( verb )
• : تعریف: past participle of go
صفت ( adjective )
عبارات: gone on
عبارات: gone on
• (1) تعریف: no longer at a particular place; departed.
• متضاد: present
• مشابه: absent
• متضاد: present
• مشابه: absent
- He was here a minute ago, but now he's gone.
[ترجمه Fgsa] او همین یک دقیقه پیش اینجا بود اما حالا رفته است|
[ترجمه درسا] او یک ثانیه پیش اینجا بود اما الان مرده است|
[ترجمه درسا] او یک ثانیه پیش اینجا بود اما الان نیست|
[ترجمه درسا] او چند دقیقه پیش اینجا بود اما الان او رفته است|
[ترجمه Rose] اون یه دقیقه پیش اینجابودامالان نیست|
[ترجمه 💪🏻M💪🏻] او یک دقیقه پیش اینجا بود اما اکنون او در اینجا نیست|
[ترجمه گوگل] او یک دقیقه پیش اینجا بود، اما اکنون رفته است[ترجمه ترگمان] یک دقیقه پیش اینجا بود، اما حالا رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: existing no longer.
• مترادف: past
• متضاد: present
• مشابه: bygone
• مترادف: past
• متضاد: present
• مشابه: bygone
- The good times are gone.
[ترجمه گوگل] دوران خوب گذشت
[ترجمه ترگمان] دوران خوش از بین رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوران خوش از بین رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I used that new cleaner and now the stain is gone.
[ترجمه Rose] من اون تمیز کننده جدید رو استفاده کردم و حالا اون لکه ( قطره ) از بین رفته|
[ترجمه گوگل] من از آن پاک کننده جدید استفاده کردم و اکنون لکه از بین رفته است[ترجمه ترگمان] من از اون پاک کننده جدید استفاده کردم و حالا اون لکه از بین رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: hopeless; irrecoverable; lost.
- Our chance is gone now.
[ترجمه Rose] الان شانسمون از دست رفته|
[ترجمه گوگل] شانس ما از بین رفته است[ترجمه ترگمان] شانس ما الان تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: used up; finished; exhausted.
- The cookies were all gone when they thought of offering me one.
[ترجمه مجید یزدانی] زمانی به فکر افتادن که یکی بهم تعارف کنن که همه بیسکوییت ها تموم شده بود.|
[ترجمه گوگل] وقتی به فکر پیشنهاد دادن به من افتادند، همه کوکی ها از بین رفته بودند[ترجمه ترگمان] وقتی فکر کردن به من یکی را پیشنهاد کردند، همه شیرینی ها از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: dead or about to die.
- By the time the ambulance arrived, he was already gone.
[ترجمه گوگل] وقتی آمبولانس رسید، او دیگر رفته بود
[ترجمه ترگمان] وقتی آمبولانس رسید، اون رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی آمبولانس رسید، اون رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: advanced or absorbed; deeply involved.
- He's far gone in his misery.
[ترجمه حامد] او بسیار اندوهگین است|
[ترجمه گوگل] او در بدبختی خود بسیار رفته است[ترجمه ترگمان] او در غم و اندوه او خیلی دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: (slang) pregnant.
- She was three months gone when she finally told him.
[ترجمه گوگل] سه ماهه بود که بالاخره به او گفت
[ترجمه ترگمان] اون سه ماه بود که رفته بود وقتی که بالاخره بهش گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون سه ماه بود که رفته بود وقتی که بالاخره بهش گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: (slang) enraptured.
- He puts on the music and he's gone.
[ترجمه گوگل] او موسیقی را می گذارد و او می رود
[ترجمه ترگمان] او موزیک را می گذارد و او رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او موزیک را می گذارد و او رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید