• (1)تعریف: the act, process, manner, or power of exercising authority and control; government. • مشابه: command, government, power, rule
• (2)تعریف: a system of governing. • مشابه: regime, rule
جمله های نمونه
1. the regulations that determine the governance of this school
مقرراتی که بر طرز اداره کردن این مدرسه حاکم است
2. Wrong laws make short governance.
[ترجمه محمد علی] قوانین اشتباه، مدت حاکمیت را کوتاه می کند
|
[ترجمه م م ع] قوانین نادرست موجب کوتاه شدن حکمرانی می شوند.
|
[ترجمه گوگل]قوانین نادرست باعث حکومت کوتاه مدت می شود [ترجمه ترگمان]قوانین اشتباه حاکمیت کوتاهی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They believe that a fundamental change in the governance of Britain is the key to all other necessary changes.
[ترجمه م م ع] آنها معتقدند تغییر اساسی در حکمرانی بریتانیا نقطه آغاز سایر تغییرات ضروری است.
|
[ترجمه گوگل]آنها معتقدند که تغییر اساسی در حکومت بریتانیا کلید همه تغییرات ضروری دیگر است [ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که تغییر اساسی در حکومت بریتانیا، کلید همه تغییرات ضروری دیگر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. When the governance of the cosmos was in focus, clearly there was also the issue of conflict between generations of rulers.
[ترجمه گوگل]زمانی که حاکمیت کیهان در کانون توجه بود، به وضوح موضوع تضاد بین نسلهای حاکمان نیز وجود داشت [ترجمه ترگمان]هنگامی که حکومت کیهان در کانون توجه بود، واضح بود که مساله درگیری بین نسل ها حاکمان نیز وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It requires investment in good governance and tackling petty corruption.
[ترجمه گوگل]این امر مستلزم سرمایه گذاری در حکمرانی خوب و مقابله با فساد خرد است [ترجمه ترگمان]این کشور نیازمند سرمایه گذاری در اداره خوب و مقابله با فساد کوچک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The globalisation of capital, business and governance is being matched by the globalisation of opposition.
[ترجمه گوگل]جهانی شدن سرمایه، تجارت و حکمرانی با جهانی شدن اپوزیسیون مطابقت دارد [ترجمه ترگمان]جهانی شدن سرمایه، تجارت و حاکمیت با جهانی شدن مخالفان تطبیق داده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Crucially, this instability hinders regional development, incites repressive governance, and compounds the poverty on which militancy feeds.
[ترجمه گوگل]مهم این است که این بی ثباتی مانع توسعه منطقه ای می شود، حکومت سرکوبگرانه را تحریک می کند و فقری را که ستیزه جویی از آن تغذیه می کند، تشدید می کند [ترجمه ترگمان]اساسا، این بی ثباتی مانع توسعه منطقه ای، بر تحریک حکومت سرکوبگر و ترکیب فقر است که ستیزه جویی از آن تغذیه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. However, governance structures differ in terms of their set-up and running costs.
[ترجمه گوگل]با این حال، ساختارهای حاکمیتی از نظر راه اندازی و هزینه های جاری متفاوت است [ترجمه ترگمان]با این حال، ساختارهای نظارتی از نظر هزینه های راه اندازی و اجرای آن ها متفاوت هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It is governance as business transaction, and there is nothing surprising about it.
[ترجمه گوگل]این حکمرانی به عنوان معامله تجاری است و هیچ چیز شگفتانگیزی در مورد آن وجود ندارد [ترجمه ترگمان]این اداره به عنوان تراکنش تجاری اداره می شود و هیچ چیز جالبی در مورد آن وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Governance in democracies, particularly with those issues that are deemed fundamental, requires more than courage.
[ترجمه گوگل]حکومت داری در دموکراسی ها، به ویژه در مورد مسائلی که اساسی تلقی می شوند، به چیزی بیش از شجاعت نیاز دارد [ترجمه ترگمان]حاکمیت در دموکراسی های، به خصوص با مسائلی که اساسی تلقی می شوند، نیازمند بیش از شجاعت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Military governance has not ended sectarian violence or brought a return of foreign investment.
[ترجمه گوگل]حکومت نظامی به خشونت فرقهای پایان نداده و سرمایهگذاری خارجی را بازگردانده است [ترجمه ترگمان]حاکمیت نظامی به خشونت فرقه ای پایان نداده یا بازگشت سرمایه گذاران خارجی را به ارمغان آورده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The illegal aspects of the cabal's governance are glaring and ubiquitous.
[ترجمه گوگل]جنبه های غیرقانونی حاکمیت کابینه آشکار و همه جا وجود دارد [ترجمه ترگمان]جنبه های غیر قانونی حکومت s در همه جا حاضر و حاضر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Totalistic governance combined with village traditions, politicized punishment, and frequent resistance became the basic logics in the rural politics and legal practice in that time.
[ترجمه گوگل]حکومت توتالیستی همراه با سنت های روستایی، مجازات های سیاسی شده و مقاومت های مکرر به منطق اساسی در سیاست و رویه حقوقی روستایی در آن زمان تبدیل شد [ترجمه ترگمان]حکمرانی Totalistic با سنت های روستایی، سیاسی سیاسی و مقاومت مکرر در آن زمان به منطق های اساسی در سیاست روستایی و اعمال حقوقی تبدیل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It is appropriate that I here take the opportunity of welcoming the thrust of recent authoritative reports detailing guidelines for good corporate governance.
[ترجمه توجه] بجای فرمانبرداری نباید فرمانروایی باشد
|
[ترجمه گوگل]مناسب است که من در اینجا از فرصت استقبال از گزارش های معتبر اخیر که دستورالعمل های دقیق برای حاکمیت شرکتی خوب را توضیح می دهد، استفاده کنم [ترجمه ترگمان]این مناسب است که من این فرصت را برای خوشامد گویی در گزارش های موثق اخیر در جزئیات رهنمودهایی برای حکمرانی خوب شرکت در نظر می گیرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• government; management; control
پیشنهاد کاربران
روش اداره کردن
حکومت. حکمرانی. حاکمیت مثال: They believe that a fundamental change in the governance of Britain is the key to all other necessary changes. آن ها بر این باورند که تغییر اساسی در حاکمیت بریتانیا، کلید همه تغییرات ضروری دیگر است.
حکمرانی
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال] حاکمیت در دنیای ارزهای دیجیتال، حاکمیت به افراد یا سازمان هایی اطلاق می شود که دارای قدرت تصمیم گیری در مورد پروژه هستند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: ✅ فعل ( verb ) : govern / governmentalize ✅️ اسم ( noun ) : government / governor / governess / governorship / governance / governmentalization ... [مشاهده متن کامل]
دولت داری مثال: The Governance of China by Xi Jinping معنی: دولت داری چین، نوشته شی جین پینگ
حکومتی
حکمرانی ( در ادبیات توسعه )
governance ( باستانشناسی ) واژه مصوب: حکومت داری تعریف: اعمال حاکمیت و نحوۀ اعمال آن
گاورننس یا سیستم مدیریتی در دنیای رمز ارزها، گاورننس یا سیستم مدیریتی به عنوان افراد یا سازمانهایی تعریف می شود که دارای قدرت تصمیم گیری در مورد پروژه هستند.
مدیریت، قاعده مندی، قاعده گذاری، کنترل قوانین
حکومت مداری، دولت مداری
حکمروایی
راهبری [در دانش مدیریت و اداره کردن سازمان ها]
حاکمیت ، حکمرانی، حکومت Good Governance حکمرانی خوب
حکومت، طرز حکومت، حدود و چگونگی حکومت، طرز اداره کردن، فرمانبرداری، حکمرانی، اختیارداری، نظارت the way that organizations or countries are managed at the highest level, and the systems for doing this
زمامداری
نظارت
اداری
the way that organizations or countries are managed at the highest level, and the systems for doing this اداره