gubernatorial

/ɡuːbərnəˈtɔːriəl//ˌɡuːbənəˈtɔːriəl/

معنی: وابسته به فرماندار، مربوط بهحکمران
معانی دیگر: وابسته به استاندار یا فرماندار، (آمریکا) وابسته به فرماندار هر یک از ایالات

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to the office of governor or to a governor.

- After being a state senator for two terms, she's decided to enter the gubernatorial race.
[ترجمه گوگل] او پس از دو دوره سناتور ایالتی، تصمیم گرفت وارد رقابت فرمانداری شود
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه سناتور ایالتی به مدت دو دوره، سناتور ایالتی شد، تصمیم گرفت که وارد مسابقه gubernatorial شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he officially entered the gubernatorial race
او رسما وارد مبارزه ی انتخاباتی برای فرمانداری ایالت شد.

2. None of the potential gubernatorial candidates has specifically addressed what are bound to be the significant costs of their anti- crime proposals.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از نامزدهای بالقوه فرمانداری به طور مشخص به هزینه های قابل توجه پیشنهادهای ضد جرم خود پرداخته اند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از نامزدهای بالقوه gubernatorial به طور خاص به آنچه که باید هزینه های قابل توجه پیشنهادها مبارزه با جرم آن ها باشد پرداخته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Incumbents were re-elected in all gubernatorial contests except Iwate, Saga and Osaka.
[ترجمه گوگل]مدیران فعلی در همه رقابت های فرمانداری به جز ایواته، ساگا و اوزاکا دوباره انتخاب شدند
[ترجمه ترگمان]incumbents در همه رقابت های gubernatorial به جز Iwate، ساگای Saga و اوساکا دوباره انتخاب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the 36 gubernatorial contests the Democrats won 1 the Republicans 14 and independents two.
[ترجمه گوگل]در 36 رقابت فرمانداری، دموکرات ها 1 را برنده شدند، جمهوری خواهان 14 و مستقل ها دو را به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]در ۳۶ مسابقه gubernatorial، دموکرات ها ۱ تن از جمهوری خواهان ۱۴ و independents را برنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bryan said gubernatorial incumbency can be both an advantage and liability when running for the Senate.
[ترجمه گوگل]برایان گفت که تصدی فرمانداری می تواند هم مزیت و هم یک مسئولیت در هنگام نامزدی برای مجلس سنا باشد
[ترجمه ترگمان]برایان می گوید که gubernatorial incumbency می تواند هم در زمان رقابت برای مجلس سنا هم یک امتیاز و هم برای مسئولیت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hank looked like a gubernatorial candidate.
[ترجمه گوگل]هنک شبیه کاندیدای فرمانداری به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] هنک \"شبیه یه کاندیدای\" gubernatorial \"بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pete Wilson supports the initiative, while Democratic gubernatorial candidate Kathleen Brown has staked her election hopes on vehement opposition.
[ترجمه گوگل]پیت ویلسون از این ابتکار حمایت می کند، در حالی که کاتلین براون، نامزد دموکرات فرمانداری، امیدهای انتخاباتی خود را در مقابل مخالفان شدید قرار داده است
[ترجمه ترگمان]پیت ویلسون از این طرح حمایت می کند، در حالی که نامزد حزب دموکرات gubernatorial Kathleen Brown امیدهای انتخاباتی خود را با مخالفت شدید به خطر انداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Four heavyset men stood in the gubernatorial anteroom.
[ترجمه گوگل]چهار مرد سنگین وزن در جلو اتاق فرمانداری ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]چهار مرد قوی هیکل در سرسرا ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the 2010 gubernatorial election, Mr Kasich defeated the Democratic incumbent by promising to address a large budget deficit and stem a tide of job losses.
[ترجمه گوگل]در انتخابات فرمانداری سال 2010، آقای کاسیچ با قول دادن به کسری بودجه بزرگ و جلوگیری از موج از دست دادن مشاغل، رئیس فعلی دموکرات را شکست داد
[ترجمه ترگمان]در انتخابات ۲۰۱۰ gubernatorial، آقای Kasich متصدی حزب دموکرات را با وعده رسیدگی به کسری بودجه بزرگ شکست داد و موجی از زیان های شغلی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most international and domestic observers believe the presidential, gubernatorial, and legislative elections were some of Nigeria's fairest ever.
[ترجمه گوگل]اکثر ناظران بین‌المللی و داخلی معتقدند که انتخابات ریاست‌جمهوری، فرمانداری و قانونگذاری یکی از عادلانه‌ترین انتخابات نیجریه بوده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ناظران داخلی و داخلی معتقدند که انتخابات ریاست جمهوری، gubernatorial، و انتخابات قانون گذاری، تا کنون از fairest نیجریه بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Republican gubernatorial nominee has acknowledged reaching a deal with the employee over the altercation three years ago.
[ترجمه گوگل]نامزد فرمانداری جمهوری خواه اذعان کرده است که با این کارمند بر سر درگیری سه سال پیش به توافق رسیده است
[ترجمه ترگمان]نامزد جمهوری خواه Republican اعتراف کرده است که سه سال پیش با کارمند درگیر در نزاع بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Idaho gubernatorial candidate formerly known as Marvin Richardson is so strongly opposed to abortion that he has changed his name to Pro-Life.
[ترجمه گوگل]کاندیدای فرمانداری آیداهو که قبلاً با نام ماروین ریچاردسون شناخته می شد، به شدت با سقط جنین مخالف است که نام خود را به Pro-Life تغییر داده است
[ترجمه ترگمان]کاندیدا Idaho که قبلا به نام ماروین ریچاردسون شناخته می شود شدیدا مخالف سقط جنین است و نام خود را به پرو از زندگی تغییر داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still not enough to justify this desire to reach across the table and deliver a hard right to the gubernatorial chin.
[ترجمه گوگل]هنوز برای توجیه این تمایل برای رسیدن به آن سوی میز و رساندن حق سخت به چانه فرماندار کافی نیست
[ترجمه ترگمان]هنوز به اندازه کافی برای توجیه این تمایل به رسیدن به میز و رساندن یک حق سخت به چانه gubernatorial کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Democrats in the 1980s have continued to dominate congressional, gubernatorial and state legislative elections.
[ترجمه گوگل]دموکرات ها در دهه 1980 همچنان بر انتخابات کنگره، فرمانداری و قانونگذاری ایالتی تسلط داشتند
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها در دهه ۱۹۸۰ به تسلط بر انتخابات مجلس، gubernatorial و قانون گذاری دولت ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به فرماندار (صفت)
gubernatorial

مربوط به حکمران (صفت)
gubernatorial

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a state governor
gubernatorial means relating to or connected with the post of governor.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : govern / governmentalize
✅️ اسم ( noun ) : government / governor / governess / governorship / governance / governmentalization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : governing / governmental / gubernatorial / governable
✅️ قید ( adverb ) : governmentally

relating to a governor ( = the official leader of a state in the US )
مربوط به فرمانداری ایالتی در امریکا
a gubernatorial election
The mayor's plans to get the gubernatorial nomination
went up in smoke when he couldn't end the costly strike.
1100, Barron's
Gubernatorial race یعنی مبارزه ی انتخاباتی

بپرس