🔸 معادل فارسی:
نیمه بالغ / شبه بالغ / بزرگ سال نما / بزرگ سال طور
در زبان محاوره ای:
یه جوری بزرگ سال شده، ادا بزرگا رو درمیاره، بزرگ سال طور رفتار می کنه
🔸 تعریف ها:
1. ( رفتاری – طنزآمیز ) :
... [مشاهده متن کامل]
توصیف کسی که سعی می کنه مثل بزرگ ترها رفتار کنه، ولی هنوز کاملاً بالغ یا جدی نیست
مثال: I tried to sound grown - upish in the interview, but I ended up giggling.
تلاش کردم تو مصاحبه بزرگ سال طور حرف بزنم، ولی آخرش زدم زیر خنده.
2. ( ظاهری – خودتوصیفی ) :
وقتی کسی لباس یا سبک زندگی ای انتخاب می کنه که شبیه بزرگ ترها باشه، ولی هنوز حس کودکانه ای داره
مثال: She wore a blazer to look grown - upish, but paired it with glittery sneakers.
کت پوشیده بود که بزرگ سال طور به نظر بیاد، ولی با کفش های اکلیلی ست کرده بود.
3. ( هویتی – گذار ) :
برای توصیف مرحله ای بین کودکی و بزرگ سالی، به ویژه در نوجوانی یا اوایل جوانی
مثال: He’s in that grown - upish phase—wants independence but still needs help.
تو اون مرحله ی شبه بالغیه—استقلال می خواد ولی هنوز کمک لازم داره.
🔸 مترادف ها:
mature - ish – adult - like – semi - grown – pseudo - adult – trying - to - be - grown
نیمه بالغ / شبه بالغ / بزرگ سال نما / بزرگ سال طور
در زبان محاوره ای:
یه جوری بزرگ سال شده، ادا بزرگا رو درمیاره، بزرگ سال طور رفتار می کنه
🔸 تعریف ها:
1. ( رفتاری – طنزآمیز ) :
... [مشاهده متن کامل]
توصیف کسی که سعی می کنه مثل بزرگ ترها رفتار کنه، ولی هنوز کاملاً بالغ یا جدی نیست
مثال: I tried to sound grown - upish in the interview, but I ended up giggling.
تلاش کردم تو مصاحبه بزرگ سال طور حرف بزنم، ولی آخرش زدم زیر خنده.
2. ( ظاهری – خودتوصیفی ) :
وقتی کسی لباس یا سبک زندگی ای انتخاب می کنه که شبیه بزرگ ترها باشه، ولی هنوز حس کودکانه ای داره
مثال: She wore a blazer to look grown - upish, but paired it with glittery sneakers.
کت پوشیده بود که بزرگ سال طور به نظر بیاد، ولی با کفش های اکلیلی ست کرده بود.
3. ( هویتی – گذار ) :
برای توصیف مرحله ای بین کودکی و بزرگ سالی، به ویژه در نوجوانی یا اوایل جوانی
مثال: He’s in that grown - upish phase—wants independence but still needs help.
تو اون مرحله ی شبه بالغیه—استقلال می خواد ولی هنوز کمک لازم داره.
🔸 مترادف ها: