتظار دارین کسی که هم صحبتتونه جواب درست رو بعد از حدس به شما بگه
اما
وقتی شما چیزی رو suppose میکنین یعنی در رابطه با حدسی که زدین اطمینان بیشتری دارین و منتظر تصحیح حرفتون از شخص مقابل نمیمونین.
...
[مشاهده متن کامل]

guess
همریشه با " گاس " در گویش های نیمروزی و باختری ایران
guess = assume = suppose= imagine
guess: حدس زدن
فکر کردن
No prizes for guessing
شکی درش نیست ، کاملا مشخصه که
روشنه که
No prizes for guessing
حدس زدنش کاری نداشت!
No prizes for guessing
حدس زدنش کاری نداشت! خیلی آسون بود حدس زدنش!
حدس ، گمان
حدس بزن - گمان کن
NOUN و البته VERB
🔴 an act of trying to give an answer, opinion, etc. when one is not certain of the truth
◀️ My guess is that the game will end in a tie
Gfudjdbvdoemgsmit2h🙏🏻
میزان مانند تخمین میزان شاخص خاص در معادله خاص
حدس
حدس زدن ، گمان کردن
فرض کردن
تصور کردن
حدسیدن
گمانیدن
حدس
salam ghedmad azizan matalbeton gheyli faide dasht mersi گمان میشه

حدس
guess what 🌇
حدس بزن چی شده
anyone's guess: الله اعلم، مشخص نیست، فقط خدا می داند
گمان

حدس زدن
فرض کردن

حدس زدن
آقای گرامی عزیز، سلام،
گذشته و سوم شخص ed می گیرد و استمراری آن ing می گیرد. . . �من دارم فقط حدس می زنم، نمی دونم با اون جمله منظورش چی بود؟�
?"I am just guessing, I really don't know what he meant by that statement"
فرض کردن.
خیال کردن.
تصور کردن.

یه سوال داشتم گذشتهguess چی میشه و آیا ing میگیره
حدس، گمان، فرض، خیال
give an answer to something without begin sure of the fact
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس