growth

/ɡroʊθ//ɡrəʊθ/

معنی: پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد
معانی دیگر: رویش، روییدن، نمو، گوالش، وخش، بالش، (پزشکی) غده، گندمه، زائده، انباشتگی غیر طبیعی سلول های گوشتی، معلول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process of growing.
مترادف: cultivation, enlargement, expansion, increase, nurture, production, raise, rise
متضاد: decline, decrease, ebb, failure, shrinkage
مشابه: advance, augmentation, development, evolution, extension, magnification, maturation, multiplication, progress

- Babies generally experience rapid growth in the first months of life.
[ترجمه گوگل] نوزادان معمولاً در ماه های اول زندگی رشد سریعی را تجربه می کنند
[ترجمه ترگمان] کودکان عموما رشد سریع را در ماه های اول زندگی تجربه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The city had undergone tremendous growth during the previous decade.
[ترجمه گوگل] این شهر در دهه گذشته رشد چشمگیری داشته است
[ترجمه ترگمان] این شهر در طی دهه گذشته شاهد رشد عظیمی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which has grown.
مترادف: cultivation, enlargement, expansion, increase, production
مشابه: augmentation, development, extension, magnification, multiplication

- A new growth of weeds threatened to overtake the vegetable garden.
[ترجمه مصطفی مرتجی] سربازان در توده انبوه بوته ها پنهان شدند . Growth معنی توده میدهد
|
[ترجمه گوگل] رشد جدیدی از علف های هرز، باغ سبزی را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان] رشد جدیدی از علف هرز تهدید کرد که از باغچه سبزیجات عبور خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldiers hid in a thick growth of underbrush.
[ترجمه گوگل] سربازان در توده ای از زیر برس پنهان شدند
[ترجمه ترگمان] سربازها با رشد انبوه بوته ها پنهان شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hadn't shaved for several days and now had a thick growth of beard.
[ترجمه گوگل] چند روزی بود که اصلاح نکرده بود و حالا ریش پرپشتی داشت
[ترجمه ترگمان] چند روز بود که ریشش را اصلاح نکرده بود و حالا ریش بلندی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an abnormal mass of tissue; tumor.
مترادف: neoplasm, tumor
مشابه: cancer, carcinoma, cyst, mass, polyp

- The doctor removed a suspicious growth from the patient's forehead.
[ترجمه گوگل] دکتر یک زائده مشکوک را از پیشانی بیمار خارج کرد
[ترجمه ترگمان] دکتر رشد مشکوکی را از پیشانی بیمار بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. growth spurt
رشد ناگهانی و شدید

2. rapid growth
رشد سریع

3. secondary growth
وخش پسین (رشد دومین)

4. the growth in demand is certain to drive up prices
رشد تقاضا حتما قیمت ها را بالا خواهد برد.

5. the growth of steel since the war
رشد صنعت فولاد سازی پس از جنگ

6. the growth of temperature
بالا رفتن دما

7. a malignant growth under the lefteye
یک گندمه ی بدخیم زیر چشم چپ

8. a thick growth of grass
رویش متراکم چمن

9. rapid economic growth produced unexpected social repercussions
رشد سریع اقتصادی پیامدهای اجتماعی غیر منتظره ای دربر داشت.

10. unsteady industrial growth
رشد صنعتی غیریکنواخت

11. a child's conceptual growth
رشد بینشی کودک

12. intermediate stage of growth
مرحله ی میانی رشد

13. the potential for growth
استعداد رشد

14. the processes of growth
فرایندهای رشد

15. a hormone that stimulates growth
هورمونی که رشد را زیاد می کند

16. government interference discourages the growth of trade
دخالت دولت از رشد تجارت جلوگیری می کند.

17. the effects of population growth
اثرات زیاد شدن جمعیت

18. the rate of economic growth
آهنگ رشد اقتصادی

19. the effort to contain population growth
کوشش برای جلوگیری از رشد جمعیت

20. disease and hunger stunted the children's growth
بیماری و گرسنگی جلو رشد بچه هارا گرفت.

21. in the last few decades, the growth of science has been exponential
در چند دهه ی اخیر گسترش علوم تصاعدی بوده است.

22. industry has contributed to the excessive growth of cities
صنعت موجب رشد بیش از حد شهرها شده است.

23. lack of water retards a plant's growth
فقدان کمبود آب رشد گیاهان را کند می کند.

24. soil and climate adaptable to the growth of orange trees
خاک و آب و هوای مناسب برای رشد درخت پرتقال

25. the rhythm of the country's economic growth
آهنگ رشد اقتصادی کشور

26. the upshot of this disagreement was the growth of hostility
زیاد شدن خصومت پیامد این عدم توافق بود.

27. freedom of expression provides an atmosphere more hospitable to growth
آزادی بیان محیطی را ایجاد می کند که برای رشد مساعدتر است.

28. the presence of these bacteria is obligate to the growth of certain plants
وجود این ترکیزه ها برای رشد برخی گیاهان لازم است.

29. the service sector of our economy has had rapid growth
بخش خدمات اقتصاد ما رشد سریعی داشته است.

30. his research broke new ground in the study of child growth
پژوهش او فصل تازه ای را در مطالعه ی رشد کودکان آغاز کرد.

31. maternal love and care are determinative factors in the child's growth and health
محبت و توجه مادری تعیین کننده ی میزان رشد و سلامتی کودک است.

مترادف ها

پیشرفت (اسم)
advance, accession, progress, improvement, development, progression, growth, proceeding, advancement, rise, promotion, lift, furtherance, headway

افزایش (اسم)
amplification, augmentation, increase, addition, gain, intensification, accession, increment, growth, addendum, accretion, summation, enhancement, adjunction, auxesis, multiplication, scale-up

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

نمود (اسم)
growth, phenomenon, appearance, aspect

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

روش (اسم)
rate, style, way, growth, manner, procedure, course, march, system, form, method, how, rut, fashion, habitude, demarche

رشد (اسم)
increase, development, growth, formation, pickup

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

تومور (اسم)
growth, tumor, tumour

گوشت زیادی (اسم)
growth, outgrowth

چیز زائد (اسم)
growth

تخصصی

[بهداشت] نمو - نشو و نما
[ریاضیات] رشد
[پلیمر] رشد

انگلیسی به انگلیسی

• development, process of growing; abnormal growth of a mass of tissue, tumor
the growth of something is its increase or development in size, wealth, or importance.
growth in a person, animal, or plant is the process of increasing in size and development.
a growth is an abnormal lump that grows inside or on a person, animal, or plant.

پیشنهاد کاربران

رشد، افزایش
مثال: The company has experienced rapid growth in recent years.
این شرکت در سال های اخیر رشد سریعی را تجربه کرده است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : grow
✅️ اسم ( noun ) : growth / grower
✅️ صفت ( adjective ) : growing / grown / growable
✅️ قید ( adverb ) : growingly
پیدایش - ظهور {زمین شناسی}
cancerous growth =غده سرطانی
growth ( روان شناسی )
واژه مصوب: رشد
تعریف: مجموعه ای از دگرگونی های جسمی هر موجود به سوی بالیدگی
growth ( noun ) = expansion ( noun )
به معناهای: توسعه، رشد، گسترش، افزایش
معنی این واژه که چه عرض کنم باید بگم همین واژه در فارسی هست چون هر2زبان ، یکسانند زیرا زبانهای شاخه هندواُروپایی هستن معنی اش می شه : رُستَن
رشد و نمو
رشد. Increase
رشد و کمال
رشد
پیشروی
رشد کردن
Increase
جهش

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس