اسم ( noun )
• (1) تعریف: tiny abrasive particles, as of sand.
• مشابه: gravel, sand
• مشابه: gravel, sand
- The quarry workers were covered with grit.
[ترجمه گوگل] کارگران معدن با شن پوشیده شده بودند
[ترجمه ترگمان] کارگران معدن پوشیده از سنگریزه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارگران معدن پوشیده از سنگریزه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Bits of grit still remained in the spinach after washing.
[ترجمه گوگل] تکههای شن پس از شستن در اسفناج باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان] تکه های ریگ هنوز هم بعد از شستن، در اسفناج باقی مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تکه های ریگ هنوز هم بعد از شستن، در اسفناج باقی مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: hardiness of character; indomitable spirit.
• مترادف: backbone, guts, hardiness, mettle, moxie, pluck
• متضاد: faintheartedness
• مشابه: courage, gumption, nerve, resolution, spirit, stamina, strength, tenacity
• مترادف: backbone, guts, hardiness, mettle, moxie, pluck
• متضاد: faintheartedness
• مشابه: courage, gumption, nerve, resolution, spirit, stamina, strength, tenacity
- The firefighters displayed their grit and determination fighting this fire.
[ترجمه گوگل] آتش نشانان عزم و اراده خود را در مبارزه با این آتش نشان دادند
[ترجمه ترگمان] آتش نشانان، استقامت و عزم راسخ خود را برای مبارزه با این آتش سوزی به نمایش گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آتش نشانان، استقامت و عزم راسخ خود را برای مبارزه با این آتش سوزی به نمایش گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a coarse-grained sandstone used to make grindstones.
• مشابه: sandstone
• مشابه: sandstone
• (4) تعریف: the texture or abrasive power of a surface used in grinding or sanding.
• مترادف: abrasiveness
• مترادف: abrasiveness
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grits, gritting, gritted
حالات: grits, gritting, gritted
• (1) تعریف: to clamp and grind (the teeth) together.
• مترادف: gnash, grind
• مترادف: gnash, grind
- She gritted her teeth as the nurse stitched the wound.
[ترجمه میرزایی] زمانی که پرستار زخم را بخیه کرد، دندانهایش را بهم فشرد|
[ترجمه گوگل] در حالی که پرستار زخم را می دوخت، دندان هایش را به هم فشار داد[ترجمه ترگمان] وقتی پرستار زخم را دوخت، دندان هایش را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to treat with grit; abrade.
• مترادف: sand
• مشابه: abrade, grind
• مترادف: sand
• مشابه: abrade, grind
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a grating or grinding noise, as if by scratching with grit.
• مشابه: grate
• مشابه: grate