gracious

/ˈɡreɪʃəs//ˈɡreɪʃəs/

معنی: خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف
معانی دیگر: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، (حرف ندا به علامت تعجب) عجب !، نه بابا!، دل رحم، پر ترحم، دلسوز، ضعیف نواز، مهربان نسبت به زیردستان، (خداوند) رحیم، بزرگ منشانه، باگذشت، بزرگوارانه، از سر لطف، فی­ بخش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: inclined to do what is polite, kind, right, or considerate.
مترادف: considerate, courteous, kind, obliging, polite, well-mannered
متضاد: rude, ungracious
مشابه: chivalrous, generous, genteel, hospitable, liberal, magnanimous, nice, proper, tactful

- We thanked our gracious host for a wonderful dinner.
[ترجمه گوگل] ما از میزبان مهربان خود برای یک شام عالی تشکر کردیم
[ترجمه ترگمان] ما از میزبان gracious برای شام شگفت انگیزی تشکر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I thought she would be snobbish and aloof, but, in fact, she was very gracious.
[ترجمه گوگل] من فکر می‌کردم که او دمدمی مزاج و گوشه‌گیر است، اما در واقع، او بسیار مهربان بود
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم او بسیار گوشه گیر و گوشه گیر است، اما در واقع، او خیلی مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel employees are taught to be gracious toward every guest.
[ترجمه گوگل] به کارمندان هتل آموزش داده شده است که نسبت به هر مهمان مهربان باشند
[ترجمه ترگمان] به کارکنان هتل آموزش داده می شود که نسبت به هر مهمانی مهربان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: elegant, sophisticated, and tasteful.
مترادف: elegant, tasteful, urbane
متضاد: garish, tacky, tasteless, vulgar
مشابه: chivalrous, cultured, dignified, polished, refined, sophisticated, stately

- The wedding reception was held in a gracious ballroom.
[ترجمه گوگل] مراسم عروسی در یک تالار بزرگ برگزار شد
[ترجمه ترگمان] مراسم عروسی در تالار خصوصی برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having great compassion; merciful.
مترادف: compassionate, merciful
متضاد: cruel
مشابه: charitable, clement, forgiving, good, kind, magnanimous, sympathetic

- The gracious nuns took him in and nursed him back to health.
[ترجمه گوگل] راهبه های مهربان او را به خانه بردند و از او مراقبت کردند تا سالم بماند
[ترجمه ترگمان] راهبه های مهربان او را گرفتند و پرستاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: polite or indulgent to those of lower rank, education, or position.
مترادف: charitable, courteous, kind, polite, sympathetic
مشابه: indulgent, liberal, magnanimous, tactful, tolerant, understanding
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: graciously (adv.), graciousness (n.)
• : تعریف: used to express surprise, relief, or the like.
مترادف: gee, goodness, gosh, heavens, wow
مشابه: boy, heaven, hey

- Gracious! I'm glad he stayed at home.
[ترجمه گوگل] بخشنده! خوشحالم که در خانه ماند
[ترجمه ترگمان] خدای من! خوشحالم که در خانه ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gracious living
زندگی پر ناز و نعمت

2. oh, what a gracious old man
به،چه پیر مرد مهربان و باوقاری !

3. she is a gracious hostess
آن زن میزبانی مهربان و جذاب است.

4. She was a very gracious lady.
[ترجمه گوگل]او خانم بسیار مهربانی بود
[ترجمه ترگمان]او بانوی بسیار مهربانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He conducted himself in a gracious manner.
[ترجمه گوگل]او به شیوه ای مهربان رفتار کرد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sibyl was the most gracious, helpful, and generous person to work with.
[ترجمه گوگل]سیبیل مهربان ترین، کمک کننده ترین و سخاوتمندترین فردی بود که می توان با او کار کرد
[ترجمه ترگمان]سی بل مهربان ترین و gracious و generous بود که با او کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is a lovely and gracious woman.
[ترجمه گوگل]او یک زن دوست داشتنی و مهربان است
[ترجمه ترگمان]زن دوست داشتنی و مهربانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was most gracious to everyone, smiling and thanking them.
[ترجمه گوگل]او نسبت به همه بسیار مهربان بود و لبخند می زد و از آنها تشکر می کرد
[ترجمه ترگمان]او با همه مهربان بود، لبخند می زد و از آن ها تشکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lady Caroline was gracious enough to accept our invitation.
[ترجمه گوگل]لیدی کارولین آنقدر لطف داشت که دعوت ما را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]لیدی کرولاین هم به اندازه کافی مهربون بود که دعوت ما رو قبول کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Goodness gracious, what a terrible thought!
[ترجمه گوگل]خدای مهربان، چه فکر وحشتناکی!
[ترجمه ترگمان]خدای من! چه فکر وحشتناکی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is kind and gracious to all sinners who repent.
[ترجمه گوگل]او نسبت به همه گناهکارانی که توبه می کنند مهربان و بخشنده است
[ترجمه ترگمان]او از همه گناهکاران که توبه می کنند مهربان و مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Good gracious! What on earth has happened to your feet?
[ترجمه گوگل]خوب بخشنده! چه اتفاقی برای پاهای شما افتاده است؟
[ترجمه ترگمان]خدای من! چه بلایی سر پاهات اومده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All this gracious living isn't for me; I prefer the simple life.
[ترجمه گوگل]این همه زندگی مهربانانه برای من نیست من زندگی ساده را ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان]این زندگی مطبوع برای من نیست؛ زندگی ساده ای را ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She closed with a gracious speech of thanks.
[ترجمه گوگل]او با یک سخنرانی مهربانانه تشکر کرد
[ترجمه ترگمان]او با یک سخنرانی محبت آمیز از او تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was gracious enough to show us round her home.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی مهربان بود که اطراف خانه اش را به ما نشان دهد
[ترجمه ترگمان]اون به اندازه کافی مهربون بود که به ما دور و برش رو نشون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشایند (صفت)
acceptable, gracious

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

دلپذیر (صفت)
pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

بخشنده (صفت)
merciful, munificent, generous, bounteous, bountiful, gracious, placable, open-handed, good-hearted, indulgent, large-hearted

رئوف (صفت)
gracious, clement

توفیق دهنده (صفت)
gracious

فیض بخش (صفت)
useful, gracious

زیر دست نواز (صفت)
gracious

خیر خواه (صفت)
propitious, well-wishing, gracious

مطبوع دارای لطف (صفت)
gracious

انگلیسی به انگلیسی

• courteous, polite; friendly; merciful; kind, benevolent; pleasant
if someone is gracious, they are polite and pleasant, especially towards people who have a lower social position than them.
you use gracious to describe the comfortable way of life of wealthy people, especially in former times.
you can use `good gracious!' and `goodness gracious!' to express surprise or annoyance; an informal, old-fashioned use.

پیشنهاد کاربران

مهربان و کار راه بنداز
Good gracious
پناه بر خدا!
بخشنده
ادای احترام
رفتار
ladylike
civil
considerate
thoughtful
friendly
courteous
polite
kind
kind - hearted
considerate
thoughtful
ladylike
gentlemanly
civil
friendly

گران قدر

بپرس