grimly


معنی: ظالمانه
معانی دیگر: ترسناکانه، مهیبانه، باسیمای بد، باقیافه شوم یاعبوس

جمله های نمونه

1. His voice was grimly determined.
[ترجمه گوگل]صدایش به شدت مصمم بود
[ترجمه ترگمان]صدایش گرفته و مصمم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'It won't be easy,' he said grimly.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی گفت: "آسان نخواهد بود "
[ترجمه ترگمان]با قیافه گرفته ای گفت: کار آسانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Much of Orwell's writing now seems grimly prophetic.
[ترجمه گوگل]بسیاری از نوشته های اورول اکنون به شدت پیشگویانه به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]اکنون بسیاری از نوشته های او در حال نوشتن بد به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Instead, she set her jaw grimly and waited in silence.
[ترجمه گوگل]درعوض، آرواره‌اش را با عبوس گذاشت و در سکوت منتظر ماند
[ترجمه ترگمان]در عوض آرواره اش سخت شد و در سکوت منتظر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In its very individual and grimly realistic way it is very romantic, but this is not pretty cinema!
[ترجمه گوگل]به روشی کاملاً فردی و به شدت واقع گرایانه، بسیار رمانتیک است، اما این سینمای زیبایی نیست!
[ترجمه ترگمان]در این روش بسیار واقعی و grimly، بسیار رمانتیک است، اما این یک سینمای خوب نیست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He smiled grimly and two minutes later his briefcase started ringing.
[ترجمه گوگل]لبخند تلخی زد و دو دقیقه بعد کیفش شروع به زنگ زدن کرد
[ترجمه ترگمان]او لبخند تلخی زد و دو دقیقه بعد کیفش شروع به زنگ زدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. During this period, also, Alistair had grimly got engaged to Hazel.
[ترجمه گوگل]در این دوره، آلیستر نیز به شدت با هیزل نامزد کرده بود
[ترجمه ترگمان]در طول این مدت، آلیستر به سختی به هیزل نامزد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Auguste regarded them grimly and with foreboding.
[ترجمه گوگل]آگوست آنها را با ترس و پیش بینی می نگریست
[ترجمه ترگمان]او گوست با اندوه و نگرانی به آن ها نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His pursuer smiled grimly, and waited as many seconds as he dared before heaving himself over the wall with surprising agility.
[ترجمه گوگل]تعقیب‌کننده‌اش لبخند تلخی زد و به همان اندازه که جرأت کرد منتظر ماند تا با چابکی شگفت‌انگیزی خود را از دیوار بالا بکشد
[ترجمه ترگمان]تعقیب کننده او عبوسانه لبخند زد و تا چند ثانیه دیگر منتظر ماند تا خودش را با چالاکی شگفت آوری بالا بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sensing his authority had ebbed, Fujimori grimly took the only exit left: political suicide, a move that stunned everyone.
[ترجمه گوگل]فوجیموری که احساس کرد اقتدارش کاهش یافته است، با ترس تنها راه باقی مانده را در پیش گرفت: خودکشی سیاسی، اقدامی که همه را بهت زده کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی حس قدرت او فروکش کرد، Fujimori با جدیت تنها راه خروج را گرفت: خودکشی سیاسی، حرکتی که همه را مبهوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Grimly, Auguste marched back through the tent into the kitchen, with a contrite Boris trailing behind.
[ترجمه گوگل]آگوست با ناراحتی از چادر به آشپزخانه رفت، در حالی که بوریس پشیمان پشت سرش بود
[ترجمه ترگمان]او با جدیت به پشت چادر رفت و با چهره ای پشیمان به دنبال بوریس رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Understanding, the clansmen joined grimly in the chorus.
[ترجمه گوگل]با درک، افراد قبیله با خشم به گروه کر پیوستند
[ترجمه ترگمان]فهم و فهم، the در گروه سرود با جدیت به هم پیوستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An astonished officer found him still clinging grimly to the controls as he trundled along at a snail's pace.
[ترجمه گوگل]یک افسر حیرت زده او را پیدا کرد که همچنان به شدت به کنترل ها چسبیده بود و با سرعت حلزونی در حال حرکت بود
[ترجمه ترگمان]افسر با تعجب او را در حالی دید که همچنان در حال حرکت در حال حرکت است و به سرعت حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How do water-babies drown?-With some difficulty, Nora says grimly.
[ترجمه گوگل]بچه های آب چگونه غرق می شوند؟ - نورا با کمی سختی می گوید
[ترجمه ترگمان]بچه های آب چطور غرق میشن؟ نورا با ناراحتی می گوید: با یک مشکل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At least, I thought grimly, it was a calm day.
[ترجمه گوگل]حداقل، من با ناراحتی فکر کردم، آن روز یک روز آرام بود
[ترجمه ترگمان]به خودم گفتم: حداقل، یک روز آرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظالمانه (قید)
cruelly, grimly, unjustly, tyrannically

انگلیسی به انگلیسی

• sternly, unrelentingly; mercilessly, harshly; forbiddingly

پیشنهاد کاربران

نومیدانه ( ناامیدانه )
بدجنسی
in a way that is without hope
ناامیدانه، با منفی نگری
in a worried, serious, or sad way
با نگرانی، جدیت یا ناراحتی
in an ugly or unpleasant way
The film begins grimly with dead bodies floating in the murky Thames
...
[مشاهده متن کامل]

یک جور زشت و ناخوشایند
in a stern, sinister, fierce, or forbidding way
با جدیت، با بدجنسی، با خشم و عصبانیت و با حالت مخالفت یا منع کردن

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/grimly• https://www.dictionary.com/browse/grimly

بپرس