اسم ( noun )
• (1) تعریف: a framework of crossed or parallel bars that serves as a covering, guard, or the like.
• مترادف: grating, grid, grille
• مشابه: grill
• مترادف: grating, grid, grille
• مشابه: grill
- Water rushed through the storm sewer grate.
[ترجمه گوگل] آب از طریق شبکه فاضلاب طوفان سرازیر شد
[ترجمه ترگمان] آب از میان شعله های طوفان فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب از میان شعله های طوفان فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her key dropped through the grate over the hot air duct.
[ترجمه امیر] کلید او از طریق دریچه روی مجرای هوای گرم افتاد|
[ترجمه گوگل] کلید او از طریق رنده روی مجرای هوای گرم افتاد[ترجمه ترگمان] کلیدش روی دریچه هوای داغ افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a framework of metal bars that holds the fuel in a furnace, stove, or fireplace.
• مشابه: grating
• مشابه: grating
- She poked at the burning logs in the grate.
[ترجمه گوگل] او به کنده های سوخته داخل رنده کوبید
[ترجمه ترگمان] به چوب ها در بخاری دیواری ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به چوب ها در بخاری دیواری ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a fireplace.
• مترادف: fireplace
• مشابه: hearth
• مترادف: fireplace
• مشابه: hearth
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grates, grating, grated
حالات: grates, grating, grated
• : تعریف: to provide with a grate.