going on

/ˈɡoʊɪŋˈɑːn//ˈɡəʊɪŋɒn/

(در مورد زمان و سن) تقریبا، بچیزی نزدیک شدن، نزدیکی، تماس، ادامه

پیشنهاد کاربران

پرکاربردترین معانی:
۱ ) وقوع چیزی / رخ دادن یا در حال اتفاق افتادن ( happening ) :

- What's going on here
- ( اینجا چه خبره؟ )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
...
[مشاهده متن کامل]

۲ ) ادامه داشتن یا دادن ( continue ) :
- The meeting is still going on
- ( جلسه هنوز ادامه داره. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
3 ) جلو رفتن/ پیش رفتن/ پیشروی کردن/ پیشرفت کردن ( proceed ) :
- Let's go on to the next topic
- ( بیایید به موضوع بعدی بپردازیم. )
- How is the project going on
- ( پروژه چطور پیش میره؟ )

- We need to go on with our plans
- ( باید با برنامه هامون پیش بریم. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۴ ) شروع کردن ( start ) :
- He went on to explain the details
- ( او شروع به توضیح جزئیات کرد. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۵ ) اعتماد کردن یا تکیه کردن ( rely ) :
- Don’t go on what others say
- ( به حرف دیگران اعتماد نکن. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۶ ) طول کشیدن یا امتداد دادن یا داشتن ( extend ) :
- The meeting went on longer than expected
- ( جلسه بیشتر از حد انتظار طول کشید. )
- The road goes on for miles
- ( جاده کیلومترها ادامه دارد. )
- The river goes on until it reaches the sea
- ( رودخانه تا رسیدن به دریا ادامه دارد. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۷ ) موفق شدن ( succeed ) :
- She went on to become a famous artist
- ( او موفق شد که هنرمند مشهوری بشه. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۸ ) نزدیک شدن به یک سن خاص ( Approaching an age ) :
- He's going on fifty
- ( او تقریباً پنجاه ساله است.

استمرار
در جریان
وحود دارد
HUMOROUS You say someone is a particular age going on a much older age, if they behave like a much older person:
"How old is Brian?" "30 going on 50. "
یعنی ۳۰ سالشه اما مثل آدم ۵۰ ساله رفتار میکنه
. Glasses going on my face
عینک روی صورتم قرار می گیرد.
می توانیم بگوییم ، عینک به صورتم می آید.
E. g. And whenever I would get anxious about not having enough going on, afraid that other adults might call me lazy
و هر وقت ناراحت میشم از اینکه وقت آزاد کافی ندارم ( سرم خلوت نیس ) ، از این میترسم که دیگران ممکنه تنبل خطابم کنن
I don't have much going on
سرم خلوته
کار زیادی ندارم
دوستان یه معنی هم میده یعنی تقریبا. خصوصا وقتی آخر جمله میاد ولی نه انحصارا آخر جمله. nearly - almost
مثال :
1. It was going on midnight when we left the party
2. There were going on 200 people at their wedding
ولی معنی بالا غیر رسمیه
کاربرد دیگه درباره سنه
used for saying that someone behaves like a much older person:
"How old is Brian?" "30 going on 50. "
خود go on هم میشه پیش رفتن - جلو رفتن
پیشامد، رخداد
۱ ) مخصوصا به همراه what به معنی یک مسئله اتفاق افتاده و همچنان تداوم یافته. یک مثال:
I need to speak to ali and tell him what's going on.
باید با علی صحبت کنم و به او بگویم که چه خبر است.

۲ ) جاری بودن، واقع شدن، تداوم یافتن

۳ ) نزدیکی به امری
اتفاقی که رخ داده، اتفاق، چیزی که پیش اومده
درجریان. جاری
Happening
واقع شدن، تداوم
happening
occurring
approaching
رخ دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس