grace

/ˈɡreɪs//ɡreɪs/

معنی: ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت، تشویق کردن، اراستن، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، لذت بخشیدن
معانی دیگر: وقار، متانت، موزون بودن، زیبندگی، طنازی، رعنایی، گیرایی، جمال، دلربایی، حسن کلام، سلاست، (حقوق) معافیت موقت، مهلت اضافی، ضرب الاجل، فرجه، فرصت، دعای قبل از خوراک، شکرانه، (g بزرگ - عنوانی که برای اسقف اعظم و دوک و دوشس به کار می رود) عالیجناب (معمولا با her, his, your)، (الهیات) لطف و برکت الهی، مشیت الهی، موهبت الهی، مزین کردن، رعنا کردن، دلپذیر شدن یا کردن، با وقار کردن، ادب، نزاکت، نیت، رجوع شود به: graces، نیک رفتاری، نجابت، ملاحظه کاری، حسن نیت، لطف، (قدیمی) رحم، فیض، گذشت، مروت، (موسیقی - جمع) نت های تزیینی و اضافی، اسم خاص مونث (مخفف آن: gracie)، مرحمت، براز، خوبی، فریبندگی، دعای فی­ و برکت قبل یا بعدازغذا، بخشایندگی، بخت، زینت بخشید

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: beauty, harmony, or charm in bearing, appearance, or motion.
مترادف: charm, lissomeness, loveliness
متضاد: inelegance, stiffness
مشابه: beauty, coordination, elegance, harmony, suppleness, symmetry

- She inherited her mother's athletic grace.
[ترجمه پریسا] او خوش اندامی ورزشکارانه مادرش را به ارث برده بود
|
[ترجمه Farshad] او ظرافت ورزشی مادرش را به ارث برده است
|
[ترجمه گوگل] او وارث فضل ورزشی مادرش بود
[ترجمه ترگمان] مادر گریس را به ارث برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She danced with the grace of a ballerina.
[ترجمه گوگل] او با لطف یک بالرین رقصید
[ترجمه ترگمان] او با ظرافت یک رقاص باله می رقصید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any aspect of one's bearing, personality, or talents that reveals beauty, harmony, or charm.
مترادف: charm
مشابه: elegance

- the grace of eloquence
[ترجمه گوگل] فیض فصاحت
[ترجمه ترگمان] لطف فصاحت و فصاحت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the inclination to do what is kind, right, or considerate.
مترادف: diplomacy, finesse, savoir-faire, tact
متضاد: effrontery
مشابه: courtesy, culture, decorum, goodness, propriety, taste, urbanity

- She had the grace not to point out his error.
[ترجمه Afshar] بخاطر مناعت طبعش به خطای او اشاره نکرد
|
[ترجمه گوگل] او این لطف را داشت که به اشتباه او اشاره نکند
[ترجمه ترگمان] او لطف کرده بود که اشتباه خود را نشان ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the temporary extending of a deadline.
مترادف: extension
مشابه: reprieve

(5) تعریف: in some religions, esp. Christianity, the condition of being favored, loved, or saved by God, esp. if this favor is unearned.
مترادف: salvation
مشابه: clemency, favor, love, mercy

(6) تعریف: in some religions, esp. Christianity, the manifestation of God's action in man.
مترادف: holiness, redemption, salvation, sanctity
مشابه: spirituality

(7) تعریف: a prayer said before, or sometimes after, eating.
مترادف: blessing
مشابه: thanks, thanksgiving

(8) تعریف: (pl.; cap.) in Greek and Roman mythology, the three goddesses that spread grace, charm, and beauty in human lives.

(9) تعریف: (sometimes cap.) a conventional title used in speaking to a duke, duchess, or archbishop, and formerly to a king or queen (usu. prec. by his, her, or your).
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: graces, gracing, graced
عبارات: in someone's bad graces, in someone's good graces
• : تعریف: to provide beauty, harmony, or charm to.
مترادف: adorn, beautify, decorate, embellish, garnish, ornament
مشابه: bless, dignify, enhance

- His presence graced our party.
[ترجمه سید هادی حسینی] حضورِ ایشان مجلس ما را مزین کرد.
|
[ترجمه گوگل] حضور او به مهمانی ما ارج نهاد
[ترجمه ترگمان] حضور اون به مهمونی ما افتخار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. grace period
مهلت،ضرب الاجل

2. the grace of sa'di's prose
زیبایی نثر سعدی

3. a saving grace
صفت نیک (که صفات بد را جبران می کند)

4. by the grace of god
به یاری خدا،انشاالله

5. saving your grace
اگر به حضرتعالی جسارت نباشد

6. the feline grace of that ballet dancer
وجاهت گربه مانند آن رقصگر باله،ملوسی آن رقاص باله

7. fall from grace
معصیت کردن،گناه کردن،از لطف خدا محروم شدن

8. have the grace
ملاحظه و شعور (انجام کاری را) داشتن،بزرگواری کردن

9. period of grace (or grace period)
ضرب العجل،مهلت

10. with bad grace
با بی میلی و بد خلقی،با کم لطفی

11. with good grace
با کمال میل و لطف،با خوشرویی و گذشت،با بزرگواری

12. he had the grace not to mention my mistake
او با بزرگواری از ذکر اشتباه من خودداری کرد.

13. hail mary, full of grace
درود بر مریم پرفتوت

14. the dew of god's grace lay over them
باران رحمت خداوند شامل حال آنان گردید.

15. god justifies with his goodness and grace anyone who comes to him
خداوند با نیکی و رحمت خود هر کسی را که به او روی آورد مورد عفو قرار می دهد.

16. the dancer's body movements had special grace
حرکات بدن رقاصه زیبندگی خاصی داشت.

17. before dinner, my father always said the grace
پدرم همیشه قبل از شام شکر خدای را به جا می آورد.

18. the rent is due the first of each month and there is no more than a ten-day grace period, i. e. if it is not paid by the tenth, eviction orders will be issued
موعد پرداخت کرایه اول هر ماه است و مهلت تاخیر ده روز بیشتر نیست،یعنی اگر تا دهم ماه پرداخت نشود دستور تخلیه صادر خواهد شد.

19. She has the natural grace of a born dancer.
[ترجمه گوگل]او از لطف طبیعی یک رقصنده متولد شده برخوردار است
[ترجمه ترگمان]او زیبایی طبیعی یک رقاص متولد شده را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Grace laid out the knives and forks at the lunch-table.
[ترجمه گوگل]گریس چاقوها و چنگال ها را روی میز ناهار گذاشت
[ترجمه ترگمان]گریس چاقو و چنگال ها را روی میز ناهار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. How many loved your moments of glad grace. And loved your beauty with love false or true. But one man loved the pilgrim soul in you. And loved the sorrows of your changing face.
[ترجمه گوگل]چقدر عاشق لحظه های لطف شما بودند و زیبایی تو را با عشق دروغ یا راست دوست داشت اما یک مرد روح زائر را در تو دوست داشت و غم های چهره متحول تو را دوست داشتم
[ترجمه ترگمان]چند نفر از لحظات خوشی شما را دوست داشتند و زیبایی تو را با عشق و حقیقت دوست داشت ولی یک نفر تو را دوست داشت و غم صورت your را دوست داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Joanna has natural grace and elegance.
[ترجمه گوگل]جوانا دارای ظرافت و ظرافت طبیعی است
[ترجمه ترگمان]جوانا ظرافت و ظرافت طبیعی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Lena moved with the grace of a dancer.
[ترجمه گوگل]لنا با لطف یک رقصنده حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]لینا با ظرافت یک رقصنده حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. You're a popular girl, Grace, and a lot of the younger ones look up to you.
[ترجمه Sarina] تو دختری خوبی هستی گریس و بسیاری از نوجوانان به تو نگاه میکنند
|
[ترجمه گوگل]تو دختر محبوبی هستی، گریس، و بسیاری از جوان ترها به تو نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]گریس، تو دختر محبوبی هستی و خیلی از بچه های کوچک تر به تو نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Irving Kristol delivered the coup de grace in a letter dated June 12: they had decided to reject the proposal.
[ترجمه گوگل]ایروینگ کریستول در نامه ای به تاریخ 12 ژوئن کودتا را تحویل داد: آنها تصمیم گرفته بودند این پیشنهاد را رد کنند
[ترجمه ترگمان]Irving Kristol در نامه ای مورخ ۱۲ ژوئن، این کودتا را ایراد کرد: آن ها تصمیم گرفته بودند که این پیشنهاد را رد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظرافت (اسم)
agility, adroitness, delicacy, elegance, grace, airiness, daintiness, concinnity, jocularity, gumption, jocosity, quick-wittedness, wittiness

