groundless

/ˈɡraʊndləs//ˈɡraʊndlɪs/

معنی: بی اساس
معانی دیگر: بی دلیل، بی موجب، بی مجوز، بی جا، غیرمستدل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: groundlessly (adv.), groundlessness (n.)
• : تعریف: not having a logical foundation; unsubstantiated.
مترادف: baseless, tenuous, unfounded, unsubstantial, unwarranted
متضاد: well-founded, well-grounded
مشابه: conjectural, erroneous, faulty, hypothetical, idle, illogical, irrational, speculative

- groundless suspicions
[ترجمه گوگل] شبهات بی اساس
[ترجمه ترگمان] بدگمانی بیجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. groundless complaint
شکایت بی اساس

2. In nature there are no groundless talk, the earth will not form.
[ترجمه گوگل]در طبیعت صحبت بی اساس وجود ندارد، زمین تشکیل نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]در طبیعت هیچ حرف بی پایه و اساس وجود ندارد، زمین شکل نخواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Most of Nigel's worries proved groundless.
[ترجمه گوگل]بسیاری از نگرانی های نایجل بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]بیشتر نگرانی نایجل بی اساس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fortunately my suspicions proved groundless .
[ترجمه گوگل]خوشبختانه ظن من بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه سو ظن من بی اساس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As it turned out, their fears were groundless .
[ترجمه گوگل]همانطور که معلوم شد، ترس آنها بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]چون معلوم شد که ترس آن ها بی اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My fears turned out to be groundless.
[ترجمه گوگل]ترس من بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]ترسم از این بود که groundless شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their suspicions were dismissed as groundless.
[ترجمه گوگل]ظن آنها بی اساس رد شد
[ترجمه ترگمان]سو ظن آن ها هم بی اساس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their fears proved to be groundless.
[ترجمه گوگل]ترس آنها بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]این ترس ها بی پایه و اساس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She maintains that the accusation is groundless.
[ترجمه گوگل]او مدعی است که این اتهام بی اساس است
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که این اتهام بی اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's not difficult to tear down a groundless argument.
[ترجمه گوگل]از بین بردن یک استدلال بی اساس کار دشواری نیست
[ترجمه ترگمان]جدا کردن یک بحث بی اساس دشوار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mr Kay's lawyer said the accusations were groundless.
[ترجمه گوگل]وکیل آقای کی گفت که این اتهامات بی اساس است
[ترجمه ترگمان]وکیل آقای کی کی گفت این اتهامات بی اساس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our suspicions turned out to be groundless.
[ترجمه گوگل]شبهات ما بی‌اساس بود
[ترجمه ترگمان]سو ظن ما به این نتیجه رسیده بود که بی اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fleury dismissed our fears as groundless, though he was secretly alarmed.
[ترجمه گوگل]فلوری ترس ما را بی‌اساس رد کرد، اگرچه مخفیانه نگران بود
[ترجمه ترگمان]فلوری fears ما را به اندازه بی اساس دور کرده بود، هر چند که او مخفیانه ترسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our fears proved groundless.
[ترجمه گوگل]ترس ما بی اساس بود
[ترجمه ترگمان]ترس های ما بی پایه و اساس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اساس (صفت)
delusive, unsubstantial, baseless, unfounded, groundless, idle, insubstantial, vaporous, fragile

انگلیسی به انگلیسی

• without foundation; unfounded, without cause or reason
a fear or suspicion that is groundless is not based on reason or evidence.

پیشنهاد کاربران

( بدبین ) بی اساس
بدگمان ( بی پایه و اساس )
در مهندسی عمران: فاقد شالوده یا فونداسیون
بی اساس، بی پایه
بدگمان، بدبین

بپرس