معنی: فرزند خوانده، بچه تعمیدیمعانی دیگر: (در مسیحیت) ((پسر خوانده ی روحانی)) یا ((دختر خوانده ی روحانی)) (در مذهب کاتولیک هنگام تعمید طفل کسی که بانی تعمید است ((پدر خوانده ی روحانی)) یا ((مادر خوانده ی روحانی)) نامیده می شود و طفل ((پسر خوانده ی روحانی)) یا ((دختر خوانده ی روحانی)) نامیده می شود)، فرزند تعمیدی، طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخصدر میاید، بچه تعمیدی، فرزندتعمیدی
• : تعریف: a child whom a godparent promises at baptism to assume partial responsibility for, esp. in overseeing his or her religious education.
جمله های نمونه
1. I have another godchild, Felipe's sister Ana.
[ترجمه یاشا امیری] من فرزندخوانده شرعی دیگری دارم، وی ( آنا ) خواهر فیلیپ است.
|
[ترجمه گوگل]من یک فرزند خوانده دیگر دارم، خواهر فیلیپ، آنا [ترجمه ترگمان]من زن دیگری از آنا، خواهر فیلیپ آنا، دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Godparents agree to educate their godchild in the practice of the Christian faith.
[ترجمه گوگل]پدر و مادر خوانده موافقت می کنند که فرزندخوانده خود را در عمل به ایمان مسیحی آموزش دهند [ترجمه ترگمان]Godparents بر این عقیده اند که در عمل ایمان مسیحی به godchild خود آموزش دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The traditional destiny of photograph husband godchild cannot chain this woman flourishingly life.
[ترجمه گوگل]سرنوشت سنتی عکس فرزندخوانده شوهر نمی تواند زندگی شکوفایی این زن را به زنجیر بکشد [ترجمه ترگمان]سرنوشت سنتی شوهر photograph نمی تواند این زن را به زندگی بکشاند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Quarter have side " old dragon godchild ", " 3 this world open safe " wait for lucky design.
[ترجمه گوگل]ربع دارای طرف "پدرخوانده اژدها"، "3 این جهان باز امن" منتظر طراحی خوش شانس [ترجمه ترگمان]یک چهارم از اسب های قدیمی اژدها \"،\" ۳ تا از این دنیا امن است \" منتظر طراحی شانس هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Kingsley said he needed to know what his economist and his godchild had been up to.
[ترجمه گوگل]کینگزلی گفت که باید بداند اقتصاددانش و فرزندخوانده اش چه کار کرده اند [ترجمه ترگمان]کینگزلی گفت که باید بدونه که economist و godchild چه شکلی بوده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. And Gong Fu, a hooter is before marriage, husband of the side after marriage becomes famous, godchild grows up, it is god- given chastity daughter instead.
[ترجمه گوگل]و گونگ فو، یک هوسره قبل از ازدواج است، شوهر طرف بعد از ازدواج مشهور می شود، فرزند خوانده بزرگ می شود، در عوض دختر عفت خدادادی است [ترجمه ترگمان]و Gong Fu، یک hooter قبل از ازدواج، شوهر آن طرف بعد از ازدواج مشهور می شود، godchild بزرگ می شود، به جای آن دختر پاکدامنی god می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Even today, god parents will often give shoes to their godchild on this occasion.
[ترجمه گوگل]امروز هم پدر و مادر خدایی اغلب به این مناسبت به فرزندخوانده خود کفش می دهند [ترجمه ترگمان]حتی امروزه، پدر و مادر خدا اغلب در این مناسبت به godchild کفش خواهند داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Even today, god parents will often give shoes to their godchild occasion.
[ترجمه گوگل]حتی امروز، پدر و مادر خدا اغلب به مناسبت فرزندخوانده خود کفش می دهند [ترجمه ترگمان]حتی امروزه، پدر و مادر خدا اغلب به موقعیت godchild کفش خواهند داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. My stock had risen, it seemed, not just with Charlotte but with her parents also. I was no longer just a dull child from an impoverished background; I was Constance Shawcross's godchild.
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید سهام من نه تنها با شارلوت، بلکه با والدینش نیز افزایش یافته بود من دیگر فقط یک کودک کسل از یک پیشینه فقیر نبودم من فرزندخوانده کنستانس شوکراس بودم [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سهام من هم از پا درآمده، نه فقط با شارلوت بلکه با پدر و مادرش من دیگر فقط یک بچه کودن از یک پس زمینه ناچیز نبودم؛ من godchild Constance بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Women don't have a push-and-go as strong as men, most of who prefer a life to assist and godchild.
[ترجمه گوگل]زنان به اندازه مردان قدرت فشار دادن و رفتن ندارند، بیشتر آنها زندگی را به کمک و فرزندخواندگی ترجیح می دهند [ترجمه ترگمان]زنان به اندازه مردان قوی نیستند، بیشتر کسانی که زندگی را ترجیح می دهند تا به آن ها کمک کنند و به آن ها کمک کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
فرزند خوانده (اسم)
fosterling, stepson, stepchild, godchild
بچه تعمیدی (اسم)
godchild
انگلیسی به انگلیسی
• child of a godparent, child with a godmother and/or godfather to oversee his religious education if someone is your godchild, you are their godparent, which means that you have agreed to take responsibility for their religious upbringing. godson or goddaughter
پیشنهاد کاربران
فرزندخوانده شرعی؛ در مراسم غسل تعمید ( گرایش کاتولیک دین مسیحیت ) توسط اولیاخوانده ( پدرخوانده/مادرخوانده ) شرعی، مسولیت آموزش مبانی دینی به کودک را متعهدو متقبل میشوند. به این کودک godchild و به اولیاخوانده godparent گویند.