grammatical

/ɡrəˈmætəkl̩//ɡrəˈmætɪkl̩/

معنی: دستوری، صرف و نحوی، مطابق قواعد دستور
معانی دیگر: وابسته به دستور زبان، گرامری، صرفی و نحوی، مطابق دستور زبان، صحیح (از نظر گرامری)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: grammatically (adv.), grammaticalness (n.)
(1) تعریف: of or relating to grammar.

(2) تعریف: conforming to the conventions and rules of grammar.

جمله های نمونه

1. grammatical agreement
توافق دستوری

2. grammatical function
نقش دستوری

3. his writing is full of grammatical mistakes
نوشته ی او پر از اشتباهات دستوری است.

4. your writing is riddled with grammatical and spelling errors
نوشته ی شما پر از لغزش های دستوری و املایی است.

5. many of his sentences are not grammatical
بسیاری از جمله های او از نظر دستوری غلط است.

6. this english composition is full of grammatical and spelling errors
این انشای انگلیسی پر از غلط دستوری و املایی است.

7. A grammatical choice is drawn from a closed set of options.
[ترجمه گوگل]یک انتخاب دستوری از مجموعه بسته ای از گزینه ها گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]یک انتخاب دستوری از یک مجموعه بسته انتخاب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These sentences all have the same grammatical pattern.
[ترجمه گوگل]این جملات همگی الگوی دستوری یکسانی دارند
[ترجمه ترگمان]این جملات همگی الگوی دستوری مشابهی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His composition is excellent except for some grammatical mistakes.
[ترجمه گوگل]ترکیب او به جز برخی از اشتباهات گرامری عالی است
[ترجمه ترگمان]ترکیب بندی او عالی است، به جز برخی اشتباه ات دستوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Teachers are quick to pounce on students' grammatical errors.
[ترجمه گوگل]معلمان سریعاً اشتباهات گرامری دانش آموزان را بررسی می کنند
[ترجمه ترگمان]معلمان به سرعت دچار خطاهای دستوری دانش آموزان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Certain grammatical rules must be followed when describing a conversation in reported speech.
[ترجمه گوگل]هنگام توصیف مکالمه در گفتار گزارش شده، باید از قوانین گرامری خاصی پیروی کرد
[ترجمه ترگمان]برخی از قوانین دستوری باید هنگام توصیف یک مکالمه در یک گفتار گزارش داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The imperative mood is a kind of grammatical phenomenon.
[ترجمه گوگل]حالت امری نوعی پدیده دستوری است
[ترجمه ترگمان]حال و هوای ضروری نوعی پدیده گرامری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He can barely form a grammatical sentence.
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند یک جمله دستوری بسازد
[ترجمه ترگمان]او به سختی می تواند یک جمله دستوری را شکل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is an exception to this grammatical rule.
[ترجمه گوگل]این قاعده دستوری استثنا دارد
[ترجمه ترگمان]یک استثنا برای این قانون دستوری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many examples and extra grammatical information are among the special features of this dictionary.
[ترجمه گوگل]مثال های فراوان و اطلاعات گرامری اضافی از جمله ویژگی های خاص این فرهنگ لغت است
[ترجمه ترگمان]مثال های زیادی و اطلاعات گرامری بیشتر در میان ویژگی های خاص این فرهنگ لغت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. That is not a grammatical sentence.
[ترجمه گوگل]این یک جمله دستوری نیست
[ترجمه ترگمان]این یک جمله دستوری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دستوری (صفت)
imperative, directorial, grammatical, magistral

صرف و نحوی (صفت)
grammatical

مطابق قواعد دستور (صفت)
grammatical

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to grammar, pertaining to the study of classes of words, pertaining to the study of the structure of a language; conforming to the rules of grammar
grammatical is used to describe something that relates to grammar.
if someone's language is grammatical, it is correct because it obeys the rules of grammar.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : grammar / grammarian
صفت ( adjective ) : grammatical
قید ( adverb ) : grammatically
دستوری
grammatical ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: دستوری 2
تعریف: 1. مربوط به دستور زبان|||2. ویژگی جمله‏ای که با قواعد ارائه‏شده در دستور خاص یک زبان مطابقت دارد

بپرس