griddle

/ˈɡrɪdl̩//ˈɡrɪdl̩/

معنی: ماهی تابه، کلوچه پز، غربال سیمی کارگران
معانی دیگر: صفحه ی صاف فلزی یا ماهیتابه ی چدنی (برای پختن نان و پنکیک و غیره)، روی صفحه ی فلزی پختن، فر کلوچه پزی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a flat pan or flat heated surface used in cooking.

- The chef had heated up the griddle and was making bacon and eggs.
[ترجمه گوگل] آشپز سینی را گرم کرده بود و داشت بیکن و تخم مرغ درست می کرد
[ترجمه ترگمان] آشپز griddle را گرم کرده و گوشت خوک و تخم مرغ درست کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: griddles, griddling, griddled
• : تعریف: to cook on a griddle.

جمله های نمونه

1. In large skillet or on griddle, heat tablespoon oil.
[ترجمه گوگل]در یک تابه بزرگ یا روی تابه، قاشق غذاخوری روغن را گرم کنید
[ترجمه ترگمان]در ماهی تابه بزرگ یا سیخ، داغ قاشق سوپ خوری روغن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The small boy ate ten griddle cakes and the man eight.
[ترجمه گوگل]پسر کوچک ده کیک و مرد هشت کیک خورد
[ترجمه ترگمان]پسر کوچک ده کلوچه را می خورد و آن مرد هشت کلوچه را می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Lightly grease a griddle or a skillet and heat over medium high heat.
[ترجمه گوگل]یک تابه یا تابه را کمی چرب کنید و روی حرارت متوسط ​​گرم کنید
[ترجمه ترگمان]سیخ را با سیخ یا ماهی تابه داغ کرده و روی حرارت زیاد گرم نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A griddle car service will be available on weekdays and Saturdays during the period of daily running.
[ترجمه گوگل]سرویس ماشین توری در روزهای هفته و شنبه در طول دوره کار روزانه در دسترس خواهد بود
[ترجمه ترگمان]سرویس اتومبیل سیخ در روزه ای هفته و شنبه در طول دوره زمانی روزانه موجود خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Only in Britain could the Jolly Griddle chain not only survive but prosper.
[ترجمه گوگل]تنها در بریتانیا بود که زنجیره جولی گریدل نه تنها توانست زنده بماند بلکه پیشرفت کند
[ترجمه ترگمان]تنها در بریتانیا می توانستند زنجیر Jolly را نه تنها جان سالم به در ببرند، بلکه موفق هم باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Season the meat and cook on a preheated griddle pan for about 15 minutes for rare.
[ترجمه گوگل]گوشت را مزه دار کرده و به ندرت در تابه ای که از قبل گرم شده حدود 15 دقیقه بپزید
[ترجمه ترگمان]فصل گوشت را فصل کنید و برای حدود ۱۵ دقیقه به مدت ۱۵ دقیقه بپزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And, because we griddle our meat, there is no extra fat added during cooking, just a little salt to season.
[ترجمه گوگل]و چون گوشت‌ها را کبابی می‌کنیم، در حین پخت چربی اضافی اضافه نمی‌شود، فقط کمی نمک برای مزه‌شدن
[ترجمه ترگمان]و چون گوشت ما را سیخ می کنیم، چربی اضافی در طول پخت وپز اضافه نمی شود، فقط کمی نمک در فصل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The prefect had him bound to a hot griddle.
[ترجمه گوگل]بخشدار او را به یک سینی داغ بستند
[ترجمه ترگمان]معلم او را به سیخ داغ چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The whole nest was cooked on the griddle and larvae, pupae and whole wasps were eaten in the cooked nest.
[ترجمه گوگل]تمام لانه روی کباب پخته می شد و لاروها، شفیره ها و زنبورهای کامل در لانه پخته شده خورده می شدند
[ترجمه ترگمان]تمام لانه را با سیخ و لارو پرورش می دادند، و تمام زنبورها در لانه پخته خورده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some restaurants fry Canadian bacon griddle in oil.
[ترجمه گوگل]برخی از رستوران ها سینی بیکن کانادایی را در روغن سرخ می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از رستوران ها، سیخ سیخ شده کانادا را در روغن درست می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'll be able to take a few more griddle cakes back.
[ترجمه گوگل]من می توانم چند کیک دیگر برگردانم
[ترجمه ترگمان]من می تونم چند تا کیک more رو پس بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In a flat iron griddle heat up some oil over low heat.
[ترجمه گوگل]در یک تابه آهنی مسطح مقداری روغن را روی حرارت ملایم گرم کنید
[ترجمه ترگمان]در یک ماهی تابه داغ، مقداری روغن داغ را روی سطح پایین گرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Heat a big rectangular cast - iron griddle or frying pan to a very high temperature.
[ترجمه گوگل]یک توری مستطیلی بزرگ چدنی یا ماهیتابه آهنی را تا دمای بسیار بالا گرم کنید
[ترجمه ترگمان]یک گیره بزرگ مستطیلی عمودی و یا ماهی تابه را به دمای بسیار بالا حرارت دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A new vibration griddle which is working on driving point antiresonancestate is put forward.
[ترجمه گوگل]یک توری ارتعاشی جدید که بر روی نقطه حرکت ضد تشدید کار می کند، ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]سیخ جدیدی که بر روی نقطه شروع کار می کند به جلو حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some restaurants fry Canadian bacon on the griddle in oil.
[ترجمه گوگل]برخی از رستوران ها بیکن کانادایی را روی تابه در روغن سرخ می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از رستوران ها گوشت سرخ شده کانادا را با سیخ در روغن درست می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماهی تابه (اسم)
saucepan, pan, frier, frying pan, griddle, fryer

کلوچه پز (اسم)
griddle

غربال سیمی کارگران (اسم)
griddle

انگلیسی به انگلیسی

• frying pan
a griddle is a round, flat, heavy piece of metal which is placed on a stove or fire and used for cooking.

پیشنهاد کاربران

بپرس