grieved


محزون، مغموم

جمله های نمونه

1. they grieved the death of the child
آنان به عزای مرگ کودک نشستند.

2. the children's conduct grieved their mother
رفتار آن بچه ها مادرشان را ناراحت کرد.

پیشنهاد کاربران

۱. غصه دار. غمگین. اندوهگین ۲. متاسف. ناراحت
مثال:
At the first time when I saw her after her son’s death She was so grieved.
اولین باری که من او را بعد از مرگ پسرش دیدم خیلی غمگین و غصه دار بود.
این غم معمولی نیست غم بسیار شدیده که فقط کمی با افسردگی فاصله داره.
بهتره بگیم
ماتم زده شد
در ماتم فرو رفت
بسیار غمگین شد
محزون شدند، غمگین شدند

بپرس