gradient

/ˈɡreɪdɪənt//ˈɡreɪdɪənt/

معنی: شیب، سطح شیب دار، افت حرارت، مدرج، متحرک، شیب دار
معانی دیگر: (راه آهن و جاده سازی) شیب یکنواخت، سرازیر یا سربالا، میزان شیب، (زیست شناسی) بر آورد و درجه بندی میزان رشد و سوخت و ساز در جنین یا اندام یا سازواره، (ریاضی و فیزیک) گرادیان، زینه مندی، ضریب زاویه، گرایند، خیز، در خور راه رفتن، سالک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the amount by which an incline deviates from the horizontal; slope.
مشابه: inclination

(2) تعریف: a slope or incline.
مشابه: grade, inclination, incline

(3) تعریف: in physics, a measure of the greatest rate by which a variable, such as pressure or temperature, changes with a change in position.
صفت ( adjective )
• : تعریف: sloping gradually and uniformly upward or downward.

جمله های نمونه

1. this road's gradient rises gradually
شیب این راه به تدریج زیاد می شود.

2. The road has a fairly steep gradient.
[ترجمه دکتراحمدی:] این راه شیب نسبتاتندی دارد.
|
[ترجمه گوگل]جاده شیب نسبتاً تند دارد
[ترجمه ترگمان]این جاده یک شیب نسبتا شیب دار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The car slid down the steep gradient into the river.
[ترجمه گوگل]ماشین از شیب تند به داخل رودخانه سر خورد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از شیب تند شیب به رودخانه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The path has a gentle slope/gradient.
[ترجمه گوگل]مسیر دارای شیب / شیب ملایم است
[ترجمه ترگمان]این مسیر شیب \/ شیب ملایمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The football pitch was on a slight gradient.
[ترجمه گوگل]زمین فوتبال کمی شیب داشت
[ترجمه ترگمان]زمین فوتبال روی شیب ملایمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A gradient of 1 in 4 is a rise of fall of one metre for every four metres forward.
[ترجمه گوگل]شیب 1 در 4، افزایش یک متری سقوط به ازای هر چهار متر به جلو است
[ترجمه ترگمان]شیب ۱ در ۴ یک ارتفاع یک متر برای هر چهار متر به جلو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Again a vertical stable salt concentration gradient is set up, and a heat source introduced.
[ترجمه گوگل]دوباره یک گرادیان غلظت نمک پایدار عمودی تنظیم می شود و یک منبع گرما معرفی می شود
[ترجمه ترگمان]باز هم یک گرادیان غلظت ثابت عمودی ایجاد می شود و یک منبع حرارتی معرفی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The route has a ruling gradient of one in 49 with one section at one in 2
[ترجمه گوگل]این مسیر دارای شیب حاکم یک در 49 با یک بخش در یک در 2 است
[ترجمه ترگمان]این مسیر دارای گرادیان حاکم از یک در ۴۹ با یک بخش در ۲ در ۲ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Positive Richardson number corresponds to a stabilizing density gradient; turbulent motion can not be sustained when Ri becomes large.
[ترجمه گوگل]عدد ریچاردسون مثبت مربوط به یک گرادیان چگالی تثبیت کننده است هنگامی که Ri بزرگ می شود نمی توان حرکت آشفته را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]عدد ریچاردسون مثبت متناظر با گرادیان چگالی ثابت است، حرکت آشفته را نمی توان وقتی بزرگ می شود پایدار نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The role of the density gradient depends on its sign.
[ترجمه گوگل]نقش گرادیان چگالی به علامت آن بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]نقش شیب تراکم به نشانه آن بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The gradient in the vertical size ratio is referred to as differential vertical perspective.
[ترجمه گوگل]شیب در نسبت اندازه عمودی به عنوان پرسپکتیو عمودی دیفرانسیل نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]شیب در نسبت اندازه عمودی به یک دیدگاه عمودی تفاضلی اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The temperature gradient just above the core would become much steeper, for example, causing a much hotter boundary layer.
[ترجمه گوگل]گرادیان دما درست بالای هسته بسیار تندتر می شود، برای مثال، باعث ایجاد یک لایه مرزی بسیار داغتر می شود
[ترجمه ترگمان]گرادیان دمایی دقیقا بالاتر از هسته است، به عنوان مثال، باعث ایجاد یک لایه مرزی بسیار گرم تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The gradient in the horizontal size ratio is referred to as differential horizontal perspective.
[ترجمه گوگل]شیب در نسبت اندازه افقی به عنوان پرسپکتیو افقی دیفرانسیل نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]شیب در نسبت اندازه افقی به یک دیدگاه افقی تفاضلی اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Movement in these circumstances is over short distances and occurs down a pressure gradient.
[ترجمه گوگل]حرکت در این شرایط در فواصل کوتاه است و به سمت پایین گرادیان فشار رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]حرکت در این شرایط در فواصل کوتاه مدت است و شیب فشار را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lawrence then supposes that bristles grow soas to point down the concentration gradient.
[ترجمه گوگل]سپس لارنس فرض می‌کند که موی‌ها صابون رشد می‌کنند تا شیب غلظت را پایین بیاورند
[ترجمه ترگمان]پس از آن، لارنس فرض می کند که مو به سرعت رشد می کند تا شیب غلظت را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شیب (اسم)
dip, inclination, incline, pendant, slant, slope, tilt, declivity, rake, gradient, glacis, talus, shelving

سطح شیب دار (اسم)
ramp, gradient, inclined plane

افت حرارت (اسم)
gradient

مدرج (صفت)
gradient, scaled, graduated

متحرک (صفت)
moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

شیب دار (صفت)
slope, declivitous, gradient, shelvy

تخصصی

[شیمی] گرادیان، شیب
[عمران و معماری] شیب - گرادیان - زینه - شیبدار - نشیب - شیب تغییرات
[کامپیوتر] گرادیان ؛ شیب یکنواخت
[زمین شناسی] شیب، افت،گرادیان ،شیبدار،نشیب - شیب رودخانه :شیب یک رودخانه معمولا به صورت میزان افت قایم در یک فاصله مشخص بیان می شود. - - در زمین ریخت شناسی: شیب، گرادیان - الف) درجه انحراف یا آهنگ صعود یا نزول بخش مورب سطح کره زمین نسبت به افق. تندی یک سراشیبی را گویند. این مقدار به عنوان یک نسبت (قائم به افقی)، یک کسر (مانند m/km یا ft/mi) یا درصد (فاصله افقی) یا یک زاویه (به درجه) بیان می شود. - مترادف: شیب (ریخت شناسی). - - ب) بخشی از عوارض سطحی که به سمت بالا یا پایین شیب دار است. یک شیب، مثلاً متعلق به یک کانال رود یا سطح خشکی. واژه مترادف grade یا شیب در مهندسی استفاده می شود. -
[صنعت] شیب
[ریاضیات] شیب، شیب دار، گرادیان، ضریب زاویه، زینی، شیب چندبعدی
[پلیمر] گرادیان، شیب

انگلیسی به انگلیسی

• slope, incline; rate of ascent or descent
sloping, rising or descending gradually
a gradient is a slope or the angle of a slope.

پیشنهاد کاربران

در برنامه word به معنی طیف هستش
در مفهوم فیزیکی به معنی "تغییرات" است.
gradient ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: شیو
تعریف: آهنگ کاهش هر کمیت در فضا
درجه - شیب - ضریب زاویه
سراشیبی
طیفی
پله پله ( به تدریج و به صورت پلکانی افزایش یافتن )
کشیدگی ، شیب آهسته ، تدریج

بپرس