grittiness


معنی: ثبات قدم، جرات، شن داری، حالت شنی
معانی دیگر: ریگ دار

جمله های نمونه

1. The grittiness of the coal smoke coming down on those gaunt January afternoons was still in her nostrils.
[ترجمه گوگل]ریزش دود زغال سنگ که در آن بعدازظهرهای ضعیف ژانویه پایین می آمد، هنوز در بینی او بود
[ترجمه ترگمان]در آن بعدازظهرهای ژانویه، همه دود زغال سنگ در سوراخ های بینی اش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They're professional, organised and have a real grittiness about them.
[ترجمه گوگل]آنها حرفه ای، سازماندهی شده هستند و در مورد آنها احساسات جدی دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها حرفه ای، سازمان یافته، و a واقعی در مورد آن ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Patients typically report photophobia, watering, foreign body sensation, grittiness, pain, or circumcorneal injection of the sclera.
[ترجمه گوگل]بیماران معمولاً فتوفوبیا، آبیاری، احساس جسم خارجی، شن، درد، یا تزریق صلبیه به دور قرنیه را گزارش می کنند
[ترجمه ترگمان]بیماران معمولا photophobia، آبیاری، احساس بدنی خارجی، grittiness، درد و یا تزریق circumcorneal را گزارش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Determination by volunteers depends on subjective description, taste of no grittiness representing complete disintegration.
[ترجمه گوگل]تعیین توسط داوطلبان به توصیف ذهنی بستگی دارد، طعم بدون ریزش نشان دهنده از هم پاشیدگی کامل است
[ترجمه ترگمان]تعیین داوطلبان به توصیف ذهنی بستگی دارد، مزه هیچ grittiness را نشان نمی دهد که نمایانگر فروپاشی کامل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her book which is loosely based on Shakespeare's Twelfth Night was described by the judges as a "magical story that brilliantly contrasts the timelessness of romance with the grittiness of reality".
[ترجمه گوگل]کتاب او که بر اساس شب دوازدهم شکسپیر ساخته شده است توسط داوران به عنوان یک داستان جادویی توصیف شد که به طرز درخشانی بی زمانی عاشقانه را با تلخی واقعیت تضاد می کند
[ترجمه ترگمان]کتاب او که بر مبنای شب دوازدهم نوشته شکسپیر است، توسط داوران به عنوان یک \"داستان جادویی\" توصیف شد که به نحو درخشانی در تضاد عشقی با the واقعیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In Blink Assault you can clearly see and feel the new sense of Terran grittiness.
[ترجمه گوگل]در Blink Assault می توانید به وضوح حس جدید Terran grittiness را ببینید و احساس کنید
[ترجمه ترگمان]در حمله پلک زدن، به طور واضح می توانید حس جدید of grittiness را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Flashbacks of life in a sugar plantation are everywhere, and an almost Edenic coastal place juxtaposed with grittiness, in the context of colonialism and changing spaces.
[ترجمه گوگل]فلاش بک های زندگی در یک مزرعه قند همه جا دیده می شود، و یک مکان ساحلی تقریباً عدنی که در کنار هم قرار گرفته است، در متن استعمار و تغییر فضاها
[ترجمه ترگمان]flashbacks زندگی در یک کشت زار شکر در همه جا وجود دارد و یک مکان ساحلی تقریبا Edenic همراه با grittiness، در بافت استعمار و تغییر فضاهای وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Textural factors include hand feel and mouth feel of firmness, softness, juiciness, chewiness, grittiness.
[ترجمه گوگل]عوامل بافتی عبارتند از احساس دست و احساس سفتی دهان، نرمی، آبدار بودن، جویدن، شن
[ترجمه ترگمان]عوامل Textural شامل احساس و دهان، سفتی، نرمی، juiciness، chewiness و grittiness می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As we looked over the menu, they told me that the old neighborhood had been losing the grittiness that it had when Nelson Algren prowled the area.
[ترجمه گوگل]همانطور که منو را بررسی کردیم، آنها به من گفتند که محله قدیمی در حال از دست دادن لطافتی است که وقتی نلسون آلگرن به آن منطقه رفت و آمد داشت
[ترجمه ترگمان]همان طور که به فهرست غذا نگاه می کردیم، به من گفتند که آن محله قدیمی، حالت شنی را از دست داده بود که نلسون algren در اطراف منطقه پرسه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ثبات قدم (اسم)
abidance, grittiness, perseverance, loyalty, resolution

جرات (اسم)
gut, grittiness, courage, spirit, venture, daring, mettle, spunk

شن داری (اسم)
grittiness

حالت شنی (اسم)
grittiness

انگلیسی به انگلیسی

• graininess, sandiness; courage, pluck

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : grit
✅️ اسم ( noun ) : grit / grittiness / gritter / grits
✅️ صفت ( adjective ) : gritty
✅️ قید ( adverb ) : grittily

بپرس