grandson

/ˈɡrændˌsən//ˈɡrænsʌn/

معنی: نوه، پسر پسر، پسر دختر
معانی دیگر: نوه (مذکر)، پسر پسر قانون ـ فقه : پسر دختر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the male child of one's child.

جمله های نمونه

1. he nipped his grandson between his knees
نوه اش را بین زانوهایش گرفت و فشرد.

2. i was bouncing my grandson on my knee
نوه ام را روی زانوی خود بالا و پایین می انداختم.

3. Rumor has it that you have grandson.
[ترجمه گوگل]شایعه شده که شما نوه دارید
[ترجمه ترگمان]شایعه شده که تو نوه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You could see his grandson toddling around in the garden.
[ترجمه گوگل]می‌توانستید نوه‌اش را ببینید که در باغ دست و پا می‌زند
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید نوه اش را در باغ ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With a minimum of fuss, she produced the grandson he had so desperately wished for.
[ترجمه گوگل]با حداقل سر و صدا، نوه ای را که او به شدت آرزویش را داشت به وجود آورد
[ترجمه ترگمان]با کم ترین سر و صدا نوه پسری را که این همه آرزویش را داشت به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My grandson has been away since last October.
[ترجمه گوگل]نوه من از اکتبر گذشته دور بوده است
[ترجمه ترگمان]نوه ام از اکتبر گذشته دور شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My grandson is a grand little chap.
[ترجمه Sarina] نوه من کوچک است
|
[ترجمه گوگل]نوه من یک بچه بزرگ است
[ترجمه ترگمان]نوه من پسر کمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Looking at his grandson made him really feel his age.
[ترجمه گوگل]نگاه کردن به نوه اش باعث شد واقعا سنش را حس کند
[ترجمه ترگمان]نگاه کردن به نوه اش باعث شد که او واقعا سن و سال خود را احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jack carried his grandson up the stairs.
[ترجمه Mobina] جک نوه خود را به پله ها برد
|
[ترجمه Helena] جک نوه اش را از پله ها بالا برد
|
[ترجمه معصومه] جک نوهاش را به طبقه بالا برد
|
[ترجمه مصی] جک نوه اش را به بالای پله ها برد
|
[ترجمه گوگل]جک نوه اش را از پله ها بالا برد
[ترجمه ترگمان]جک نوه اش را از پله ها بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My little grandson is no trouble at all, but his 6-year-old elder sister is rude and selfish.
[ترجمه گوگل]نوه کوچولوی من اصلاً مشکلی ندارد، اما خواهر بزرگتر 6 ساله او بی ادب و خودخواه است
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولوی من هیچ مشکلی ندارد، اما خواهر بزرگ تر او گستاخ و خودخواه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They spoil their only grandson very much.
[ترجمه گوگل]آنها تنها نوه خود را بسیار لوس می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط نوه خود را خراب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Willie Greene, his 4-year-old grandson, came to visit the ranch with a pocketful of marbles.
[ترجمه گوگل]ویلی گرین، نوه 4 ساله اش، با جیب پر از تیله برای بازدید از مزرعه آمد
[ترجمه ترگمان]ویلی گرین، نوه ۴ ساله او، برای دیدن مزرعه با یک کیسه پر از تیله ها به مزرعه آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Michael Ramsey was therefore the grandson of a Congregationalist minister on one side and of an Anglican vicar on the other.
[ترجمه گوگل]بنابراین، مایکل رمزی از یک طرف نوه یک وزیر جماعت و از طرف دیگر نوه یک معاون انگلیکن بود
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مایکل رمزی نوه یک وزیر Congregationalist در یک طرف و یک کشیش انگلیکان در طرف دیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His grandson now lives in the house.
[ترجمه گوگل]نوه او اکنون در این خانه زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]نوه او حالا در خانه زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A great-great - grandson of brewer Henry Weinhard carries the legacy forward into the fifth generation.
[ترجمه گوگل]یک نوه بزرگ آبجو، هنری واینهارد، این میراث را به نسل پنجم منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]یک نوه هنری بزرگ، هنری Weinhard، میراث فرهنگی را به نسل پنجم حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوه (اسم)
grandchild, grandson, granddaughter

پسر پسر (اسم)
grandson

پسر دختر (اسم)
grandson

انگلیسی به انگلیسی

• son of one's son or daughter
your grandson is the son of your son or daughter.

پیشنهاد کاربران

معمولاً d را تلفظ نمیکنند
Handkerchief
Handsome
Handful
Grandson
sandwich
Wednesday
edge
fridge
Budget
Gadget
نوه ای که جنسیت آن پسر است. یعنی پسر دختر یا پسر پسر.
نوه پسری
نوه پسر

بپرس