• : تعریف: a store in which food and other supplies for household use are sold.
جمله های نمونه
1. I am on my way to the grocery store.
[ترجمه سهیل] من دارم میرم به خوار بار فروشی
|
[ترجمه Aylin] دارم میرم به مغازه خوار بار فروشی
|
[ترجمه بهار] به مغازه خوار و بار فروشی میروم
|
[ترجمه بهار] به خوارو بار فروشی میروم
|
[ترجمه مهشید دلبر] دارم میرم به مغازه ی خوار بار فروشی .
|
[ترجمه گوگل]من در حال رفتن به فروشگاه مواد غذایی هستم [ترجمه ترگمان]دارم میرم مغازه بقالی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. It is difficult for a small grocery store to compete with a supermarket.
[ترجمه کاوه] برای یک بقالی کوچک رقابت با یک سوپر مارکت کار مشکلی است.
|
[ترجمه گوگل]برای یک خواربارفروشی کوچک رقابت با سوپرمارکت دشوار است [ترجمه ترگمان]برای یک فروشگاه کوچک فروشی مشکل است که با یک سوپرمارکت رقابت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He was employed at the local grocery store as a delivery boy.
[ترجمه گوگل]او در خواربارفروشی محلی به عنوان یک پسر تحویل استخدام شد [ترجمه ترگمان]او در فروشگاه محلی به عنوان یک پسر تحویل کار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I don't really want to go to the grocery store but I'll go along for the ride.
[ترجمه گوگل]من واقعاً نمی خواهم به خواربارفروشی بروم، اما برای سوار شدن با هم می روم [ترجمه ترگمان]من واقعا نمی خواهم به فروشگاه بروم، اما من به دنبال سواری می روم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I'll swing by the grocery store on my way.
[ترجمه الینا عباس پور] من به خوار بار فروشی رفتم
|
[ترجمه گوگل]در راهم کنار خواربارفروشی تاب خواهم خورد [ترجمه ترگمان]از مغازه بقالی سر راهم قرار می گیرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I worked stocking shelves in a grocery store.
[ترجمه ملکه ترجمه] من در فروشگاه مواد غذایی قفسه های انبار را مرتب می کردم
|
[ترجمه گوگل]من در یک فروشگاه مواد غذایی قفسه های جوراب ساق بلند کار می کردم [ترجمه ترگمان] تو یه مغازه بقالی کار می کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In the Grocery Store at Tarpley we ate huge steaks and catfish fresh from the river.
[ترجمه گوگل]در فروشگاه مواد غذایی در تارپلی استیک های بزرگ و گربه ماهی تازه از رودخانه خوردیم [ترجمه ترگمان]در فروشگاه خواربار در Tarpley، ما steaks بزرگ و گربه ماهی را از رودخانه تغذیه کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. That man in the grocery store is always so unpleasant.
[ترجمه گوگل]آن مرد در خواربارفروشی همیشه خیلی ناخوشایند است [ترجمه ترگمان]اون مرد تو سوپر مارکت همیشه خیلی ناخوشایند - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. But what sets apart Silvers' Grocery Store and others like it is the upstairs-downstairs, shopkeeper nature of the business.
[ترجمه گوگل]اما چیزی که خواربارفروشی سیلورز و سایر موارد مشابه آن را متمایز می کند، ماهیت مغازه دار طبقه بالا و پایین این تجارت است [ترجمه ترگمان]اما چه چیزی باعث از بین رفتن فروشگاه خواربار و دیگران می شود چون طبقه بالا طبقه پایین و مغازه داری در طبقه بالا است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The grocery store came after independence when necessity forced Fong to learn a new profession.
[ترجمه گوگل]خواربارفروشی پس از استقلال زمانی به وجود آمد که ضرورت، فونگ را مجبور به یادگیری یک حرفه جدید کرد [ترجمه ترگمان]فروشگاه خواربار بعد از استقلال پیدا شد، در حالی که ضرورتی برای یادگیری یک شغل جدید به شدت سخت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. His parents own the grocery store.
[ترجمه امید] پدر و مادرش یک خواربار فروشی دارند
|
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش مالک خواربارفروشی هستند [ترجمه ترگمان]پدر و مادرش مغازه خواربار فروشی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He went to the grocery store and bought food.
[ترجمه گوگل]به خواربارفروشی رفت و غذا خرید [ترجمه ترگمان]او به مغازه خواربار فروشی رفت و غذا خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. This I corrected in a grocery store, piled with butter and big cheeses and shelves of pickles and bread.
[ترجمه گوگل]این را در یک فروشگاه مواد غذایی اصلاح کردم، روی آن کره و پنیرهای بزرگ و قفسه هایی از ترشی و نان پر شده بود [ترجمه ترگمان]این را در مغازه بقالی تصحیح کردم، پر از کره و پنیر بزرگ و قفسه نان و نان [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. That afternoon in the grocery store parking lot I saw a man unloading frozen turkeys from a refrigerator truck.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر آن روز در پارکینگ فروشگاه مواد غذایی، مردی را دیدم که بوقلمون های یخ زده را از یک کامیون یخچال تخلیه می کرد [ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر در پارکینگ فروشگاه، مردی را دیدم که مثل بوقلمون یخ زده از یک کامیون یخچال خالی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I go to the grocery store.
[ترجمه Vesal] من به فروشگاه مواد غذایی میروم
|
[ترجمه ملکه ترجمه] من به خوار و بار فروشی می روم
|
[ترجمه گوگل]به خواربارفروشی می روم [ترجمه ترگمان] من میرم مغازه بقالی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• supermarket, food market
پیشنهاد کاربران
سبزی و میوه فروشی که در کنارش مواد غذایی و کالاهای مورد نیاز روزانه دیگه هم میفروشن ولی در کل این کلمه تاکیدش بر سبزی و میوه است.
Convenience store با grocery storeمتفاوته. اولی یعنی خواروبار فروشی، دومی یعنی فروشگاه موادغذایی. لطفا اینا رو با هم اشتباه نگیرید دوستان.
فروشگاه رفاه
فروشگاه، سوپرمارکت،
سبزی و میوه جات فروشی
A store where food and small items for the house, are sold
به طور کلی مغازه ای هست که روزانه فقط محصولات تازه می آورد مثل: میوه - سبزیجات و . . . . . . .