grim

/ˈɡrɪm//ɡrɪm/

معنی: سخت، ترسناک، شوم، عبوس، ظالمانه، ظالم
معانی دیگر: سبع، وحشی، بی رحم، خشن، تسلیم ناپذیر، سرکش، مصمم، خشم آلود، جدی، رنج افزا، دلخراش، سهمگین، وابسته به موضوع های ناخوشایند، (انگلیس - خودمانی) بیمار، مریض، ناخوش، (انگلیس - خودمانی) بد، ناخوشایند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: grimmer, grimmest
مشتقات: grimly (adv.), grimness (n.)
(1) تعریف: stern and unrelenting; harsh.
مترادف: brutal, harsh, stern, unbending
متضاد: lenient
مشابه: adamant, dour, inexorable, stark, strict, uncompromising, unrelenting

- The generals came to a grim decision.
[ترجمه محمدامین اطهری راد] ژنرال ها تصمیم سختی گرفتند.
|
[ترجمه گوگل] ژنرال ها به یک تصمیم تلخ رسیدند
[ترجمه ترگمان] ژنرال ها تصمیم گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll just have to face the grim facts.
[ترجمه گوگل] شما فقط باید با واقعیت های تلخ روبرو شوید
[ترجمه ترگمان] فقط باید با حقایق تلخ روبرو بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These are the grim realities of life for these children.
[ترجمه گوگل] اینها واقعیت های تلخ زندگی برای این کودکان است
[ترجمه ترگمان] این ها واقعیت های شوم زندگی برای این کودکان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a gruesome, repellent, or sinister character; horrible.
مترادف: brutal, forbidding, formidable, gruesome, morbid, ominous, repellent, sinister
متضاد: pleasant
مشابه: fearsome, ghastly, horrendous, horrible, lowering, macabre, repugnant

- The grim specter of a civil war loomed in the minds of the leaders.
[ترجمه گوگل] شبح تلخ جنگ داخلی در ذهن رهبران نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان] شبح خوفناک جنگ داخلی در ذهن رهبران پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The battlefield, strewn with the bodies of soldiers, was a grim sight to behold.
[ترجمه گوگل] میدان نبرد، پر از اجساد سربازان، منظره ای تلخ بود
[ترجمه ترگمان] میدان نبرد که با اجساد سربازان پر شده بود منظره ای هولناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lacking cheerfulness or hope, or providing little reason to hope; gloomy; harsh.
مترادف: depressing, dismal, dreary, gloomy, morbid
متضاد: bright, cheerful, hopeful, lighthearted, sunny
مشابه: cheerless, dismal, dreary, miserable, morose, somber, sullen

- The prison cells were dark and grim.
[ترجمه Edris nozari] سلولهای زندان تاریک و ترسناک بودند.
|
[ترجمه گوگل] سلول های زندان تاریک و تاریک بود
[ترجمه ترگمان] سلول های زندان تاریک و عبوس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government has to face the grim prospect of the famine continuing.
[ترجمه گوگل] دولت باید با چشم انداز شوم ادامه قحطی روبرو شود
[ترجمه ترگمان] دولت باید با چشم انداز شوم قحطی مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His chances of winning appear grim at this point.
[ترجمه گوگل] شانس او ​​برای برنده شدن در این مرحله بسیار بد به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] شانس برنده شدن او در این نقطه بسیار ناخوشایند به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judge's expression was grim as she passed sentence on the defendant.
[ترجمه گوگل] بیان قاضی هنگام صدور حکم برای متهم تلخ بود
[ترجمه ترگمان] هنگامی که حکم محکومیت متهم را صادر کرد، حالت چهره قاضی گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor gave him a grim prognosis.
[ترجمه گوگل] دکتر پیش آگهی بدی به او داد
[ترجمه ترگمان] دکتر پیش بینی ناخوشایندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. grim courage
شجاعت سرسختانه

2. grim purpose
اراده ی استوار

3. a grim face
قیافه ی در هم (آشفته)

4. a grim tale
داستانی واهمه انگیز

5. the grim commands of timur
فرمان های بی رحمانه ی تیمور

6. the grim task of burying the dead
کارشاق تدفین مردگان

7. the grim walls of the prison
دیوارهای غم افزای زندان

8. like grim death
با عزم راسخ (علیرغم مشکلات)

9. i feel pretty grim
احساس می کنم که مریضم (حالم چندان خوب نیست)

10. her paintings are really grim
نقاشی های او واقعا گند است.

11. we were ready to do grim battle for our freedom
ما آماده بودیم در راه آزادی تا سر حد جان مبارزه کنیم.

12. they returned from the cemetery with hanging heads and grim faces
آنان با سرهای پایین انداخته و چهره های گرفته از گورستان بازگشتند.

13. She stuck to her task like grim death.
[ترجمه گوگل]او به وظیفه خود مانند مرگ تلخ پایبند بود
[ترجمه ترگمان]او مثل یک مرگ ترسناک به کارش چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her face was grim as she told them the bad news.
[ترجمه گوگل]هنگامی که خبر بد را به آنها می گفت چهره او عبوس شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار بد را برایشان تعریف کرد چهره اش عبوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Despite the grim forecast, the number of deaths was slightly down on last year.
[ترجمه گوگل]علیرغم پیش‌بینی ناگوار، تعداد قربانیان نسبت به سال گذشته اندکی کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]با وجود پیش بینی شوم تعداد کشته ها در سال گذشته کمی کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The weather forecast is pretty grim.
[ترجمه گوگل]پیش بینی آب و هوا بسیار بد است
[ترجمه ترگمان]پیش بینی آب و هوا بسیار ناخوشایند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Psychometric tests can save organizations from grim and costly mistakes.
[ترجمه گوگل]تست های روان سنجی می توانند سازمان ها را از اشتباهات تلخ و پرهزینه نجات دهند
[ترجمه ترگمان]آزمون های Psychometric می توانند سازمان ها را از اشتباه ات دشوار و پرهزینه نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We face the grim prospect of still higher unemployment.
[ترجمه گوگل]ما با چشم انداز شوم افزایش بیکاری روبرو هستیم
[ترجمه ترگمان]با چشم انداز شوم بیکاری همچنان رو به رو هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

