grandmother

/ˈɡrændˌməðər//ˈɡrænmʌðə/

معنی: مادر بزرگ، ننه بزرگ
معانی دیگر: نیا (مونث)، جده، مثل مادر بزرگ رفتار کردن، مادر بزرگ قانون ـ فقه : جده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the female parent of one's parent.

(2) تعریف: a woman from whom one is descended; female ancestor.

جمله های نمونه

1. his grandmother reproached him for being late
به خاطر دیر آمدن مورد سرزنش مادربزرگش قرار گرفت.

2. the grandmother is keeping the children
مادربزرگ از بچه ها نگهداری می کند.

3. a benevolent grandmother
مادر بزرگ مهربان

4. eve, the grandmother of all
حوا،مادر بزرگ همه

5. teach one's grandmother to suck eggs
کوشش به تعلیم دادن کسی که خودش استادکار است

6. don't teach your grandmother to suck eggs
به من یاد نده چون خودم بلدم،خودم هفت مرده حلاجم

7. the girl addressed her grandmother audaciously
دختر با گستاخی مادر بزرگ خود را مخاطب قرار داد.

8. the grandchildren regularly milked their grandmother for money
نوه ها مرتبا از مادر بزرگشان پول در می کشیدند.

9. My grandmother taught me to sew.
[ترجمه گوگل]مادربزرگم به من خیاطی یاد داد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگم به من یاد داد که خیاطی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Grandmother has a good memory;she can remember things which happened many years ago.
[ترجمه Maria] مادربزرگ حافظه خوبی دارد و او میتواند خاطرات سال های قبل را به یاد بیاورد
|
[ترجمه گوگل]مادربزرگ حافظه خوبی دارد، او می تواند چیزهایی را که سال ها پیش اتفاق افتاده به یاد بیاورد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ حافظه خوبی دارد می تواند چیزهایی را که سال ها پیش رخ داده بود به یاد بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They called their first daughter after her grandmother.
[ترجمه گوگل]آنها دختر اول خود را به نام مادربزرگ صدا کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها اولین دختر خود را پس از مادربزرگ صدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My grandmother taught me how to knit.
[ترجمه گوگل]مادربزرگم بافتنی را به من یاد داد
[ترجمه ترگمان] مادربزرگم بهم یاد داده که چطور گره بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My grandmother was becoming more and more sad and frail as the years went by.
[ترجمه گوگل]مادربزرگم با گذشت سالها غمگین تر و ضعیف تر می شد
[ترجمه ترگمان]مادر بزرگم نسبت به سال ها پیش غمگین و more شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He inherited a fortune from his grandmother.
[ترجمه گوگل]او ثروتی را از مادربزرگش به ارث برده است
[ترجمه ترگمان]ثروتی از مادربزرگش به ارث برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was raining. The little girl helped her grandmother forward difficultly.
[ترجمه گوگل]باران می بارید دخترک به سختی به مادربزرگش کمک می‌کرد
[ترجمه ترگمان]باران می بارید دختر کوچک به مادربزرگش کمک کرد تا difficultly را جلو بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her grandmother is elderly and infirm.
[ترجمه گوگل]مادربزرگش مسن و ناتوان است
[ترجمه ترگمان]مادر بزرگش پیر و ناتوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They charged down the stairs to meet their grandmother.
[ترجمه گوگل]از پله ها پایین رفتند تا مادربزرگشان را ببینند
[ترجمه ترگمان]آن ها از پله ها پایین رفتند تا مادر بزرگشان را ملاقات کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادر بزرگ (اسم)
beldam, beldame, granny, grandmother, grandma, grandam, grannie

ننه بزرگ (اسم)
grandmother, grandma

انگلیسی به انگلیسی

• mother of one's father or mother
your grandmother is the mother of your father or mother.

پیشنهاد کاربران

مادر بزرگ
مثال: She's visiting her grandmother this weekend.
او این آخر هفته دارد پیش مادربزرگش می رود.
grams
واژه grand در یونانی ger - ōn می شود این واژه از ستاک jar سانسکریت گرفته شده و با واژه زال هم معنی می باشد. jar در سانسکریت به معنی پیر گردانیدن است و ger - ōn در یونانی که از آن گرفته شده به معنی " پیر
...
[مشاهده متن کامل]
زن و پیر مرد "است. بنابر این grand motherدر اصل" مادر پیر " معنی می دهد. این واژه در زبان ترکی به " قَرِی" تبدیل شده و" قَرِی نَنَه " در زبان ترکی معادل grand mother است. باید اضافه کرد یکی دیگر از تلفظ های این کلمه در زبان انگلیسی granny می باشد. در این مورد مراجعه شود به واژه ی زال در همین لغت نامه بخش نظرات از نگارنده.

مادر بزرگ ، مادر مادر ، مادر پدر
Correct and excellent translation
I longed to sit at the table with my grandmother as a
Sadly and caressing his affectionate hands on my head, we afflicted the world several times
ارزو به دل ماندم همانند دوران کودکی در کنار مادر بزرگ پای سفره بنشینیم
...
[مشاهده متن کامل]

صدامادرانه و نوازش دستان پر مهر او بر سرم ، جهانمان را چندین برابر مهر بر دل بنشاند مادردلها یادش گرامی

مادر بزرگ ننه بزرگ

بپرس