graph

/ˈɡræf//ɡrɑːf/

معنی: گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
معانی دیگر: نمودار، نگاره، دیاگرام، طرح هندسی، جدول، به صورت نمودار در آوردن، نگاراندن، (زبان شناسی) هر علامتی که نمایشگر واک یا هجا (سیلاب) و غیره باشد، املای واژه، کاربرد حروف الفبا در واژه (رجوع شود به: grapheme)، با نمودار نشان دادن
graph _
(پسوند)، ... نگار، ... نویس [telegraph]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: something drawn or written.

- epigraph
[ترجمه گوگل] اپی گراف
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- monograph
[ترجمه گوگل] تک نگاری
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a device for writing, drawing, recording, or transmitting.

- phonograph
[ترجمه گوگل] گرامافون
[ترجمه ترگمان] گرامافون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- polygraph
[ترجمه گوگل] پلی گراف
[ترجمه ترگمان] دروغ سنجی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a diagram that expresses a relationship between two or more variable quantities or factors by lines, bars, dots, or the like.
مشابه: chart, diagram

- This graph shows the amount of rainfall in the region in each of the last ten years.
[ترجمه گوگل] این نمودار میزان بارندگی منطقه را در هر یک از ده سال گذشته نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این نمودار میزان بارش در منطقه در هر ده سال گذشته را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in mathematics, a representation of a number or group of numbers as a point or points on a line or plane.
مشابه: diagram

(3) تعریف: a drawn or written symbol for a sound, concept, or language element.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: graphs, graphing, graphed
(1) تعریف: to represent or express by means of a graph.

- The students graphed the results of their experiment.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان نتایج آزمایش خود را نمودار کردند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان نتایج آزمایش ها خود را تصحیح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The consultant graphed the company's expenditures over the last five years.
[ترجمه گوگل] مشاور هزینه های شرکت را طی پنج سال گذشته نمودار کرد
[ترجمه ترگمان] مشاور هزینه های شرکت را در طول پنج سال گذشته تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to plot (a mathematical function) on a graph.
مشابه: chart, plot

جمله های نمونه

1. graph showing mean temperatures in january
نمودار میانگین درجه ی حرارت در ژانویه

2. isomorphic graph
گراف همریخت

3. The statistics can be depicted as a graph.
[ترجمه گوگل]آمار را می توان به صورت نمودار نشان داد
[ترجمه ترگمان]آمار را می توان به صورت یک نمودار نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They made a graph of weather.
[ترجمه گوگل]آنها نموداری از آب و هوا تهیه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک گراف از آب و هوا ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Line the pages for the graph both horizontally and vertically.
[ترجمه گوگل]صفحات نمودار را به صورت افقی و عمودی خط کشی کنید
[ترجمه ترگمان]صفحات برای نمودار هم به صورت افقی و هم به صورت عمودی خط بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This graph shows how crime has varied in relationship to unemployment over the last 20 years.
[ترجمه گوگل]این نمودار نشان می دهد که چگونه جرم و جنایت در رابطه با بیکاری در 20 سال گذشته متفاوت بوده است
[ترجمه ترگمان]این نمودار نشان می دهد که چگونه بزهکاری در طول ۲۰ سال گذشته تا چه حد تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We plotted a graph to show the increase in sales figures this year.
[ترجمه گوگل]ما نموداری را برای نشان دادن افزایش ارقام فروش در سال جاری ترسیم کردیم
[ترجمه ترگمان]ما برای نشان دادن افزایش تعداد فروش در سال جاری یک گراف رسم کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The unemployment-income curve on the graph has a negative slope.
[ترجمه گوگل]منحنی بیکاری-درآمد در نمودار دارای شیب منفی است
[ترجمه ترگمان]منحنی نرخ بیکاری در نمودار شیب منفی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Keith was drawing a complicated-looking graph.
[ترجمه گوگل]کیت یک نمودار پیچیده ترسیم می کرد
[ترجمه ترگمان]کیت یک نمودار بسیار پیچیده را طراحی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We plot about eight points on the graph.
[ترجمه گوگل]حدود هشت نقطه را روی نمودار رسم می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در حدود هشت نقطه در این نمودار داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She drew a graph showing the relationship between costs and sales.
[ترجمه گوگل]او نموداری را رسم کرد که رابطه بین هزینه ها و فروش را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او گرافی را کشید که رابطه بین هزینه و فروش را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The graph shows how house prices have risen since the 1980s.
[ترجمه گوگل]این نمودار نشان می دهد که چگونه قیمت مسکن از دهه 1980 افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]این نمودار نشان می دهد که قیمت خانه از دهه ۱۹۸۰ تا چه حد افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The graph flattens out gradually after a steep fall.
[ترجمه گوگل]نمودار پس از سقوط تند به تدریج صاف می شود
[ترجمه ترگمان]نمودار به تدریج پس از سقوط شیب صاف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Martin showed me a graph of their recent sales.
[ترجمه گوگل]مارتین نموداری از فروش اخیر آنها را به من نشان داد
[ترجمه ترگمان]مارتین نمودار فروش اخیر آن ها را به من نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The figures are all plotted on a graph.
[ترجمه گوگل]تمام ارقام بر روی یک نمودار رسم شده اند
[ترجمه ترگمان]نمودارها همگی بر روی یک نمودار رسم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گراف (اسم)
graph

