1. It's gratifying to note that already much has been achieved.
[ترجمه گوگل]این خوشحال کننده است که توجه داشته باشید که در حال حاضر دستاوردهای زیادی حاصل شده است
[ترجمه ترگمان]جالب است که توجه داشته باشید که تاکنون این مقدار به دست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. It is most gratifying for me to know that my work has been useful.
[ترجمه گوگل]برای من بسیار خوشحال کننده است که بدانم کارم مفید بوده است
[ترجمه ترگمان]خیلی برایم خوشایند است که بدانم کار من مفید بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It was gratifying to be in the know about important people.
[ترجمه گوگل]شناخت افراد مهم خوشحال کننده بود
[ترجمه ترگمان]این هم برای من جالب بود که از آدم های مهم خبر داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The support was considerable and very gratifying.
[ترجمه گوگل]حمایت قابل توجه و بسیار خوشحال کننده بود
[ترجمه ترگمان]این حمایت قابل توجه و بسیار رضایت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It is gratifying to see such good results.
[ترجمه گوگل]دیدن چنین نتایج خوبی باعث خوشحالی است
[ترجمه ترگمان]دیدن چنین نتایج خوبی برای من جالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He felt a gratifying sense of being respected and appreciated.
[ترجمه گوگل]او احساس خوشایندی داشت که مورد احترام و قدردانی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]احساس خوشایندی داشت که مورد احترام و قدردانی قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It is gratifying to see one's efforts rewarded.
[ترجمه گوگل]دیدن پاداش تلاشهای خود باعث خوشحالی است
[ترجمه ترگمان]دیدن تلاش های یک نفر برای این کار رضایت بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Few other paediatric illnesses are as gratifying to diagnose and as uniformly responsive to treatment.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از بیماری های اطفال دیگر به اندازه تشخیص خوشحال کننده هستند و به طور یکسان به درمان پاسخ می دهند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماری های کودکان به همان اندازه برای تشخیص و عکس العمل همسان به درمان رضایت بخش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It was a gratifying experience to find myself liked and accepted by my peers to an extent that I had never expected.
[ترجمه گوگل]این تجربه خوشحال کننده ای بود که خود را به حدی که هرگز انتظارش را نداشتم مورد پسند و قبول همسالانم قرار دادم
[ترجمه ترگمان]این یک تجربه جالب برای پیدا کردن من و پذیرفته شدن توسط اطرافیان من تا حدی بود که هرگز انتظار آن را نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Implementing the plan will be less gratifying.
[ترجمه گوگل]اجرای طرح لذت کمتری خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]اجرای این برنامه کم تر رضایت بخش خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I found it gratifying to be offered a job without searching for one.
[ترجمه گوگل]برای من خوشحال کننده بود که بدون جستجوی شغلی به من پیشنهاد شود
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن شغل بدون اینکه دنبال کسی بگردم، خوشحال شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But to Cantor the most gratifying response to their article was a single telephone call.
[ترجمه گوگل]اما برای کانتور خوشحالکنندهترین پاسخ به مقاله آنها یک تماس تلفنی بود
[ترجمه ترگمان]اما واکنش کانتور در پاسخ به این مقاله تنها یک تماس تلفنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It was gratifying to hear that these firms find the certified route suits their training needs.
[ترجمه گوگل]شنیدن اینکه این شرکتها مسیر تایید شده را متناسب با نیازهای آموزشی خود میدانند، خوشحال کننده بود
[ترجمه ترگمان]دیدن این که این شرکت ها مسیر تایید شده خود را برای نیازهای آموزشی خود پیدا می کنند، رضایت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It was gratifying to her to see that woman taken down a peg.
[ترجمه گوگل]برای او خوشحال کننده بود که می بیند آن زن یک میخ را پایین آورده است
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست ببیند که این زن از جای برخاسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید