gravid

/ˈɡrævɪd//ˈɡrævɪd/

معنی: ابستن، بار دار
معانی دیگر: آبستن، حامله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: gravidly (adv.), gravidity (n.), gravidness (n.)
• : تعریف: pregnant.
مشابه: pregnant

جمله های نمونه

1. Gravid female fig wasps enter figs, lay eggs and die.
[ترجمه گوگل]زنبورهای ماده انجیر حامله وارد انجیر می شوند، تخم می گذارند و می میرند
[ترجمه ترگمان]زنان انجیر ماده انجیر، انجیر، تخم مرغ و می میرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Avoiding interventions close to the gravid uterus, of course, is always desirable.
[ترجمه گوگل]البته اجتناب از مداخلات نزدیک به رحم حاملگی همیشه مطلوب است
[ترجمه ترگمان]البته اجتناب از مداخلات نزدیک به رحم gravid همیشه مطلوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conclusion Some measures can prevent gravid from PROM including ante- natal examination, correcting the fetal position and etiological treatment.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری برخی از اقدامات می تواند از حاملگی از PROM جلوگیری کند، از جمله معاینه قبل از زایمان، اصلاح وضعیت جنین و درمان علت
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری برخی از اقدامات می تواند مانع از gravid از قبیل معاینه قبل از زایمان، اصلاح وضعیت جنین و درمان etiological شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gravid the kidney spherule filtration of kidney of the 30th week of transplanting is led but provisionality drops, 40% pregnant woman have albuminuria, but the majority after childbirth can disappear.
[ترجمه گوگل]فیلتراسیون کروی کلیه در هفته 30 پیوند انجام می شود، اما موقتی بودن کاهش می یابد، 40 درصد زنان باردار آلبومینوری دارند، اما اکثریت پس از زایمان ممکن است ناپدید شوند
[ترجمه ترگمان]gravid کلیه spherule کلیه در ۳۰ امین هفته پیوند، هدایت می شود اما provisionality قطره، ۴۰ % زن باردار مبتلا شده اند، اما اکثر پس از زایمان می تواند ناپدید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Additional, inflectional, bow, cough, gravid, ascites, head is small lie on one's back wait to the pose all can be caused or accentuate heartburn.
[ترجمه گوگل]اضافی، خمشی، کمان، سرفه، زایمان، آسیت، سر کوچک است که به پشت دراز بکشید و منتظر بمانید که همه می توانند باعث سوزش سر دل شوند یا تشدید شوند
[ترجمه ترگمان]اضافی، صرفی، کمان، سرفه، gravid، ascites، سر کوچک در پشت سر هم قرار دارند تا حالت تهوع سوزی را برجسته کرده یا آن را برجسته کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Methods:The ultrasonogram display was used to diagnose gravid trophocyte diseases and its results were compared with that of operation pathology.
[ترجمه گوگل]روش‌ها: برای تشخیص بیماری‌های تروفوسیت حاملگی از نمایشگر اولتراسونوگرام استفاده شد و نتایج آن با نتایج پاتولوژی عمل مقایسه شد
[ترجمه ترگمان]روش ها: نمایش ultrasonogram برای تشخیص بیماری ها و نتایج آن مورد استفاده قرار گرفت و نتایج آن با آسیب شناسی جراحی مقایسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gravid women are easier to get angry.
[ترجمه گوگل]زنان باردار راحت تر عصبانی می شوند
[ترجمه ترگمان]عصبانی کردن زنان آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Aim To make gravid proglottid specimen of the clear, observable and bright - coloured.
[ترجمه گوگل]هدف ساختن نمونه پروگلوتید حاملگی با رنگ شفاف، قابل مشاهده و روشن
[ترجمه ترگمان]هدف ایجاد نمونه proglottid از رنگ های روشن، قابل مشاهده و روشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Stop gravid reason to be able to be kidney to the function is not stabilized or worsen, Hypertensive, psychosis not beautiful or blame plan become pregnant.
[ترجمه گوگل]توقف بارداری دلیل قادر به کلیه به عملکرد تثبیت یا بدتر، فشار خون بالا، روان پریشی زیبا نیست و یا طرح سرزنش باردار شدن
[ترجمه ترگمان]دلیل این که عدم تثبیت یا بدتر شدن این جنون یا بدتر شدن طرح، باعث باردار شدن یا بدتر شدن طرح نمی شود، به این دلیل است که عدم تثبیت و یا بدتر شدن این حالت پایدار یا بدتر نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fetal and unbalanced: Rate of gravid and fetal deformation compares dual odd embryo is 2 times taller, oaf of odd egg dual Shu You is double egg didymous 2 times.
[ترجمه گوگل]جنینی و نامتعادل: نرخ حاملگی و تغییر شکل جنین در مقایسه با جنین عجیب و غریب 2 برابر بلندتر است، oaf of odd egg dual Shu شما دوتایی تخمک 2 برابر است
[ترجمه ترگمان]Fetal و نامتعادل: میزان تغییر شکل جنین و تغییر شکل جنین دو برابر بلندتر از دو برابر سه برابر سه برابر سه برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Discover a side oviduct is gravid in art, do not have burst fortunately, but bilateral tubal circuitous, is added thick, for chronic inflammation expression.
[ترجمه گوگل]کشف یک لوله رحمی جانبی در هنر است، خوشبختانه ترکیده نشده است، اما لوله های مداری دو طرفه، ضخیم اضافه شده است، برای بیان التهاب مزمن
[ترجمه ترگمان]کشف یک side فرعی در هنر، gravid در هنر نیست، اما خوشبختانه منفجر نشده است، اما tubal غیر مستقیم دو جانبه، برای بیان التهاب مزمن، ضخیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Not was necessary mere because suffer fromDiabeticAnd interrupt gravid or sterilization.
[ترجمه گوگل]صرفاً به دلیل ابتلا به دیابت و قطع بارداری یا عقیم سازی ضروری نبود
[ترجمه ترگمان]نه تنها به خاطر این که رنج بردن fromDiabeticAnd را قطع کنند و یا sterilization را قطع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Arrive gravid and terminal, increscent uterus and fetal show an oppressive rectum first, also can cause defecate difficulty.
[ترجمه گوگل]زایمان و انتهایی، رحم رو به رشد و جنین ابتدا رکتوم ظالمانه را نشان می دهد، همچنین می تواند باعث مشکل در دفع شود
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به gravid و terminal، رحم و جنین برای اولین بار، راست روده سنگین را نشان می دهد، همچنین می تواند باعث ایجاد مشکل تنفسی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ask: Gravid 7 half moon, sufferred from mammary gland fibroma, is lactation influential after be opposite?
[ترجمه گوگل]بپرسید: نیمه ماه Gravid 7، مبتلا به فیبروم غدد پستانی است، آیا شیردهی بعد از برعکس شدن تأثیر دارد؟
[ترجمه ترگمان]بپرسید: gravid ۷ ماه، sufferred از غده پستانی غده پستانی، بعد از آن، با نفوذ است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابستن (صفت)
great, big, anticipant, pregnant, expectant, enceinte, gravid, heavy

بار دار (صفت)
anticipant, pregnant, gravid, heavy

انگلیسی به انگلیسی

• pregnant

پیشنهاد کاربران

از این واژه برای حیوان باردار استفاده می کنیم و استفاده از واژه pregnant برای حیوان آبستن کاملا اشتباهه
1. carrying eggs or young; pregnant.
باردار، آبستن
2. full of meaning or a specified quality.
مَملو شده، پُر شده، اشباع شده

بپرس