grain

/ˈɡreɪn//ɡreɪn/

معنی: ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم، غله، چنگال، رنگ، دانه دانه کردن، دانه زدن، پشمکندن، متبلور شدن، جوانه زدن، تراشیدن
معانی دیگر: (گندم و سایر غلات) دانه، جودانه، گندمه، (هر گیاهی که تخم آن دانه مانند و خوراکی باشد) غله، غلات، شالی، هرچیز ریز مثل دانه ی شن یا شکر، دانه ی نمک، مقدار کم، سنگ دانه، گندمک، نخودک، طینت، خو، خصلت اساسی، (کوچکترین واحد سنجش وزن معادل 648% گرم - مخفف آن: gr) گرین، جهت آوندها (در چوب)، جهت لایه ها و نقش نگار (در سنگ و غیره)، (در سنگ و چوب و چرم) سطح زبر، سطح شن مانند، وضع لیف (در چوب)، روی چرم (که صاف و براق شده است)، نقش و نگار روی چرم، (مهجور) قرمزدانه، رنگ قرمز (که از قرمز دانه درست می شد)، رنگ ثابت، (قدیمی) رنگ، سایه ی رنگ، دانه دانه شدن، به صورت ذرات ریز درآمدن یا درآوردن (بیشتر می گویند: granulate)، (چوب) رنگ زدن و نقش و نگار مصنوعی ایجاد کردن، چوب نما کردن، چرم را از مو زدودن، (چرم) پرداخت کردن، (چرم) دانه نما کردن، یک گندم مقیاس وزن معادل 8460/0گرم، خوی، بازو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: collectively, the small hard seeds of cereal plants such as wheat or rice, used for food and often ground into flour.
مترادف: cereal
مشابه: barley, buckwheat, corn, grist, groats, oats, rice, rye, seed, wheat

- These animals are typically fed grain.
[ترجمه mdnw] این حیوانات توسط غلات تغذیه میشوند
|
[ترجمه گوگل] این حیوانات معمولاً با غلات تغذیه می شوند
[ترجمه ترگمان] این حیوانات معمولا غلات خورده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The grain is stored in the silo.
[ترجمه M] دانه در سیلو هست
|
[ترجمه گوگل] دانه در سیلو ذخیره می شود
[ترجمه ترگمان] دانه در سیلوی انبار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a hard, individual seed of a cereal plant.
مترادف: kernel

- A few grains of wheat spilled out of the sack.
[ترجمه گوگل] چند دانه گندم از گونی بیرون ریخت
[ترجمه ترگمان] چند دانه گندم از کیسه بیرون ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She sprinkled the grains over the yard for the chickens.
[ترجمه گوگل] دانه ها را برای جوجه ها روی حیاط پاشید
[ترجمه ترگمان] دانه های ذرت را روی حیاط ریخت تا جوجه ها را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: cereal plants, such as wheat, corn, rice and the like.
مترادف: cereals
مشابه: grasses, seed plants

- The farmer planted grain in the larger fields and vegetables in the smaller.
[ترجمه گوگل] کشاورز در مزارع بزرگتر غلات و در مزارع کوچکتر سبزیجات کاشت
[ترجمه ترگمان] کشاورز گندم را در مزارع بزرگ تر و سبزیجات در مناطق کوچک تر کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: any tiny, hard particle.
مترادف: granule, particle, speck
مشابه: crumb, fleck, kernel, molecule, pellet

- Only a few grains of salt came out of the shaker.
[ترجمه گوگل] فقط چند دانه نمک از شیکر بیرون آمد
[ترجمه ترگمان] فقط چند دانه نمک از the بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the lengthwise pattern in materials such as wood, fabric, or leather.
مشابه: pattern, streaks, surface, texture

- By looking at the grain, he can tell which kind of wood the table is made of.
[ترجمه گوگل] با نگاه کردن به دانه، می تواند بفهمد که میز از چه نوع چوبی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] با نگاه کردن به غلات، می تواند بگوید که کدام چوب از آن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in certain systems of weight, the smallest unit, derived from the weight of a ripe grain of wheat and equal to one seven-thousandth of a pound or 64.798 milligrams.

(7) تعریف: the smallest amount.
مترادف: atom, hint, iota, jot, molecule, particle, scintilla, smidgen, soup�on, touch, trace, whit
مشابه: bit, modicum, mote, shred, speck

- There's not a grain of honesty in him.
[ترجمه گوگل] ذره ای از صداقت در او نیست
[ترجمه ترگمان] هیچ ذره ای از صداقت در او وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: natural character or disposition.
مترادف: disposition, spirit, temperament, tendency
مشابه: character, inclination, mentality

- against the American grain
[ترجمه گوگل] در برابر غلات آمریکایی
[ترجمه ترگمان] در برابر گندم آمریکایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grains, graining, grained
(1) تعریف: to form into grains; granulate.
مترادف: granulate
مشابه: pellet

(2) تعریف: to paint in imitation of wood, stone, or the like.
مترادف: striate
مشابه: comb, fleck, stipple, streak
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to form grains.
مترادف: granulate

جمله های نمونه

1. a grain of salt
یک دانه نمک

2. a grain of sense
یک ذره شعور

3. ants hoard grain
مورچه ها دانه می اندوزند.

4. maturity of grain
رسیده شدن دانه های غلات

5. against the grain
به طور عمود بر آوندهای چوب،برخلاف میل یا ظرفیت شخص

6. with a grain of salt
با شک و تردید،با بدبینی

7. with a grain of salt
با بدبینی،با ناباوری،با شک و تردید

8. there is no grain of truth in what he said
حرف های او ذره ای صحت ندارد.

9. he counted each particular grain of wheat
او دانه های گندم را تک تک شمرد.

10. it goes against my grain
با طینت من جور در نمی آید.

11. against the (or one's) grain
برخلاف میل یا طینت کسی،ناخوشایند،رنجه آور

12. take his predictions with a grain of salt!
پیش بینی های او را جدی نگیر!

13. take what he says with a grain of salt
حرف های او را باور نکن.

14. to have wherewith to stock one's grain
داشتن وسیله برای انبار کردن غله(ی خود)

15. he is a fake and doesn't possess a grain of truth
او آدم دغلکاری است و یک جو درستی در وجودش نیست.

16. Whiskey is distilled from a fermented mash of grain.
[ترجمه گوگل]ویسکی از مخلوط تخمیر شده غلات تقطیر می شود
[ترجمه ترگمان]ویسکی از یک خمیر تخمیر شده، تقطیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Old women were rationed to 14 kilograms of grain a month.
[ترجمه گوگل]زنان مسن به 14 کیلوگرم غلات در ماه جیره بندی می شدند
[ترجمه ترگمان]زنان سالخورده با تقسیم ۱۴ کیلوگرم گندم در ماه جیره بندی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A buffer stock of grain was held in case of emergency shortages.
[ترجمه گوگل]ذخیره بافر غلات در صورت کمبود اضطراری برگزار شد
[ترجمه ترگمان]یک انبار غله ذخیره در صورت کمبود برق برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A windmill is used to crush grain into.
[ترجمه گوگل]از آسیاب بادی برای خرد کردن دانه ها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]آسیاب بادی برای خرد کردن گندم استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. This machine crushes wheat grain to make flour.
[ترجمه گوگل]این دستگاه دانه گندم را خرد می کند تا آرد درست شود
[ترجمه ترگمان]این ماشین گندم گندم را له می کند تا آرد تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There were about 300 million tons of grain in the fields at the start of the harvest.
[ترجمه گوگل]در آغاز برداشت حدود 300 میلیون تن غلات در مزارع وجود داشت
[ترجمه ترگمان]حدود ۳۰۰ میلیون تن گندم در مزارع در آغاز برداشت وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

جو (اسم)
grain, aerosphere, atmosphere, barley, flapdoodle

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

شاخه (اسم)
grain, wing, horn, branch, arm, tributary, limb, bifurcation, bough, sprout, branch line, embranchment

حالت (اسم)
speed, case, grain, situation, status, disposition, trim, temper, temperament, pose, condition, self, fettle, state, estate, attitude, mood, expression, posture, predicament, stance, standing

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

حبوبات (اسم)
grain, bean, cereal, frijol

حبه (اسم)
grain, bean, berry

حب (اسم)
grain, berry, pill

رگه (اسم)
grain, nervure, costa, streak, thread, vein, midrib, fibril

مشرب (اسم)
nature, grain, disposition, mood, humor, watering place

دان (اسم)
grain

تفاله حبوبات (اسم)
grain

یک گندم معادل 0/0648 گرم (اسم)
grain

غله (اسم)
grain, cereal, corn

چنگال (اسم)
paw, grain, fork, claw, clutch, prong, pitchfork, nail, talon, cleft, rake, nipper

رنگ (اسم)
indigo, tune, grain, hue, paint, color, dye, tint, pigmentation, complexion, tincture, tinct, speckle

دانه دانه کردن (فعل)
grain, corn, granulate

دانه زدن (فعل)
grain

پشمکندن (فعل)
grain

متبلور شدن (فعل)
grain, solidify

جوانه زدن (فعل)
grain, tiller, branch, nip, leaf, bud, erupt, peep, germinate, sprout, burgeon, shoot

تراشیدن (فعل)
erase, carve, scrape, face, grain, trim, expunge, pare, grave, shave, whittle, excoriate, exfoliate, raze, rase, resect

تخصصی

[سینما] دانه نقره - دانه های ریز - ریز و درشت بودن دانه های تشکیل دهنده تصویر یا بافت - فیلم - دانه - برفک - بافت - سطح فیلم - دانه امولسیون
[عمران و معماری] دانه - ذره
[برق و الکترونیک] دانه ذره کوچکی از فلز نقره که بعد از فرایند ظهور و ثبوت در امولسیون عکاسی باقی می ماند. مجموعه این دانه ها نواحی تاریک تصویر عکاسی را پدید می آورند. - دانه
[زمین شناسی] دانه در سنگ شناسی، فاکتور بافت یک سنگ از ذرات بلوری مجزایی تشکیل شده که به اندازه مطلق آنها بستگی دارد .
[نساجی] دانه
[ریاضیات] هسته، بلور، دانه، ذره
[معدن] دانه (عمومی)
[پلیمر] دانه
[آب و خاک] دانه

انگلیسی به انگلیسی

• cereal; seed; granule; plants producing grain; particle; small portion of; texture, weave
manufacture grains; crumble into granules; paint in imitation of a grain (such as wood grain)
a grain of wheat, rice, or other cereal crop is a seed from it.
grain is a cereal crop, especially wheat or corn, that has been harvested for food.
a grain of something such as sand or salt is a tiny hard piece of it.
a grain of a quality is a very small amount of it; a literary use.
the grain in wood is the natural pattern and direction of lines on its surface.
if an idea or action goes against the grain, it is very difficult to accept it or do it, because it conflicts with your beliefs.

پیشنهاد کاربران

The grain size of the sediments=اندازه دانه های رسوبات
اگر برای انسان به کار بره میتوتید ابن واژه را "طینت" ترجمه کنید، ،
مثلا
It is difficult to go against biological grain and. . . .
سخت است که بر خلاف طینت زیست شناختی مان عمل کنیم
و . .
دانه
مثال: She measured out a grain of rice.
او یک دانه برنج را اندازه گیری کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
غلات مانند گندم، برنج، ذرت و . . .
دانه گیاهان، بذر. بافت، زبری، دانه خرج، حبه، دان، تفاله حبوبات، یک گندم ( مقیاس وزن ) معادل648 0/0گرم، خرده، ذره، رنگ، خوی، حالت، بازو، شاخه، چنگال، دانه دانه کردن، جوانه زدن، دانه زدن، تراشیدن، پشم کندن،
...
[مشاهده متن کامل]
( در سنگ ) رگه، طبقه، علوم مهندسی: خمیره حالت زبری، قانون فقه: بذر، زیست شناسی: دانه، علوم هوایی: واحد وزن در سیستم غیرمتریک معادل648 0/0 گرم، علوم نظامی: حبه باروت

حبوبات
دانه ( جو ، گندم، برنج، . . . )
قلات
seeds of plant that we eat /بزر گیاه - دانهی گیاه
grain ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: دانه 1
تعریف: میوۀ غلات و سویا و کتان
بذر
چگالی - ذرات سازنده مواد . ( مهندسی ساخت و تولید ) و سایر رشته های مشابه. . .
غَلّه
دانه
البته باید توجه داشت که فرق اساسی بین grain و seed ( بذر ) وجود دارد. از نظر علمی grain فاقد قوه نامیه ( سبز شدن در اثر کاشت ) می باشد برخلاف seed.
غلات ( ذرت، جو، گندم و غیره )
Some grain dealers were offering to buy cash grain from farmers, but only at a discount
Thanks to the Oxford Elementary Dictionary
در مهندسی نفت به معنای دانه های سازنده ماتریس سنگی
the way in which the lines of fibre run in wood, leather etc
جهت لایه ها و نقش و نگار
کاشت
اندازه یه مشت یا اندازه یه کف دیت
رگه هایی که در روکش های چوب وجود داره: cherry veneer straight grains یعنی رگه های مستقیم روکش چوب گیلاس. همون خط های مستقیمی که روی روکش چوب دیده میشه.
در نقاشی و معماری: زبری و خشن بودن سطح بافت کاغذ
: دانه، جو، حبه، حبوبات، دان، تفاله حبوبات، یک گندم ( مقیاس وزن ) معادل 0. 0648 گرم، خرده، ذره، رنگ، رگه، ( مجازى ) مشرب، خوى، حالت، بازو، شاخه، چنگال، دانه دانه کردن، جوانه زدن، دانه زدن، تراشیدن، پشم کندن، ( در سنگ ) رگه، طبقه grain
جو
غلات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس