اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person who guards or protects.
• مترادف: defender, protector, shield, watchdog
• مشابه: chaperon, custodian, escort, keeper, parent, patron, preserver, protection, steward, watcher, watchman
• مترادف: defender, protector, shield, watchdog
• مشابه: chaperon, custodian, escort, keeper, parent, patron, preserver, protection, steward, watcher, watchman
- The Coast Guard are the guardians of these waters.
[ترجمه گوگل] گارد ساحلی نگهبان این آب هاست
[ترجمه ترگمان] گارد ساحلی نگهبانان این آب ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گارد ساحلی نگهبانان این آب ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a legally appointed individual responsible for the care, management, and protection of the person and property of a minor.
• مشابه: fiduciary, parent
• مشابه: fiduciary, parent
- The grandmother is the child's guardian.
[ترجمه گوگل] مادربزرگ سرپرست کودک است
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگ قیم بچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگ قیم بچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: guardianship (n.)
مشتقات: guardianship (n.)
• : تعریف: preserving or protecting.
• مترادف: protective, tutelary, vigilant, watchful
• مشابه: alert, attentive, careful, defensive, heedful, mindful, observant, preservative
• مترادف: protective, tutelary, vigilant, watchful
• مشابه: alert, attentive, careful, defensive, heedful, mindful, observant, preservative
- You seem to have a guardian angel watching out for you.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که شما یک فرشته نگهبان دارید که مراقب شماست
[ترجمه ترگمان] انگار یه فرشته نگهبان داری که مراقب تو باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انگار یه فرشته نگهبان داری که مراقب تو باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید