grandniece

/ɡrænˈniːs//ɡrænˈniːs/

معنی: نوه برادر یا خواهر
معانی دیگر: (مونث) نوه ی برادر، نوه ی خواهر (great-niece هم می گویند)، نوه برادر یا خواهر که دختر باشد، نوه برادریاخواهر که دخترباشد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a daughter of one's niece or nephew; great-niece.

جمله های نمونه

1. Veronica Quinn, a grandniece of Monsignor Quinn, said family lore painted him as a beloved uncle and brother, but gave no hint of the origins of his vision of racial equality.
[ترجمه گوگل]ورونیکا کویین، نوه مونسینور کوین، گفت که افسانه های خانوادگی او را به عنوان یک عمو و برادر محبوب ترسیم می کنند، اما هیچ اشاره ای به منشاء دیدگاه او در مورد برابری نژادی نمی دهد
[ترجمه ترگمان]در این میان، ورونیکا کویین، صاحب برادرزاده منسینیور کویین، بود که او را به عنوان عمو و برادر محبوبش نقاشی کرده بود، اما نشانی از اصل و نسب او از برابری نژادی او را نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was very happy that his grandniece Sara gave me this book about his most important work.
[ترجمه گوگل]خیلی خوشحال شدم که نوه اش سارا این کتاب را درباره مهمترین اثرش به من داد
[ترجمه ترگمان]من بسیار خوشحال بودم که grandniece سارا این کتاب را در مورد مهم ترین اثر خود به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The woman's name is Sara Child Stevens, and she is the grandniece of the famous Egyptologist Herbert Winlock.
[ترجمه گوگل]نام این زن سارا چایلد استیونز است و نوه هربرت وینلاک مصر شناس معروف است
[ترجمه ترگمان]نام این زن سارا کودک است و او the of معروف هربرت Winlock است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Amelia Cerezero, who lives in a one-storey cement shack in the village, looks after her five-year old grandniece .
[ترجمه گوگل]آملیا سرزرو، که در یک کلبه سیمانی یک طبقه در روستا زندگی می کند، از نوه پنج ساله خود مراقبت می کند
[ترجمه ترگمان]آملیا Cerezero، که در یک کلبه سیمانی یک طبقه در روستا زندگی می کند، به دنبال grandniece پنج ساله خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then, on May Joseph Knapp Sr., the father of the man who had married White's disinherited grandniece, received a letter from Belfast, Maine.
[ترجمه گوگل]سپس، در ماه مه، جوزف کنپ پدر، پدر مردی که با نوه وایت که از ارث برده شده ازدواج کرده بود، نامه ای از بلفاست، مین دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]سپس، در ماه مه، پدر مردی که با grandniece از ارث محروم شده بود نامه ای از بلفاست، مین دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On a recent walk through our development on Cape Cod with my grandniece, we found a dead turtle lying on its back. The head was a bit bloated.
[ترجمه گوگل]در یک پیاده روی اخیر از طریق توسعه خود در کیپ کاد با خواهرزاده ام، یک لاک پشت مرده را پیدا کردیم که به پشت دراز کشیده بود سر کمی پف کرده بود
[ترجمه ترگمان]با نوه نوه من یک لاک پشت مرده پیدا کردیم که روی پشتش خوابیده بود سرش ورم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوه برادر یا خواهر (اسم)
grandnephew, grandniece, great-niece, great-nephew

انگلیسی به انگلیسی

• granddaughter of one's sister or brother

پیشنهاد کاربران

بپرس