کار رو راه میندازه؛
بسنده کردن
تا حدی خوب است. تا حدودی خوب است
به اندازه کافی خوبه/به دردمیخوره/مفیده/به کارمیاد
شانس آوردیم که . . .
به فارسی معادلش میشه "بد نیست" یا "بدک نیست"!! اما در جامعه شناسی و سیاست معناش مشخص تره :بسنده کردن به حداقلی! چیزی که شاید امروز خوب باشه اما در آینده جواب نمیده!! پس چیزی که در ظاهر خوبه اما در باطن بد good enough بحساب میاد.
بسنده . . . مثال
نیاز نیست که شما یک پدر یا مادر بی نقص و کامل ( perfect ) باشید فقط باید بسنده ( good enough ) باشید. یه معادل دیگه اش میشه adequate. به جای اینکه یک پدر perfect باشید، یک پدر good enough باشید. یعنی بسنده. . . نه بی نقص. . . چون بی نقصی و کمال هرگز رخ نمیده. . .
نیاز نیست که شما یک پدر یا مادر بی نقص و کامل ( perfect ) باشید فقط باید بسنده ( good enough ) باشید. یه معادل دیگه اش میشه adequate. به جای اینکه یک پدر perfect باشید، یک پدر good enough باشید. یعنی بسنده. . . نه بی نقص. . . چون بی نقصی و کمال هرگز رخ نمیده. . .
تا جایی خوبه
تا جایی به درد میخوره
تا جایی میشه ازش استفاده کرد
تا جایی به کار میاد
تا جایی مفیده
تا جایی درد بخوره
تا جایی به درد میخوره
تا جایی میشه ازش استفاده کرد
تا جایی به کار میاد
تا جایی مفیده
تا جایی درد بخوره
کسی/چیزی را به اندازه کافی خوب و استاندارد دانستن یا احساس کردن