gridlock

/ˈɡrɪdˌlɑːk//ˈɡrɪdlɒk/

(راهنمایی و رانندگی) راه بندان، شاخ به شاخی ماشین ها

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a traffic jam in which congestion in a grid of streets blocks movement in all directions.

(2) تعریف: a stoppage of all progress in a negotiation resulting from the opposition of equally strong adversaries.

جمله های نمونه

1. The streets are wedged solid with near-constant traffic gridlock.
[ترجمه گوگل]خیابان‌ها کاملاً با انسداد ترافیک تقریباً ثابت به هم متصل شده‌اند
[ترجمه ترگمان]خیابان ها محکم با ترافیک سنگین ترافیک پیوسته جا داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The battle over spending led to gridlock.
[ترجمه گوگل]نبرد بر سر هزینه ها به بن بست منجر شد
[ترجمه ترگمان]مبارزه بر سر خرج کردن منجر به بن بست سازی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He agreed that these policies will lead to gridlock in the future.
[ترجمه گوگل]او موافقت کرد که این سیاست‌ها در آینده به بن‌بست منجر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او موافق بود که این سیاست ها در آینده به بن بست خواهند رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But the cumulative effect is gridlock.
[ترجمه گوگل]اما اثر تجمعی گریدلاک است
[ترجمه ترگمان]اما اثر انباشته بن بست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The gridlock that characterized the Lamm years was about to end.
[ترجمه گوگل]بن بست که مشخصه سال های لام بود در شرف پایان بود
[ترجمه ترگمان]این بن بست که مشخص کننده سال lamm بود، در شرف پایان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If gridlock was a hallmark of the Legislature during this era, so was corruption.
[ترجمه گوگل]اگر در این دوران بی بندوباری مشخصه قوه مقننه بود، فساد نیز همینطور بود
[ترجمه ترگمان]اگر این ترافیک نشانه ای از قانون گذاری در دوران این دوران بود، فساد نیز به همین ترتیب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Congress is in gridlock.
[ترجمه گوگل]کنگره در بن بست است
[ترجمه ترگمان]مجلس در حال بن بست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Business, Investors Root for Split Decision, Gridlock.
[ترجمه گوگل]تجارت، ریشه سرمایه گذاران برای تصمیم گیری تقسیم، گریدلاک
[ترجمه ترگمان]کسب وکار، سرمایه گذاران ریشه ای برای اسپلیت کردن تصمیم گیری، Gridlock
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many of the vehicles stuck in the gridlock are trucks carrying coal and fruit.
[ترجمه گوگل]بسیاری از وسایل نقلیه گیر کرده در قفل، کامیون های حامل زغال سنگ و میوه هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از وسایل نقلیه که در این بن بست گیر کرده اند کامیون حامل زغال سنگ و میوه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And there is no reason to think that gridlock rules that out.
[ترجمه گوگل]و دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم گره گشایی آن را منتفی می کند
[ترجمه ترگمان]و هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنید این بن بست از این قوانین عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Locked into our automobiles, we prefer gridlock to giving way.
[ترجمه گوگل]ما که در خودروهای خود قفل شده‌ایم، گرید بودن را به تسلیم شدن ترجیح می‌دهیم
[ترجمه ترگمان]در اتومبیل ما حبس می شوند، ما برای دادن راه بن بست را ترجیح می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With both sides seeking maximum advantage, gridlock is a distinct possibility.
[ترجمه گوگل]با توجه به اینکه هر دو طرف به دنبال حداکثر مزیت هستند، گرید یک امکان متمایز است
[ترجمه ترگمان]با هر دو طرف که به دنبال بیش ترین امتیاز هستند، این بن بست یک احتمال متمایز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The excessive number of cars caused gridlock in some cases.
[ترجمه گوگل]تعداد بیش از حد خودروها در برخی موارد باعث ایجاد مشکل شد
[ترجمه ترگمان]تعداد بیش از حد این اتومبیل ها در برخی موارد از ترافیک ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A car breaking down at rush hour could cause gridlock across half the city.
[ترجمه گوگل]خرابی خودرو در ساعت شلوغی می‌تواند باعث مسدود شدن نیمی از شهر شود
[ترجمه ترگمان]ماشینی که در یک ساعت حرکت می کرد می توانست gridlock را در نیمی از شهر ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What Brown inherited when he became speaker in December 1980 was an institution well down the road toward gridlock.
[ترجمه گوگل]چیزی که براون زمانی که در دسامبر 1980 سخنران شد، به ارث برد، مؤسسه‌ای بود که در مسیر انسداد قرار داشت
[ترجمه ترگمان]آنچه که براون در هنگام سخنرانی در دسامبر ۱۹۸۰ به ارث برده بود، موسسه ای بود که به سرعت به سمت ترافیک می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• total stoppage of traffic at an intersection
gridlock is the situation that exists when all the roads in a particular place are full of vehicles which cannot move because there are too many of them; used in american english.
gridlock is also a state of affairs in an argument or dispute in which neither side is willing to give in, and so no agreement can be reached;used in american english.

پیشنهاد کاربران

** In slang, this term can refer to a situation where progress is completely halted due to conflicting interests or actions, often used metaphorically to describe a stalemate in discussions, negotiations, or other scenarios where no movement or resolution is possible�.
...
[مشاهده متن کامل]

**Gridlock**: در زبان عامیانه، این اصطلاح می تواند به وضعیتی اشاره کند که در آن پیشرفت به دلیل منافع یا اقدامات متضاد کاملاً متوقف شده است.
اغلب به صورت استعاری برای توصیف بن بست در بحث ها، مذاکرات یا سایر سناریوهایی که هیچ حرکتی یا راه حلی ممکن نیست، استفاده می شود.
### کاربرد در جمله؛
** The meeting ended in gridlock, with neither side willing to compromise.
** جلسه به بن بست رسید، زیرا هیچ یک از طرفین حاضر به سازش نبودند.
### مترادف ها؛
** Stalemate, deadlock, impasse.
### متضادها؛
** Progress, breakthrough, resolution.
### مثال؛
1. The political gridlock in the government has prevented any new laws from being passed.
2. Traffic gridlock during rush hour can be incredibly frustrating.

سد سلولی، سد شبکه ای
gridlock دو تا معنی داره. برای وسایل نقلیه و بحث ترافیک، یعنی "راه بندان"
و برای موضوعی یعنی "وقفه یا به مشکل یا بن بست برخوردن" به طوریکه بعد از مدتی دوباره رو غلتک می افته
deadlock برای وسایل نقلیه به کار نمیره، چون بعد از مدتی دوباره رو غلتک نمی افته. در نتیجه برای موضوعی یعنی "بن بست یا در بسته" "به بن بست یا در بسته خوردن"
...
[مشاهده متن کامل]

راه بندان
1 - راهبندان
2 - بن بست ( مثلا در بحث های طولانی زمانی که به خاطر مخالفت های زیاداتفاقی نمی افتد و کارها پیش نمی روند.
راهبندان ، ترافیک
وقفه ایجاد کردن، به بن بست کشاندن، متوقف کردن
وقفه، به بن بست خوردن ( مذاکرات ) ، تعلیق ، تعطیلی، توقف
انسداد
مجادله

بپرس