grandchild

/ˈɡrændˌt͡ʃaɪld//ˈɡrænt͡ʃaɪld/

معنی: نوه، سبط
معانی دیگر: نوه (مذکر یا مونث)، نبیره، قانون ـ فقه : نوه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: grandchildren
• : تعریف: a child of one's child.

جمله های نمونه

1. the inexpressible joy of seeing my grandchild for the first time
مسرت توصیف ناپذیز دیدن نوه ام برای اولین بار

2. the property descended to his sister's grandchild
ملک به نوه ی خواهرش رسید.

3. The father buys, the son bigs, the grandchild sells, and his son thigs.
[ترجمه داود ص] بر باد دادن دارایی و دسترنج گذشتگان
|
[ترجمه گوگل]پدر خرید می کند، پسر بزرگ می شود، نوه می فروشد و پسرش ران
[ترجمه ترگمان]پدر خرید می کند، پسر bigs، نوه خود را می فروشد و پسرش thigs
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We love looking after our grandchild. He's a ray of sunshine!
[ترجمه داود ص] ما عاشق این هستیم که از نوه هامون مراقبت کنیم چون او پرتویی از نور خداست.
|
[ترجمه گوگل]ما دوست داریم از نوه خود مراقبت کنیم او پرتوی از آفتاب است!
[ترجمه ترگمان] عاشق نوه هامون هستیم او یک اشعه خورشید است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She lived to see her first grandchild.
[ترجمه گوگل]او زنده ماند تا اولین نوه اش را ببیند
[ترجمه ترگمان]او با اولین نوه خود زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The birth of her first grandchild gave new meaning to her life.
[ترجمه داود ص] تولد اولین نوه اش سبب شد که زندگیش رنگ و رو تازه ای پیدا کند.
|
[ترجمه گوگل]تولد اولین نوه اش معنای جدیدی به زندگی او بخشید
[ترجمه ترگمان]تولد نوه اش معنای جدیدی به زندگی خود داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was the fifth grandchild, and as there were seven more after me, I stayed familiar with the tarantella.
[ترجمه گوگل]من پنجمین نوه بودم و چون بعد از من هفت نفر دیگر بودند، با تارانتلا آشنا شدم
[ترجمه ترگمان]من پنجمین نوه، بودم، و چون هفت نفر دیگر دنبال من بودند، I را دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He lavished kisses upon his grandchild.
[ترجمه گوگل]او بر نوه‌اش بوسه زد
[ترجمه ترگمان]و نوه اش را به بوسه وامی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sadly he died before he could see his grandchild.
[ترجمه گوگل]متأسفانه قبل از اینکه بتواند نوه اش را ببیند فوت کرد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه قبل از اینکه نوه اش رو ببینه مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. FRANK: you are his favorite grandchild.
[ترجمه گوگل]فرانک: تو نوه مورد علاقه او هستی
[ترجمه ترگمان] تو نوه محبوبش هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has five grandchildren, great - grandchildren, 14 great - great grandchildren and one great - great - great grandchild.
[ترجمه گوگل]او دارای پنج نوه، نوه، 14 نتیجه و یک نبیره است
[ترجمه ترگمان]او پنج نوه، نوه، ۱۴ نوه بزرگ و یک نوه بزرگ بزرگ دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He loves his grandchild very much.
[ترجمه گوگل]نوه اش را خیلی دوست دارد
[ترجمه ترگمان]نوه اش رو خیلی دوست داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We could steal a grandchild or two and go on a real cruise with you.
[ترجمه گوگل]می‌توانیم یک یا دو نوه را بدزدیم و با تو به یک کشتی واقعی برویم
[ترجمه ترگمان]ما می تونیم یه نوه یا دوتا بچه رو بدزدیم و با تو به یه سفر واقعی بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A great - grandchild . A great - grandson.
[ترجمه گوگل]یک نوه یک نوه بزرگ
[ترجمه ترگمان]یه نوه بزرگ یه پسر بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوه (اسم)
grandchild, grandson, granddaughter

سبط (اسم)
tribe, grandchild

انگلیسی به انگلیسی

• child of one's son or daughter
your grandchild is the child of your son or daughter.

پیشنهاد کاربران

grandchild ( n ) ( pl. grandchildren ) =a child of your son or daughter, granddaughter ( n ) , grandson ( n )
grandchild
نوه
فرزند دختر یا پسرتان
نوه
grandson, granddaughter
The child of your son or daughter

بپرس