ترسناک (صفت)
hideous, ugly, scarey, scary, appalling, terrible, dreadful, ghastly, formidable, fearsome, grim, tremendous, forbidding, dire, horrid, direful, lurid, macabre, direst, terrific, hair-raising, redoubtable, nightmarish, trepid

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

عبوس (صفت)
moody, morose, sullen, stern, glum, sulky, grim, forbidding, ill-humored, cheerless, farouche, ill-humoured, ill-natured, saturnine, louring, surly

ظالمانه (صفت)
grim, cruel, tyrannous, tyrannical

ظالم (صفت)
wroth, grim, cruel, oppressive, unjust, ruthless, remorseless, unsparing

انگلیسی به انگلیسی

• unyielding; stern, fierce; merciless, heartless, cruel; horrible, frightful
a situation or news that is grim is unpleasant and makes people feel unhappy or pessimistic.
a grim place is unattractive and depressing.
if someone is grim, they are very serious or stern.

پیشنهاد کاربران

"Grim reality" refers to the state of things as they are, rather than as they are imagined or hoped for. It often conveys a sense of extreme badness, worry, or concern. This phrase is often used to describe situations that are unpleasant, difficult, or challenging, such as poverty, unemployment, or political conflicts
...
[مشاهده متن کامل]

"Grim reality" به وضعیت چیزها به همان شکلی که هستند اشاره دارد، نه آنطور که تصور می شود یا به آن امید می رود. اغلب حس بد شدید، نگرانی یا اضطراب را منتقل می کند. این عبارت اغلب برای توصیف موقعیت های ناخوشایند، دشوار یا چالش برانگیز مانند فقر، بیکاری یا درگیری های سیاسی استفاده می شود.
To the poor, food taxes are a grim reality, and not a dream.
Those words hide the grim reality of managers making decisions which put people on the dole.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/example/english/grim-reality
ناخوشایند
ترسناک، شوم، عبوس، سخت، ظالم
تلخ هم می توان معنی کرد مثلا
grim reality
یعنی واقعیت تلخ
بغرنج
grim magic
جادوی شوم
دلخراش، تلخ، غم انگیز ، ناراحت کننده، سهمگین
ناخوشایند و ظالمانه
چیزی که اصلا خوشایند و خوب نیست.
هولناک
depressing
هم میتونه معنی بده
مثال : grim police cell
۱_تلخ، تاریک، مبهم، شوم، غم انگیز
the grim reality of rebuilding the shattered town�
واقعیت تلخ بازسازی این شهر درب داغون
When he lost his job, his future looked grim
وقتی شغلش را از دست داد آینده اش تاریک به نظر می رسید�
...
[مشاهده متن کامل]

Millions of Britons face the grim prospect� ( =something bad that will probably happen ) �of dearer home loans.
میلیونها مردم برایتون با آینده ی تاریک روبرو هستند
�We received the grim news in silence.
ما اخبار تلخی دریافت کردیم در سکوت
۲_ زشت ، بی ریخت
The weather forecast is pretty grim. �
وضع آب و هوا بی ریخت است
They painted a grim picture of what life used to be like there. �
آنها تصویر زشتی از آنچه که قبلا شبیه زندگی بود آنجا به تصویر کشید
A grim industrial town
یک شهر صنعتی بی ریخت
A grim - looking block of flats
یک ردیف ساختمان بد منظره

خوفناک
1 -
extremely bad, worrying, or without hope
صفت/ بسیار بد، نگران کننده یا بدون امید
The future looks grim.
Synonyms;
abominable
abysmal ( BAD )
atrocious ( VERY BAD )
awful ( BAD )
...
[مشاهده متن کامل]

dire mainly UK informal
dreadful ( LOW QUALITY ) mainly UK
frightful old - fashioned informal
horrendous
horrible
horrid old - fashioned informal
terrible ( UNPLEASANT )
2 -
worried and serious or sad
نگران و جدی یا غمگین
Her face was grim as she told them the bad news.
grim determination /The expression on his face was one of grim determination.
Later Mr Ashby left the court, grim - faced and silent.
3 -
not good; having no chance of a good result
خوب نه؛ بدون هیچ شانسی برای یک نتیجه خوب
The outlook for a full recovery was grim.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/grim
adjective
1 : unpleasant or shocking to see or think about
Hikers made a grim discovery when they came across a◀️ dead body in the woods.
◀️The accident serves as a grim reminder of the dangers of drinking and driving
...
[مشاهده متن کامل]

2 : causing feelings of sadness or worry : gloomy or depressing
◀️a grim winter
The prognosis is grim—doctors do not expect her to live◀️ longer than six months.
◀️He paints a grim picture of the prospects for peace
3 : having a very serious appearance or manner
His face looked grim, and we knew his news wouldn't be good.
◀️a grim smile
◀️a grim taskmaster
4 : strongly felt and serious
◀️grim determination
◀️ Grossest holes on Reddit ?
That’s fucking grim

ناخوشایند،
ترسناک
The report drew a grim picture of inefficiency and corruption
serious and scary
جدی و ترسناک
سرسخت
راسخ، استوار، جدی
ترسناکِ عبوس
unpleasant and depressing
Grim kiss
بوسه وحشی،
بوسه خشن،
درواقع معنی خشن هستش
تاریک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس