grading


معنی: طبقه بندی
معانی دیگر: طبقه بندى، ترکیب دانه اى، نمره گذارى علوم مهندسى : دسته بندى معمارى : دانه بندى روانشناسى : درجه بندى

جمله های نمونه

1. in grading students, personal inclinations should not enter into the picture
در نمره دادن به شاگردان علایق شخصی نباید دخیل شود.

2. This hotel fully deserves its four-star grading.
[ترجمه گوگل]این هتل کاملا شایسته درجه چهار ستاره خود است
[ترجمه ترگمان]این هتل به طور کامل شایسته درجه بندی چهار ستاره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The teacher spent all weekend grading the children's essays.
[ترجمه amir sarbaz] معلم کل آخر هفته را صرف اصلاح کردن مقالات بچه ها کرد
|
[ترجمه گوگل]معلم تمام آخر هفته را صرف نمره دادن به انشاهای بچه ها کرد
[ترجمه ترگمان]معلم تمام تعطیلات آخر هفته را برای نوشتن مقالات بچه ها گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I spent all weekend grading papers.
[ترجمه گوگل]تمام مقالات آخر هفته را برای نمره دهی صرف کردم
[ترجمه ترگمان]من تمام آخر هفته رو تصحیح کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ted is grading papers in his office.
[ترجمه گوگل]تد در دفترش در حال نمره دهی مقالات است
[ترجمه ترگمان]تد داره توی دفترش کاغذ تصحیح می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is light turquoise in the east, grading to deep, dark, brilliant blue in the west.
[ترجمه گوگل]در شرق به رنگ فیروزه ای روشن است و در غرب به آبی تیره، تیره و درخشان می رسد
[ترجمه ترگمان]فیروزه ای در شرق فیروزه ای است و به رنگ آبی تیره، تیره و درخشان در غرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But grading and promotion are personal choices.
[ترجمه گوگل]اما درجه بندی و ارتقاء انتخاب های شخصی هستند
[ترجمه ترگمان]اما درجه بندی و تبلیغات انتخاب های شخصی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tumour grading and tumour invasion were of borderline statistical significance.
[ترجمه گوگل]درجه بندی تومور و تهاجم تومور از نظر آماری مرزی معنی دار بود
[ترجمه ترگمان]رده بندی Tumour و تهاجم تومور از اهمیت آماری مرزی برخوردار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Grading students for their individual exams and individual term papers may reward a certain kind of midnight oil burning.
[ترجمه گوگل]نمره دادن به دانش آموزان برای امتحانات انفرادی و مقالات ترم انفرادی ممکن است نوعی روغن سوزی نیمه شب را پاداش دهد
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان برای امتحانات انفرادی خود و مقاله های هر فرد ممکن است به نوعی از سوزاندن نفت نیمه شب پاداش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The clinical grading structure is such that enrolled nurses should never now be considered as a cheaper alternative.
[ترجمه گوگل]ساختار درجه بندی بالینی به گونه ای است که پرستاران ثبت نام شده هرگز نباید به عنوان جایگزین ارزان تری در نظر گرفته شوند
[ترجمه ترگمان]ساختار درجه بندی بالینی بگونه ای است که پرستاران در حال حاضر هرگز نباید به عنوان جایگزین ارزان تر در نظر گرفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many farmers are grading up their Friesians over four generations to register as Holsteins.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کشاورزان فریزیان خود را در چهار نسل درجه بندی می کنند تا به عنوان هلشتاین ثبت نام کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کشاورزان grading خود را بر روی چهار نسل به عنوان Holsteins ثبت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can schools impose an inflexible grading policy on teachers?
[ترجمه گوگل]آیا مدارس می توانند یک سیاست درجه بندی غیر قابل انعطاف را به معلمان تحمیل کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا مدارس می توانند یک سیاست درجه بندی غیرقابل انعطاف داشته باشند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I spent the weekend grading tests.
[ترجمه گوگل]تست های نمره گذاری آخر هفته را سپری کردم
[ترجمه ترگمان]من این آخر هفته رو تصحیح کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Students are rightfully upset by the college's inconsistent grading policy.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به حق از سیاست نمره دهی متناقض کالج ناراحت هستند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به درستی از سیاست درجه بندی متناقض دانشگاه ناراحت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طبقه بندی (اسم)
arrangement, classification, taxonomy, assortment, grading, grouping, systematization, standardization

تخصصی

[سینما] قطع تدریجی - نوربندی (اتالوناژ) - نوربندی - درجه بندی کردن - نمره بندی
[عمران و معماری] دانه بندی - تسطیح - پله بندی - شیب بندی - طبقه بندی - درجه بندی - زینه بندی
[زمین شناسی] شیب بندی، دانه بندی- درجه بندی، تسطیح، طبقه بندی
[نساجی] نمره بندی - کلاسه بندی - درجه بندی - تعیین نوع - دسته بندی - طبقه بندی کردن
[ریاضیات] درجه بندی، نمره دادن، زینه بندی
[نفت] دانه بندی

انگلیسی به انگلیسی

• ranking; giving of grades or scores

پیشنهاد کاربران

درجه بندی
grading ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: ارزیابی
تعریف: بررسی و سنجش کیفی واحدهای اقامتی و خدماتی و شیوه های پخت وپز و امکانات رفاهی
شیب بندی
ا ( آزمون و امتحان و غیره ) نمره دهی
عیار گذاری

بپرس