صفت ( adjective )
• (1) تعریف: inclined to do what is polite, kind, right, or considerate.
• مترادف: considerate, courteous, kind, obliging, polite, well-mannered
• متضاد: rude, ungracious
• مشابه: chivalrous, generous, genteel, hospitable, liberal, magnanimous, nice, proper, tactful
• مترادف: considerate, courteous, kind, obliging, polite, well-mannered
• متضاد: rude, ungracious
• مشابه: chivalrous, generous, genteel, hospitable, liberal, magnanimous, nice, proper, tactful
- We thanked our gracious host for a wonderful dinner.
[ترجمه گوگل] ما از میزبان مهربان خود برای یک شام عالی تشکر کردیم
[ترجمه ترگمان] ما از میزبان gracious برای شام شگفت انگیزی تشکر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از میزبان gracious برای شام شگفت انگیزی تشکر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I thought she would be snobbish and aloof, but, in fact, she was very gracious.
[ترجمه گوگل] من فکر میکردم که او دمدمی مزاج و گوشهگیر است، اما در واقع، او بسیار مهربان بود
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم او بسیار گوشه گیر و گوشه گیر است، اما در واقع، او خیلی مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم او بسیار گوشه گیر و گوشه گیر است، اما در واقع، او خیلی مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel employees are taught to be gracious toward every guest.
[ترجمه گوگل] به کارمندان هتل آموزش داده شده است که نسبت به هر مهمان مهربان باشند
[ترجمه ترگمان] به کارکنان هتل آموزش داده می شود که نسبت به هر مهمانی مهربان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به کارکنان هتل آموزش داده می شود که نسبت به هر مهمانی مهربان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: elegant, sophisticated, and tasteful.
• مترادف: elegant, tasteful, urbane
• متضاد: garish, tacky, tasteless, vulgar
• مشابه: chivalrous, cultured, dignified, polished, refined, sophisticated, stately
• مترادف: elegant, tasteful, urbane
• متضاد: garish, tacky, tasteless, vulgar
• مشابه: chivalrous, cultured, dignified, polished, refined, sophisticated, stately
- The wedding reception was held in a gracious ballroom.
[ترجمه گوگل] مراسم عروسی در یک تالار بزرگ برگزار شد
[ترجمه ترگمان] مراسم عروسی در تالار خصوصی برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مراسم عروسی در تالار خصوصی برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having great compassion; merciful.
• مترادف: compassionate, merciful
• متضاد: cruel
• مشابه: charitable, clement, forgiving, good, kind, magnanimous, sympathetic
• مترادف: compassionate, merciful
• متضاد: cruel
• مشابه: charitable, clement, forgiving, good, kind, magnanimous, sympathetic
- The gracious nuns took him in and nursed him back to health.
[ترجمه گوگل] راهبه های مهربان او را به خانه بردند و از او مراقبت کردند تا سالم بماند
[ترجمه ترگمان] راهبه های مهربان او را گرفتند و پرستاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] راهبه های مهربان او را گرفتند و پرستاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: polite or indulgent to those of lower rank, education, or position.
• مترادف: charitable, courteous, kind, polite, sympathetic
• مشابه: indulgent, liberal, magnanimous, tactful, tolerant, understanding
• مترادف: charitable, courteous, kind, polite, sympathetic
• مشابه: indulgent, liberal, magnanimous, tactful, tolerant, understanding
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: graciously (adv.), graciousness (n.)
مشتقات: graciously (adv.), graciousness (n.)
• : تعریف: used to express surprise, relief, or the like.
• مترادف: gee, goodness, gosh, heavens, wow
• مشابه: boy, heaven, hey
• مترادف: gee, goodness, gosh, heavens, wow
• مشابه: boy, heaven, hey
- Gracious! I'm glad he stayed at home.
[ترجمه گوگل] بخشنده! خوشحالم که در خانه ماند
[ترجمه ترگمان] خدای من! خوشحالم که در خانه ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خدای من! خوشحالم که در خانه ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید