greatness

/ˈɡreɪtnəs//ˈɡreɪtnəs/

معنی: عظمت، سربزرگی، فرهی، سرافرازی
معانی دیگر: بزرگی، بزرگ منشی، زیادی، بسیاری

جمله های نمونه

1. he pondered over god's greatness for hours
ساعت ها درباره ی عظمت خدا ژرف اندیشی کرد.

2. he was destined for greatness
مقدر شده بود که آدم بزرگی بشود.

3. some are born great and some achieve greatness
برخی ازافراد بزرگ زاده به دنیا می آیند و برخی بزرگی را کسب می کنند.

4. Self-confidence is the first requisite to human greatness.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس اولین شرط عظمت انسان است
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس نخستین ضرورت برای عظمت بشری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her early achievements were prophetic of her future greatness.
[ترجمه گوگل]دستاوردهای اولیه او پیشگویی از عظمت آینده او بود
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای اولیه او پیش گویی بزرگی از آینده او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This book tells you nothing about the true greatness of his paintings.
[ترجمه گوگل]این کتاب چیزی در مورد عظمت واقعی نقاشی های او به شما نمی گوید
[ترجمه ترگمان]این کتاب درباره عظمت واقعی نقاشی او چیزی به تو نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has aspirations to fame and greatness.
[ترجمه گوگل]او آرزوی شهرت و عظمت دارد
[ترجمه ترگمان]او اشتیاق به شهرت و بزرگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her greatness as a writer is unquestioned.
[ترجمه گوگل]عظمت او به عنوان یک نویسنده تردیدی نیست
[ترجمه ترگمان]بزرگی او به عنوان یک نویسنده بی چون و چرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Manchester United's greatness was an article of faith for him.
[ترجمه گوگل]عظمت منچستریونایتد برای او سند ایمان بود
[ترجمه ترگمان]عظمت منچستر مقاله ای از ایمان به او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He may not always achieve greatness but at least he's a trier.
[ترجمه گوگل]او ممکن است همیشه به عظمت دست پیدا نکند، اما حداقل یک تلاشگر است
[ترجمه ترگمان]او ممکن است همیشه به بزرگی دست پیدا نکند، اما حداقل یک trier است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A nation must take certain risks to achieve greatness.
[ترجمه گوگل]یک ملت برای رسیدن به عظمت باید ریسک های خاصی را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]یک ملت باید خطرات خاصی برای رسیدن به عظمت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The statue is a lasting reminder of Churchill's greatness.
[ترجمه گوگل]این مجسمه یادآور عظمت چرچیل است
[ترجمه ترگمان]این مجسمه یادآور بزرگی از عظمت چرچیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Few writers even begin to approach Shakespeare's greatness.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از نویسندگان حتی شروع به نزدیک شدن به عظمت شکسپیر می کنند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از نویسندگان حتی شروع به نزدیک شدن به عظمت شکسپیر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All three, when they achieve greatness, have also an undeniable high style which separates them from the pedestrian mobs.
[ترجمه گوگل]هر سه، زمانی که به عظمت دست می یابند، دارای سبکی غیرقابل انکار نیز هستند که آنها را از اوباش عابر پیاده جدا می کند
[ترجمه ترگمان]هر سه، هنگامی که به عظمت می رسند، سبک بسیار بالایی دارند که آن ها را از توده های مردم جدا می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was the time of my own personal greatness, before any human hurt had got in the way.
[ترجمه گوگل]زمان عظمت شخصی من بود، قبل از اینکه هیچ آسیب انسانی مانع شود
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، زمان بزرگی من بود، پیش از آن که هرگونه آسیبی به انسان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عظمت (اسم)
arrogance, power, pride, vastness, grandeur, greatness, glory, magnificence, immensity

سربزرگی (اسم)
dignity, greatness

فرهی (اسم)
grandeur, greatness, pomp

سرافرازی (اسم)
pride, greatness, lordliness, proudness

انگلیسی به انگلیسی

• largeness; hugeness; superiority; glory; splendor

پیشنهاد کاربران

تعالی
• بزرگی - عظمت ( . n )
جلال
شکوه
شهرت ، شایستگی، برتری, کارایی
Reputation, celebrity, merit, proficiency
Ask for greatness in your eyes, not what you mean
بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه آن چه بدان می نگری
شکوه

بپرس