گرافیک (اسم)
graph

طرح خطی (اسم)
graph

نمایش هندسی (اسم)
graph

نقشه هندسی (اسم)
graph

هجای کلمه (اسم)
graph

اشکال مختلف یک حرف (اسم)
graph

با نمودار نشان دادن (فعل)
graph

با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن (فعل)
graph

تخصصی

[عمران و معماری] نمودار - نگار - نگاره - رسم
[کامپیوتر] رسم ؛ گراف - نمودار، گراف - نمایش گرافیکی اطلاعات که برای خواندن، درک و تفسیر بهتر از داده ی عددی طراحی شده است . نگاه کنید به pie chart , bar graph.
[برق و الکترونیک] نمودار شکلی که رابطه ی بین دو کمیت متغیر رانشان می دهد. - گراف، نمودار
[زمین شناسی] نمودار
[بهداشت] نمودار
[ریاضیات] نمودار
[آمار] نمودار , منحنی

انگلیسی به انگلیسی

• diagram which uses a series of points or lines to demonstrate a connection between two or more things; number or group of numbers represented by a point or points on a line (mathematics)
represent by graph or chart; draw a curve representing a given function
a graph is a mathematical diagram, usually a line or curve, which shows the relationship between two or more sets of numbers or measurements.

پیشنهاد کاربران

chart: نمودار آمار و ارقام نشان، برای مقایسه آمار عناصر مختلف
diagram: نمودار شکل نما بیشتر برای نمایش یک تفکر، دستگاه یا نحوه کار کردن یک سیستم به وسیله اشکال مختلف
graph: هم معنی chart اما گاهی به معنای نمودار توابع در ریاضیات نیز هست. می تواندمعنای کاغذ گراف ( چهار خانه ) هم باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

plot: هم معنی diagram ، chart در امریکا فقط، به معنای نمودار رادار های حرکت نشان در تجهیزات نظامی هم هست.

نمودار مدرج
صفحه شطرنجی
graphgraphgraph
1. نمودار. منحنی. نگاره 2. به صورت نمودار نشان دادن. نمودار ( چیزی را ) رسم کردن
مثال:
graphs show how the information can be broken down
نمودارها نشان می دهد که چطور اطلاعات می تواند مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد.
تفاوت بین گراف و چارت: نمودارها؛ جداول، دیاگرام ها یا تصاویری هستند که حجم زیادی از داده ها را به صورت واضح و مختصر نمایش می دهند. از نمودار برای تفسیر داده های فعلی و پیش بینی های آتی استفاده می شود، درحالی که گراف روی داده های خام تمرکز می کند و روندها را در بستر زمان نشان می دهد.
graph ( ریاضی )
واژه مصوب: گراف
تعریف: مجموعه‏ای ناتهی از نقطه‏ها به نام رأس که بعضی از آنها با پاره‏خط هایی به نام یال به هم وصل شده‏اند
ترسیم کردن
وسیله ای برای ثبت داده ها
نمودار
اشکال
گرافیکی

نمودار
گراف

بپرس