خوش اندامی (اسم)
elegance, grace, airiness, gracefulness, daintiness, eurhythmy, pulchritude

تایید (اسم)
support, validity, verification, confirmation, grace, allegation, endorsement, validation

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

زیبایی (اسم)
elegance, grace, beauty, seeming, glee, pulchritude, sheen, concinnity

بخشندگی (اسم)
bounty, grace, munificence, clemency

افسون گری (اسم)
epode, grace, witchcraft, sorcery, voodoo, incantation, cantation, fairy, witching, voodooism, wizardry

اقبال (اسم)
grace, luck, fortuity

خوش نیتی (اسم)
grace, goodwill

جذابیت (اسم)
grace, spell

منت (اسم)
grace

ملاحت (اسم)
grace

قرعه (اسم)
lot, grace, lottery

دعای فیض و برکت (اسم)
grace

تشویق کردن (فعل)
abet, encourage, cheer, countenance, patronize, eulogize, inspirit, grace

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

زینت بخشیدن (فعل)
grace

مورد لطف قرار دادن (فعل)
grace

لذت بخشیدن (فعل)
grace

تخصصی

[یوگا] لطف، رحمت و کرم خداوند

انگلیسی به انگلیسی

• your excellency (title used to address a duke, duchess, archbishop, etc.)
female first name
beauty; kindness; good will; mercy; reprieve, pardon; prayer, blessing (said in thanks for food before or after a meal)
honor, favor; embellish, adorn; endow, grant
someone's grace is the smooth, elegant and attractive way they move.
you use expressions such as your grace and her grace to address or refer to a duke, duchess, or archbishop.
if you say that something or someone graces a place or an event, you mean that they are present and that they make the place or event more attractive or enjoyable; a formal use.
if you do something unpleasant with good grace, or with a good grace, you do it without complaining.
if you have the grace or have the good grace to do something, you do something which shows that you are sorry for having done something to upset someone.

پیشنهاد کاربران

رحمت. شکوه
ناز و عشوه. مقدس
Boys will fall for girl’s gracious ( grace ) style” پسرا برای ناز و عشوه ی دخترا جون میدن
“Brad smiled nervously and said, ‘Hail Mary, full of grace برد لبخندی عصبی زد و گفت: ‘یا مریم مقدس پرشکوه
خوش نیتی، جذابیت
تفاوت respect و grace در درک بهتر معنی این لغت بهتون کمک میکنه:
Respect is the act of showing consideration for the feelings, rights, and beliefs of others.
Grace, on the other hand, is the ability to handle difficult situations with poise and dignity.
فضل و رحمت خدا، کمک و لطف خدا:
By the grace of God, the pilot managed to land the damaged plane safely.
من فقط معنی آن را در سنت مسیحی آوردم:
طبق فرهنگ آکسفورد:
1. رحمت، بخشایش، لطف الهی، فیض الهی
2. دعایی که قبل یا بعد از غذا میگویند و مانند prayer با فعل say می آید
a prayer said by Christians before a meal to thank God for the food:
The children always say grace at dinnertime.
Therefore let us draw near with confidence to the throne of grace, so that we may receive mercy and find grace to help in time of need.
Hebrews 4:16 NASB1995
پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که به هنگام نیاز یاریمان دهد.
عبرانیان 4:16
نرمخویی
فیض:
در مسیحیت، فیض را می توان به عنوان "نعمت و لطف و رحمت خدا نسبت به افراد نالایق" یا "خیرخواهی و مهربانی و بخشندگی خدا نسبت به افراد ناشایست" تعریف کرد.
معصومیت
فضل، بزرگی
شکر
ظرافت ؛ ادب , نزاکت ؛ لطف و رحمت ( الهی ) ؛ دعای قبل از غذا ؛ فرجه , مهلت ؛ مزین کردن
# She has natural grace and elegance
# He accepted his defeat with good grace
# By the grace of God, the pilot managed to land the damaged plane safely
...
[مشاهده متن کامل]

# The children always say grace at school
# The students have a few days' grace before the exams
# Her face has graced the covers of magazines across the world

Grace or favour هر دو به معنی فیض هستند.
Be outside ( one's/God's ) grace
( Idiom )
جذبه .
To adorn
To enhance
To beautify
To prettify
زیبا کردن - مزین کردن
زیبایی بخشیدن

دعای قبل از خوردن غذا
بازم سلام، چندتا مثال بیش تر:
He entered the room gracefully =او با ظرافت وارد اتاق شد
He solved the math problem gracefully =او با ظرافت مسئله ریاضی را حل کرد.
سلام، به معنی لطف و رحمت هست، graceful هم به معنی برازنده هستش. مثال:
May grace of god be upon you=لطف ( رحمت ) خدا بر تو باد
He wrote me a letter ful of grace=او نامه ای پز لطف برای من نوشت
...
[مشاهده متن کامل]

I'm wearing graceful clothes for tonight=من لباس ها برازنده ای برای امشب می پوشم
His mother is looking after a graceful girl for him=مادر او دنبال یک دختر برازنده برایش است
موفق باشید.

خوشی
نجابت
کرامت ( الهی )
دعای شکرگذاری قبل غذا
مهلت
dignity
حضرت
علیاحضرت
اعلیحضرت
Grace Period
در وام: دوره تنفس.
1 - move/dance with grace
با ظرافت ( نرم و جذاب )
2 - behave with grace
متانت و ادب = dignity
3 - God's grace = state of grace
رحمت خداوند
4 - Say grace at dinner
دعای کوتاه قبل غذا
...
[مشاهده متن کامل]

5 - Your Grace
عنوان اسقف اعظم - عنوان دوک
6 - he fell from grace
او اعتبارشو از دست داد
7 - I want to stay/be in my boss's grace
میخوام از دید رئیسم خوب بنظر برسم
8 - do sth with good grace = do sth graciously
با خوشنودی انجام دادن
متضادش میشه ill/bad grace
9 - please grace the courtyard
تزئین کردن
10 - he finally graced the meeting
حضور یافتن و آمدن = show up

In a state of grace:
پاک، مورد مرحمت و مغفرت قرارگرفته
اسم:
1. نزاکت
2. مهلت
3. لطف پروردگار
فعل:
آراستن، زینت بخشیدن
در ناز و نعمت بودن
Happiness with grace extraordinary energy
شادی با فضل انرژی فوق العاده زیبایی برازنده
مشعوف ساختن
جذابیت , زیبایی ، برازنده
Happiness with grace extraordinary energy
شادی با فضل انرژی فوق العاده زیبایی برازنده
ظرافت
براز زیبایی ، بخشش، بخت ، جذابیت ، مشعوف ساختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس